معرفی و دانلود کتاب آدمک باز
برای دانلود قانونی کتاب آدمک باز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آدمک باز
در کتاب آدمک باز، نوشتهی علیرضا برازنده نژاد، مخاطب سرگذشت غریب مردی میانسال خواهید بود که زندگی خود را بر اساس علاقهی بیحدوحصرش به مفهوم بازی سامان میدهد! گفتنی است که این کتاب، ذیل مجموعهی «ادبیات ژانریِ» نشر پیدایش به انتشار رسیده است.
درباره کتاب آدمک باز
«پیشِ خودش به این نتیجه رسیده بود که آدمها در لحظهی چهلسالگی دوباره متولد میشوند. حالا پنج سالی میشد که یاد گرفته بود هر چند ماه یکبار پرانتزِ آزادی برای خودش باز کند، فقط توی همان پرانتز بازی کند و چند ماه بعد آن را ببندد. قبل از چهلسالگی، پخش و پلا بازی میکرد، و بیشتر. وسطِ زندگیِ روزمره، سرِ شام با زن و پسرش، موقع پاساژگردی با زنش، موقع آن بازیِ بیمزهی ایکس باکس که هیچوقت ازش خوشش نیامد و همیشه از زیرش در میرفت. از بعدِ پرانتز، کمتر بازی کرده بود. حتی درست و حسابی وقت نکرده بود برود سراغ آن بازیای که تازگی ها برای خودش ساخته بود. زیر لب گفت باید زودتر بازیاش کنم...»
جملات مرموز و کنجکاویبرانگیز فوق بخشی از سطور آغازین کتاب آدمک باز را تشکیل میدهند. این رمان خواندنی که به قلم علیرضا برازنده نژاد به رشتهی تحریر درآمده، روایتگر سرگذشت مردی میانسال است که در زندگی خود، به انحای گوناگون شکست خورده و ناکام مانده است. مردی که به قول همسرش، همیشه در عالم تنهایی خود سیر میکند و چندان ارتباطی با آنچه در جهان پیرامونش میگذرد، ندارد. در تمام دنیا فقط و فقط یک چیز است که توجه این شخصیت نامتعارف را به خود جلب میکند: بازی! آری، او عاشق بازی است؛ اما نه فقط بازی کردن، بلکه بازی ساختن؛ بازیها را تماشا کردن؛ در قوانین بازیها چندوچون آوردن و...
روایت کتاب آدمک باز ذیل اپیزودهای کوتاهِ جذابی که هر یک عنوانی جالب و نامأنوس بر خود دارند پیش میرود. ضمن جلو رفتن با داستان، علاوه بر آشنایی با گذشتهی شخصیت اصلی کتاب، با انبوهی از ماجراهای شگفتانگیزی که علاقهی جنونآسای وی به بازی کردن سبب گشته و میگردد نیز، همراه میشویم.
کتاب آدمک باز نخستین بار در سال 1400، از سوی انتشارات پیدایش، روانهی بازار کتاب شده است.
کتاب آدمک باز مناسب چه کسانی است؟
دنبالکنندگان ادبیات امروز ایران و علاقهمندان به رمانهای سرگرمکننده مخاطبین اصلی کتاب آدمک باز از علیرضا برازنده نژاد هستند.
با علیرضا برازنده نژاد بیشتر آشنا شویم
علیرضا برازنده نژاد (متولد سال 1357)، مترجم و داستاننویس ایرانیست که در رشتهی مهندسی صنایع تحصیل کرده است. از میان آثار او، جز کتاب «آدمک باز»، میتوان به عناوینی چون «رد پای هیچکس»، «دختری که صورتش را جا گذاشت»، «طرح» (ترجمه) و «نشتی» (ترجمه) اشاره کرد.
در بخشی از کتاب آدمک باز میخوانیم
کف خیابانهای بروکسل مثل دیوارِ بیرونِ سوِیج است، مربعمربع. هانی که وقت نکرده بود برود دنبال لباس کابویی و میدانست که اگر هم برود بعید است همان لباسی را که دلش میخواست گیر بیاورد شنلِ سورمهایاش را انداخته بود روی دوش و توی کوچههای بروکسل میرفت. شنل با هر لباسی جور نمیشد و شانس آورده بود که یک شلواِ چرمی تنگ و سیاه، با یک زیر پیراهنیِ آستینحلقهای سفید توی چمدانش داشت. آبجوهای بروکسل، بعضیهاشان، کف ندارند ولی آدم را به کف کردن میاندازند. دیگر تصمیم گرفته بود باور کند (تصمیم گرفته بود باور کند یا به خودش تلقین کند) که یکجور ناخوشی در عالم هست که از اصرار به آبجونوشی میآید. از آبجوی زیاد نوشیدن، از عادت به آبجو، آبجوی اجباری و بروکسل، شهرِ آبجوهاست. بیش از چند هزار طعم مختلف، کفدار و بیکف. شیشهی خونِ دخترِ سنگی را گرفته بود دستش، تا خرخره هم آبجو زده بود و راه افتاده بود توی یکی از کوچهها. قبل از اینکه بزند به کوچه، وقتی داشت چند طعمِ بیربط و باربط را با هم قاتی میکرد، یاد بعضی کارهای پرفسور تورنسل افتاده بود که وسط داستان تبدیل میشدند به خرابکاری، بعضی وقتها هم به دادِ تنتن میرسیدند. هانی آلبالو را با لیمو و با طعمهای دیگری، که میشناخت و نمیشناخت، مخلوط کرده بود. بعد آنقدری که جا داشت، آبجوی دستسازش را یکنفس بالا رفته بود و زده بود بیرون. راه میرفت و حس میکرد سودای درونش بالا و پایین میشود، موج میخورد و چربی به بار میآورد. لایههایی که به هر جایی از بدن میچسبند آن جا را از کار میاندازند. حتی توی سر، دورِ مغز و جایی که موتورِ حافظه است.
جلوتر، نه خیلی جلو، جوانکی ایستاده بود جلو مانِکِن پیس. جلو موهایش را مثل تنتن داده بود بالا ولی این دلیل نمیشد همانی باشد که هانی دنبالش بود. این مدلِ تنتنی شاید مد محبوب خیلی از جوانهای بروکسل باشد. اما این جوانک، نارنجیِ پُررنگی پا کرده بود که مثل شلوار تنتن تا قبل از مچ پا تمام میشد. جورابهای خیلی سفیدش توی چشم میزد و آستینهای پیراهن آبیاش را تا زده بود. یقهاش به سفیدیِ جورابها و کفشهایی همنارنجیِ شلوارش پایش بود. مثل نور نارنجی توی سَوِیج که عمود شده بود روی میز تنها مشتریِ دیگر رستوران. خودش بود؟ نکند نیرویی قهار جوانک را از آن نقطهی برلین، برداشته و گذاشته بود توی این کوچه؟ اگر او بود، چرا دخترِ عتیقه توی همان سَوِیج نگفته بود و همانجا شیشه را نداده بودند به جوانک تا مجبور نشود اینهمه راه را نیاید بروکسل. شاید او نبود و اگر هم او بود، شاید آن روز این لباسها تنش نبودند و موهایش مدلِ الان را نداشت. هانی این چیزها را یادش نبود. نکند حافظهاش واقعاً... نگاهی به ته کوچه انداخت. آن ته، میرسید به چند بارِ به همچسبیده. سر راه او، که انتهایش میرسید به چند بارِ بههمچسبیده.
فهرست مطالب کتاب
بزن بریم!
کیلومترها را بشمار
قاپزنی
مأموریتِ شیشه
بابا
پسرم
شنل
آدمکی که خودش میآید توی کتابخانه
بندرِ طوفانزده
چند لحظه استراحت
تن به تن، تک به تک
بزن به شهر
تازهکار
آدمک، آدم و... برعکس
موتورخانه
نقشه
آدم به دوستش قرض میده
اولین پیراشکیِ بارسلونا
خدماتِ هتل
عکساندازی
تیغزن
کِش
نکُن!
برخورد اول
تعقیبِ کوتاه
انتظار
نمیریم؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آدمک باز |
نویسنده | علیرضا برازنده نژاد |
ناشر چاپی | نشر پیدایش |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 144 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-244-059-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |