معرفی و دانلود کتاب آداب دنیا
برای دانلود قانونی کتاب آداب دنیا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آداب دنیا
کتاب آداب دنیا دومین رمان نویسنده معاصر ایرانی، یعقوب یادعلی است. نویسنده داستان خود را با حوادث عجیب و غیرقابل پیشبینی جلو میبرد، یک رمان رازآلود که مثل کلاف به هم پیچیده و نمیگذارد که فکر خواننده لحظهای از داستان منحرف شود.
این اثر، داستان یک پلیس ناامید و توبیخ شده را روایت میکند که وظیفهی رسیدگی به پروندهی عجیب ناپدید شدن یک مرد را به عهده میگیرد و مجبور میشود به ویلایی نزدیک اصفهان برود و با ساکنان آنجا ملاقتی داشته باشد.
قهرمان داستان در ویلا ابتدا با افرادی معمولی و آرام مواجه میشود؛ اما به ظاهر آرام. هرکدام از آنها رازی دارند و یک اتاق هم در ویلا هست که نباید درش باز شود. در میان این فضاهای معماگونه، اتفاق عجیب دیگری هم میافتد و آن ورود عشق قدیمی قهرمان داستان به ماجراست.
این اثر با درونمایهای معمایی و اجتماعی نوشته شده است. برخلاف اینکه موضوع اصلی آن جنایی پلیسی میباشد، اما شخصیت اصلی داستان یک پلیس باهوش و باذکاوت نیست. یادعلی داستان را با حالتی شاعرانه آغاز کرده و این سبک را به وضوح میتوان در جای جای کتاب احساس کرد؛ اما در نهایت هر چه به پایان کتاب نزدیک میشویم از بعد شاعرانگی کتاب کم شده و ابعاد خشن آن رخ مینمایند تا جایی که هیچ اثری از آن حس لطیف شاعرانه به چشم نمیخورد.
یعقوب یادعلی نویسنده و فیلمساز در سال 1349 در اصفهان متولد شد. او بعد از به پایان رساندن تحصیلات دانشگاهی خود در رشته فیلمسازی، از سال 1374 به بعد به عنوان کارگردان در صدا و سیما فعالیت حرفهای خود را آغاز کرد. او برای نگارش کتاب آداب بیقراری موفق به کسب جایزه هوشنگ گلشیری به عنوان بهترین رمان شد، اما به او گفتند در اثرش نشر اکاذیب و توهین قومیتی کرده و بازداشت و محاکمهاش کردند.
در بخشی از کتاب آداب دنیا میخوانیم:
صبح دو روز بعد بود که اتفاق افتاد. کاش میشد یکهو از شب بپرد به ظهر تا مجبور نباشد صبح را تحمل کند؛ صبحهایی که ته ماندهی کابوس شب، جایی میان خوابوبیداری، وصل میشد به اضطراب دغدغههای هرروزه. بعد هم که آن تصویر فریزشده میآمد مینشست جای همهی آنها و نمیرفت. هر روز صبح میآمد خفت گلویش را میگرفت و تا یکی دو ساعت گریه نمیکرد، تمام نمیشد. هر روز صبح داشت تلفنی به پدر توضیح میداد کدام دکمهی اسکایپ را بزند تا تصویر بیاید. پرهام رفته بود پیش پدر و لپتاپ را جوری تنظیم کرده بود که وقتی روشن میشود اسکایپ بالا بیاید. هربار همین بود: خودش توی اسکایپ ON میشد و بعد تلفن میزد تا با حوصله به پیرمرد توضیح بدهد که انگشتش را روی آن آیکون که عکس دوربین دارد بزند تا بتواند پروایش را ببیند.
آخر سر هم به خاطر سرعت افتضاح اینترنت مجبور بودند دلشان را خوش کنند به یک تصویر فریز شده و بیکیفیت که گاهی حرکت میکرد، و آنها در واقع تلفنی باهم حرف میزدند. سه سال آخر کارش همین بود. از وقتی پدر نخواست دیگر با مادر و پرهام زندگی کند و خانهاش را به قول خودش سوا کرد. هیچ وقت نگفت چرا. پروا گفته بود «الان کی باید بهت برسد؟» بس که مغرور بود زیر بار پرستار نمیرفت. گاهی زن پرهام میآمد، کارهایش را میکرد و میرفت، با هزار غرولند. پدر هم میگفت «ما نه از پسر شانس آوردیم، نه از عروس، نه داماد.»
بعد میپرسید «شوهرت کجاست؟» هیچوقت اسم همایون را نیاورد. از اول هم مخالف بود و گفت، اما گذاشت به عهدهی خود پروا که تصمیم بگیرد. صد و هشتاد درجه نقطهمخالف مادر که واویلا بود اگر با چیزی مخالف بود. که با همایون نبود؛ نه به خاطر اینکه همایون هم پزشکی میخواند، به خاطر کار و بار رو به راه پدرش. صبح تا شب بیخ گوش پروا میخواند که بله را بگوید و یک عمر خانمی کند برای خودش. چه خانمیای کرده بود!
هر روز صبح، تصویر فریزشدهی پدر میپرسید «شوهرت کجاست بابا؟» و پروا توی تلفن میگفت «خواب است»، «رفته شرکت»، «میآید حالا.» بعد میپرسید «خودت کِی میآیی؟» هر چه بهش گفته بود «پاشو بیا پیش خودم»، پدر میگفت «جان سفر ندارم. میترسم زنده از طیاره بیرون نیایم.» بار آخری که توی اسکایپ بودند، تصویر فریز شده سرش کج شده بود به یک طرف و چشمهاش بسته بود. صبح دو روز بعد، پرهام خبر داد «بابا سکته کرده. توی خواب.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آداب دنیا |
نویسنده | یعقوب یادعلی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 213 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-229-541-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |