معرفی و دانلود کتاب دلباختگان بینام شهر من
برای دانلود قانونی کتاب دلباختگان بینام شهر من و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دلباختگان بینام شهر من
اسماعیل یوردشاهیان با سبکی متفاوت و لحنی خاص، کتاب دلباختگان بینام شهر من را به رشتهی تحریر درآورده است. این کتاب از چندین جویبار یا حکایت مستقل تشکیل شده است که در نهایت همگی به یک دریاچه میریزند و کتابی بههمپیوسته را تشکیل میدهند که روایتگر ماجرای یک شهر در طول یک قرن و تحولات خانواده و جامعهی ایرانی است.
دربارهی کتاب دلباختگان بینام شهر من
کتاب دلباختگان بینام شهر من، در نگاه اول یک مجموعه داستان به نظر میرسد؛ اما با مطالعهی آن ارتباطی معنایی و روایی را بین تمام داستانها پیدا میکنیم. اسماعیل یوردشاهیان در هر یک از داستانهای کتاب، ماجرایی جذاب از شهری در دل ایران را روایت کرده و تاریخ را برای ما زنده میکند. گویی هر حکایت مینیاتوری است که در دل آن هم شعر پیدا میشود، هم آواز و موسیقی در آن جریان دارد. زبان روایی کتاب گاه رئال است و گاه کاملاً خیالی و سورئال پیش میرود.
ساز دل؛ صدای دلباختگان بینام شهر من
عاشقی که با اسبها رفت، نام روایت دوم کتاب دلباختگان بینام شهر من است. اسماعیل یوردشاهیان در این بخش، قصهی کودکی را روایت میکند که تشنهی موسیقی است و استعداد ویژهای در این زمینه دارد. کودک با دستان خودش سازی را میسازد که به اسباببازی میماند. پدرش با مشاهدهی ذوق فرزند خود، او را به نزد شهباز خان، استاد موسیقی میبرد و آن کودک بااستعداد در بیست سالگی به استادی چیرهدست تبدیل میشود. استاد موسیقی ما فقط به هنر بسنده نکرده و در کنار پدر خود به تجارت نیز مشغول میشود و داد و ستدش را در ایروان گسترش میدهد. او در جشن با دختری زیبا همچون فرشتهها آشنا شده و دلباختهاش میشود، بیخبر از چیزی که سرنوشت برای او خواسته است.
با عشق، به یاد روزهای بیدغدغه
داستان آرزویی که هیچ شد، ماجرای عاشقانهای را روایت میکند که با وجود کوتاه بودن آن، فراز و نشیب بسیاری دارد. راوی داستان مردی است که میخواهد به گذشته برگردد. به دوران کودکی که زندگی شاد و بیدغدغهای داشت و مادرش بیمار نبود. شنیدن خاطرات دوران کودکی از زبان مادری که روزهای آخر زندگیاش را میگذراند، در عین غمانگیز بودن، زیبا نیز هست. مادر پسرش را به جستجو و ابراز عشق وادار میکند؛ شاید چون میخواهد از این طریق، آخرین قطرههای جام زندگی را با دل خوش سر بکشد.
عشق و دلباختگی، فقدان و اندوه، سرنوشت و جبر، از جمله مضامینی است که در کتاب دلباختگان بینام شهر من به قلم اسماعیل یوردشاهیان ارائه میشود. یوردشاهیان میخواهد به خوانندگان خود بگوید که از دست سرنوشت راه گریزی نیست، جنون تنها راه دوام آوردن است و تنها عشق به زندگی معنا میبخشد. نوستالژی و خاطره نیز در ذهن پرهیاهوی نویسنده نقش پررنگی دارد و بسیاری از داستانها با یادآوری گذشته آغاز میشوند. این کتاب با ساختار خلاقانه و پرداخت عمیق به مضامین بنیادین انسانی و اجتماعی،یک قرن از تاریخ ایران را پیش چشم خواننده تصویر میکند و تجربهای غنی و تأملبرانگیز برای او رقم میزند.
کتاب دلباختگان بینام شهر من، به همت نشر هنوز منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب دلباختگان بینام شهر من برای شما مناسب است اگر
- دنبالکنندهی ادبیات داستانی معاصر ایران هستید.
- داستانهای عاشقانهی ایرانی با مضامین تاریخی و اجتماعی برای شما جذابیت دارند.
- به سبکهای نوین داستاننویسی علاقهمند هستید و میخواهید یک رمان ایرانی متفاوت بخوانید.
در بخشی از کتاب دلباختگان بینام شهر من میخوانیم
ارسلان به عشق و علاقهاش نسبت به او و تمام کارها و دزدی و شعرهایی که در هر دزدی به جا گذاشته بوده اعتراف میکند. میگوید که بارها و بارها چه روز و چه شب به آن خانۀ مجلل میان باغ برای دیدن او رفته است اما او را آنجا نیافته و اکنون متعجب است و نمیتواند باور کند که او را اینجا در این خانه یافته است. ماهرخ میگوید که او آن شب در آن خانه مهمان بوده و در این مدت میدانسته که ارسلان به دنبال اوست و تمام شعرهایش را میخوانده اما دوست داشته که ارسلان او را پیدا کند و میدانسته که بالاخره یک شب به خانۀ آنها خواهد آمد و اعتراف میکند که او هم دلبستۀ ارسلان است. بعد، از ارسلان میخواهد طلا و جواهراتی را که از خانۀ آنها برداشته بر جای خود قرار دهد و شعری را هم که برای آن شب سروده است به او بدهد.
ارسلان خواستۀ او را انجام میدهد. ماهرخ بعد از خواندن شعر از ارسلان شانۀ طلایی رنگش را میخواهد که چند ماه پیش برده است. ارسلان میگوید که آن تنها و گرانبهاترین چیزی است که دارد و اکنون هم همراهش نیست و اگر بخواهد میرود و میآورد. اما ماهرخ راضی نمیشود و از او میخواهد که کمی بماند و با او در خصوص علت دزدیاش صحبت کند و از عشق بگوید. گفتوگوی آن دو در نهایت به شور عشق میانجامد و تا سپیدهدم به درازا میکشد. سحرگاه هنگام خروج ارسلان از خانه، خدمتکار که بیدار شده بود او را میبیند، میترسد و سروصدا راه میاندازد و ارسلان را دستگیر میکنند. اما بدون هرگونه جواهر و یا چیزی که دزدیده باشد. فقط در بازرسی او چند شعر در جیب کتش مییابند و ارسلان را که در برابر سؤال و تهدید و بازخواست اصلانخان و مأموران پلیس سکوت کرده و سر به زیر افکنده بود به ادارۀ پلیس میبرند.
فهرست مطالب کتاب
دربارۀ نویسنده
یادداشت
آواز دختری که با اسبها میآمد
عاشقی که با اسبها رفت
رسم عاشقی شهر ما
خاطرات کودکی من
زندگی تلخ حیدر
مادرم زنی زیبا بود
طاووسخانم آهو
بابا ژواخیم پیشگو
روزهای خشکسالی
زندگی پر غم پطروس ارمنی
خواهرم سیمین عاشق شده بود
عمه پوران
شاهزادۀ تنهایی
سارا سرداری و راز ناگفتۀ اولجای سلطنه
روزهای غربت من
دیدار با او
آرزویی که هیچ شد
آواز دختری که با اسبها رفت
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دلباختگان بینام شهر من |
نویسنده | اسماعیل یوردشاهیان |
ناشر چاپی | انتشارات هنوز |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 324 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-6047-48-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |