نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی نظم - چارلی چاپلین
4.2
706 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ش شهبازی
۱۳۹۸/۰۲/۰۴
364
یک اثر فوق العاده عالی که با گویندگی فوق العاده بد به کل نیست و نابود شد...!! اگرچه از همین گوینده اثرهای خیلی خوب وجود دارد ولی شاید این کار متعلق به اولین تجربههای ایشان در زمینهی کتاب خوانی بوده که اینقدر به نظرم بد از کار درآمده! سرعت خواندن سطور آنقدر سریع است که آدم را یاد همان فیلمهای سیاه و سفید دوران چاپلین میاندازد! شایسته بود که این داستان کوتاه و بسیار زیبا را بار دیگر دوباره بخوانند اما این بار آنقدر آهسته تر و شمرده تر که کلمات و حس و حال و فضای داستان در ذهن و فکر و جان شنونده بنشیند. بهرحال طنز موجود در انتهای این داستان آنقدر زیبا است که نمیشود به کل این مجموعه صوتی، پنج ستاره را نداد...!!
داستان نظم داستان افسر جوانی که در حال اعدام است و دقایق اخر اعدام اورا با ذکر جزئیات و احوالات بیان میکند. اسم داستان به خوبی با محتوای داستان در ارتباط هست نظم حاکم در حیاط زندان و بین افراد رو بیان میکند نظمی که بر تمام جسم و فکر انسانها غلبه کرده. داستان کوتاه و بسیار پر محتوا بود و هرکس میتونه برداشتهای مختلفی داشته باشه بنظر من نویسنده اینجا در قالب این داستان خواسته به مسئله شرطی شدن برخی مسائل تو زندگی ما اشاره کنه اینکه ما زندگیمون رو بر اساس نظمی که بهمون اموزش داده شده و خودمون ارادهای درش نداریم پیش میبریم. همه ما یاد گرفتیم درس بخونیم صاحب شغلی بشیم ازدواج کنیم و حتما بچه دار بشیم انگار بازیگران نمایشی هستیم که باید بر اساس انچه که به ما یاد داده شده پیش بریم. و این مارو از خودمون دور میکنه و به ما مجال و فرصت شناخت خودمون رو نمیده مارو از خواستهها و علایق واقعیمون دور میکنه و ما هر روز بفکر ساختن ایندهای هستیم که در اون چیزی از خود واقعی ما و خواستهها و علایق ما وجود نداره و ما اون رو فقط بر پایه نظمی که اموزش دیدیم پیش میبریم و حتی به ندای درونمون گوش نمیدیم بنظر من نظم حاکم در حیاط زندان استعاره از همین اموزه هاست افسری که تیر باران شد علایق و خواستهها و استعدادهای درونی ماست صدایی که گفت ایست ندای درون ماست. ایراد داستان صدای کسالت بار و بی احساس گویندست که لذت شنیدن داستان رو از بین میبره.
🍁 نظم و اعدام…!!! هر دو توش یه جور اجبار داره!!
کتاب همین که اسم چارلی چاپلین روشه، پس یعنی بی نظیره! من رو یاد کتاب کوتاه چارلز دیکنز ‘آخرین روز یک محکوم اعدام’ انداخت! اونجا هم همه چیز همین طور با جزییات گفته شده بود و به ما شرایط رو از چشم اون محکوم نشون میداد!
اینقدر دوستان زیبا ودرست درمورد کتاب خلاصه نویسی کرده بودن که من اینجا دوست دارم به جای تکرار شرایط تصویرشده در کتاب، چیزی بگم که تکراری نباشه! …
من فکر میکنم بدترین و تلخترین لحظات یه زندگی میتونه قبل از زمانی باشه که میخوان اون فرد رو جلادانه بکشندش! اونم کیا؟ کسایی که صلاحیت و توانایی جان بخشیدن به هیچ موجودی رو ندارن!!!
از اونجایی که چاپلین از بچگی توی درد و فقر و فقدان خانواده بزرگ شده، پس البته که میتونه همچین دردهایی رو به این زیبایی به تصویر بکشه! چارلیچاپلین موسس اتحادیه سینماگران بود. اون بعد از بیست سال تبعید به آمریکا بر میگرده و جایزه اسکار افتخاری میگیره. اون روز حضار به افتخار چارلی چاپلین طولانیترین تشویق استاده تاریخ رو که به مدت ۱۲ دقیقه بود، به انجام رسوندند!!!
چارلی چاپلین درطول عمرش همیشه از جنگ ستیزی حرف زد، و همواره طرفدار صلح و حقوق بشر بود. اعتراضش رو به هیتلر با سبیل مسواکی ش همیشه نشون داد، و خود هیتلر هم این قضیه رو میدونست! و با این حال از طرفداران چاپلین بود!! ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
کتاب همین که اسم چارلی چاپلین روشه، پس یعنی بی نظیره! من رو یاد کتاب کوتاه چارلز دیکنز ‘آخرین روز یک محکوم اعدام’ انداخت! اونجا هم همه چیز همین طور با جزییات گفته شده بود و به ما شرایط رو از چشم اون محکوم نشون میداد!
اینقدر دوستان زیبا ودرست درمورد کتاب خلاصه نویسی کرده بودن که من اینجا دوست دارم به جای تکرار شرایط تصویرشده در کتاب، چیزی بگم که تکراری نباشه! …
من فکر میکنم بدترین و تلخترین لحظات یه زندگی میتونه قبل از زمانی باشه که میخوان اون فرد رو جلادانه بکشندش! اونم کیا؟ کسایی که صلاحیت و توانایی جان بخشیدن به هیچ موجودی رو ندارن!!!
از اونجایی که چاپلین از بچگی توی درد و فقر و فقدان خانواده بزرگ شده، پس البته که میتونه همچین دردهایی رو به این زیبایی به تصویر بکشه! چارلیچاپلین موسس اتحادیه سینماگران بود. اون بعد از بیست سال تبعید به آمریکا بر میگرده و جایزه اسکار افتخاری میگیره. اون روز حضار به افتخار چارلی چاپلین طولانیترین تشویق استاده تاریخ رو که به مدت ۱۲ دقیقه بود، به انجام رسوندند!!!
چارلی چاپلین درطول عمرش همیشه از جنگ ستیزی حرف زد، و همواره طرفدار صلح و حقوق بشر بود. اعتراضش رو به هیتلر با سبیل مسواکی ش همیشه نشون داد، و خود هیتلر هم این قضیه رو میدونست! و با این حال از طرفداران چاپلین بود!! ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
این کتاب یکی از آثار چارلی چاپلین. نویسنده و کارگردان و بازیگر بزرگ قرن بیستم است نان این کتاب نظم است کتاب درباره یک افسر جوان اعدامی است که در این دنیای بیرحم منتظر حکم خود بود همه مقامات منتظر ایستاده بودند تا حکم اجرا شود افسر جوخه که شش سرباز تفنگ به دست را زیر دست خود داشت به حالت خبردار در آورد بعد از اینکه وقفهای در کلام او ایجاد شد ناگهان آن افسر اعدامی سرفهای کرد افسر جوخه فکر میکرد میخواهد حرفی بزند و وقتی دید حرفی نمیزند به فرمان خود ادامه داداما یهو حس کرد که حس میکند که پوچ استدر خلا رفته و هیچ حسی ندارد از این حس تعجب کرد که چرا در زندان باید همچین حشی وجود داشته باشد بعد از گذشت دقایقی کلماتی را بر طبان آورد که سربازهای تفنگ به دست حالت دست فنگ به خود گرفتند و این افسر جوخه را به خود آوردند وقتی که میخواست فرمان آخر را نیز بدهد شخصی دوان دوان آمد و با صدای بلند گفت ایست شلیک نکنید سربازها دچار نظم شده بودند و با صدای ایست، همگی شلیک کردند
کتاب که نه داستان کوتاه داستان چیز شگفت انگیزی است بطور کلی خلاصه نویسی جالب است در باب داستان کوتاه چگونه بگویم مانند اینست که حجم وسیعی از اطلاعات رادر فلش کوچکی فشرده قرارمیدهید و هرکلمهی آن بیانگر چندین کلمه... و اما داستان حاضر ارتباط صمیمانهی دو دوست
دوستی چیز عجیبیست یک دوستیه قوی کم پیش میاید پدید بیاید و همیشه نیز سرگذشت عجیبی پشت سر آنهاست و تبدیل شدن آن نهایتا به دشمنی و جداشدن راه این دو کشیده شدن یکی به سمت آزادی و دیگری حکومت و اما سخن آخر کتاب که گفت شلیک نکنید ولی انجام شد که این پارادوکسی را در داستان نشان میدهد یک نکته نکتهی پنهان و این معنی یکتای اختیار و جبر چه چیزی میتواند در چنته داشته باشد! شاید تقلای ما بیخودیست و همه چی همانطور پیش میرود که از قبل برنامه ریزی شده و در یک ساختار پیچیده و تو در تو که هرگز سرنگون نمیشود درحال پیشرویست و البته دریافت عدهی زیادی از زندگی همینست... (پوچ گرایان) و شاید این فکر او (چارلی چاپلین بود) همانطور که در فیلم صامت عصر جدیدس هم دیده میشد که انسان تبدیل به بخشی از ماشین میشود و در آن هضم میشود
دوستی چیز عجیبیست یک دوستیه قوی کم پیش میاید پدید بیاید و همیشه نیز سرگذشت عجیبی پشت سر آنهاست و تبدیل شدن آن نهایتا به دشمنی و جداشدن راه این دو کشیده شدن یکی به سمت آزادی و دیگری حکومت و اما سخن آخر کتاب که گفت شلیک نکنید ولی انجام شد که این پارادوکسی را در داستان نشان میدهد یک نکته نکتهی پنهان و این معنی یکتای اختیار و جبر چه چیزی میتواند در چنته داشته باشد! شاید تقلای ما بیخودیست و همه چی همانطور پیش میرود که از قبل برنامه ریزی شده و در یک ساختار پیچیده و تو در تو که هرگز سرنگون نمیشود درحال پیشرویست و البته دریافت عدهی زیادی از زندگی همینست... (پوچ گرایان) و شاید این فکر او (چارلی چاپلین بود) همانطور که در فیلم صامت عصر جدیدس هم دیده میشد که انسان تبدیل به بخشی از ماشین میشود و در آن هضم میشود
داستان کوتاه نظم داستانی جالب و زیبا از هنرمند توانای معاصر چارلی چاپلین است که درباره اعدام یک محکوم است که جزء نویسندگان توانای کشورش است و با افسر فرماندهی جوخهی اعدام روزها دوش بهدوش هم مبارزه کرده بودند و حالا دست روزگار آنها را در مقابل هم قرار داده است. افسر فرمانده در فکر روزهای گذشته است ولی کم کم به خود میآید و سربازان جوخهی اعدام را به صف میکند و آنها را برای اجرای حکم اعدام آماده میکند ولی دوباره غرق در فکر میشود و پس از مدتی دوباره سربازان را برای اعدام آماده میکند که ناگهان صدای پایی را میشنود که برای نجات محکوم به طرف آنها میآید و به سربازان دستور میدهد که به سوی محکوم آتش نکنند ولی سربازان که آماده برای اجرای حکم هستند به طرف محکوم شلیک میکنند و گویی غرق در نظمی هستند که برای آن به آن جا آمدهاند و دستور را به صورت دیگری متوجه میشوند.
کتاب اثری از چارلی چاپلین نازنین بود و قطعا که یک اثر بدیع بود. داستانی که به زیبایی در آن تصویر سازی شده که میتوان آن را به وضوح حس کرد. اما چون یک کتاب صوتی بود بهتر بود که وقت بیشتری گذاشته میشد برای گویندگی این اثر به یاد ماندنی از نویسنده بزرگ و توانا. به هر حال جای بسی تاسف است که این اثر زیبا را باید با گویندگی ضعیف گوش بدهیم. که این باعث میشود که روز به روز از دانلود کتابهای صوتی دور شویم. کاش اگر زحمت میکشند و کتابها را صوتی میکنن به این نکته توجه کنن که باید طوری صوتی شود که شنونده رغبت به گوش دادن کند. سه ستاره رو بخاطر گویندگی ضعیف دادم امیدوارم که این انتقادها بسیار سازنده باشد برای فایلهای صوتی جدید. ممنون از کتابراه
درود، داستان جالبی داشت، سی ثانیه از لحظهی اعدام شخصی بدشانس را میگفت که دوستش سرجوخه اعدام بود داستان با گفتن خاطرات آنها و چگونگی رسیدنشان به آن جا پیش میرفت و پایانی طنز، غیر قابل پیشبینی و شوکه کننده داشت، هر چند که در اطلاعات کتاب پایان آن را لو داده بودند و این کار، واقعا اشتباه بود، و باعث میشود که خواننده آن طور که نویسنده انتظار دارد برای داستانش عکسالعمل نشان ندهد. اما چیزی که این میان بسیار من رو اذیت کرد صدای گویندهها بود، اونها بدون هیچ هیجان و احساسی فقط از روی متن تند تند میخواندند و به معنای واقعی کلمه، داستان رو خراب کردند. اگر خواستید این کتاب رو مطالعه کنید پیشنهاد میکنم از نسخه متنی استفاده کنید. سپاس.
داستانی که در هر دوره و عصری مصداق داره و از تاریخی میگه که مدام و بی وقفه، مثل نظمی ناگسستنی، در حال تکراره.
چارلی چاپلین در این داستان از عادتهایی حرف میزنه که با پیروی از نظم به وجود میان. و در طول زمان آنقدر تکرار میشن که تبدیل میشن به پاسخی منفعلانه به هر محرکی. حتی اگر این محرک، در واقع بی ربط یا خلاف جهت نظمی باشه که در وهلهی اول، این عادت رو خلق کرده.
نویسنده سعی داره به آثار مخرب این انفعال در کارهایی که صرفا از روی عادت انجام میشن اشاره کنه و ما رو به هشیاری در هر کاری، حتی عادتهایی که بهشون ایمان داریم و به سختی و با پیروی از نظمی مستبدانه در خودمون ایجاد کردیم دعوت میکنه.
چارلی چاپلین در این داستان از عادتهایی حرف میزنه که با پیروی از نظم به وجود میان. و در طول زمان آنقدر تکرار میشن که تبدیل میشن به پاسخی منفعلانه به هر محرکی. حتی اگر این محرک، در واقع بی ربط یا خلاف جهت نظمی باشه که در وهلهی اول، این عادت رو خلق کرده.
نویسنده سعی داره به آثار مخرب این انفعال در کارهایی که صرفا از روی عادت انجام میشن اشاره کنه و ما رو به هشیاری در هر کاری، حتی عادتهایی که بهشون ایمان داریم و به سختی و با پیروی از نظمی مستبدانه در خودمون ایجاد کردیم دعوت میکنه.
زیبا و شکیل، غم زده، انگار چاپلین هم بسیاری دیگر علاوه بر کمدی اندوه را هم حمل میکرده. دلگیر بود اما زیبا، صدای گوینده خوب بود اما داستان رو شاید یکم تند میخوند، خیلی دلم برای زندانیه سوخت، داستان تاثیر گذاریه... اما ترجمهش یجور ناموزونیه، بعضی جملات با هم نمیخونن، نمیدونم شاید متنی که قرار بوده ترجمه بشه قدری مشکل بوده، اما من از ترجمه و نحوه هوندنش زیاد راضی نبودم، با داستان به خوبی همراه شدم اما گوینده بیشتر منو به بیرون از داستان هدایت میکرد، درحالی که من همیشه میرم توی داستان غرق میشم، و شاید هم این خاصیت داستان بود، چون یک شخص سومی قصه رو روایت میکنه که جزو شخصیتهای داستان نیست. 🙏✨
این که چارلی چاپلین از هر نظر عالی هست، درش شکی نیست؛ از جمله این کتاب که خیلی به اندازه به جزئیات پرداخته و توصیف روان و خوبی داره.
اما نکتهای که هست (اسپویل) نمیدونم چرا آخر داستان به فرمانده شلیک میکنن؟؟؟
ولی دو ستارهای که ندادم به خاطر گویندگی کار بود که بنظرم اصلاً خوب نبود چه از نظر صدا (هر سه گوینده)، سرعت، بیان احساسات و حتی کمی به نظرم مشکل فنی وجود داشت و نویز شنیده میشد به هر حال همه این عوامل باعث شدن کیفیت کار پایین بیاد و از ارزشش کم بشه.
ممنون از کتابراه❤️❤️❤️
شاد باشید🌹🌹🌹🌹
اما نکتهای که هست (اسپویل) نمیدونم چرا آخر داستان به فرمانده شلیک میکنن؟؟؟
ولی دو ستارهای که ندادم به خاطر گویندگی کار بود که بنظرم اصلاً خوب نبود چه از نظر صدا (هر سه گوینده)، سرعت، بیان احساسات و حتی کمی به نظرم مشکل فنی وجود داشت و نویز شنیده میشد به هر حال همه این عوامل باعث شدن کیفیت کار پایین بیاد و از ارزشش کم بشه.
ممنون از کتابراه❤️❤️❤️
شاد باشید🌹🌹🌹🌹
برداشت اول من اینه که بر اساس عادت فکر نکنیم و عمل نکنیم. هر بار خوب توجه کنیم شاید این بار مثله همه دفعات نباید پیش بریم.
برداشت دوم من شاید خیلی مرتبط نباشه اما یه جورایی یادم به این جمله میافته که میگه"ببین چه میگوید نبین که میگوید" یعنی کلام گوینده رو فارغ از شخصیت و مقام گوینده بشنویم. چون در این جا همیشه فرمان شلیک میداده سربازها بدون توجه به کلام و با توجه به شخصیت و مقام و پیشینه رفتار اون با شنیدن کلام مفهوم رو اشتباه فهمیدن.
برداشت دوم من شاید خیلی مرتبط نباشه اما یه جورایی یادم به این جمله میافته که میگه"ببین چه میگوید نبین که میگوید" یعنی کلام گوینده رو فارغ از شخصیت و مقام گوینده بشنویم. چون در این جا همیشه فرمان شلیک میداده سربازها بدون توجه به کلام و با توجه به شخصیت و مقام و پیشینه رفتار اون با شنیدن کلام مفهوم رو اشتباه فهمیدن.
کتاب، به موضوع جالبی اشاره داشت. اینکه همه سربازها آماده شلیک بودند و بخاطر نظم حاکم بر آنجا، با وجود فرمانی متفاوت، طبق آموزشهایی که قبلا دیده بودندو آنچه که ظاهرا انتظار میرفت، شلیک کردند. انگار دارای حالتی از پیش تنظیم شده بودند و نظم شدید موجب عدم انعطافپذیری آنها شده بود. تا به حال ندیده بودم نویسندهای به این موضوع جالب آن هم به این زیبایی اشاره کند و برایم تازگی داشت. اما گویندگی خیلی ضعیف بود و و اثربخشی این قصهی عالی را کم میکرد.
نظم یا قانونی که دو دوست قدیمی را روبروی هم قرار داده یکی محکوم به اعدام و دیگری اجرا کننده اعدام. کسی که به ناحق در نظم یاقانون که البته کاملا اشتباه است هیچ جرمی جزاءش گرفتن جان مجرم نیست. هیچ حاکمی مبرا از اشتباه نیست همینطور هیچ جلادی خالی از اشتباه نیست. گرفتن جان هیچ راه برگشتی نخواهد داشت. کاش این نظم و قانونه ابتدایی از کل دنیا مهو شود مخصوصا از ایران عزیزم. سر تعظیم فرود میآورم در مقابل شما عزیزان کوشا و دانا و دانش گستر کتابراه
با سلام و احترام
هیچ چیز در دنیا خوب مطلق نیست حتی نظم.
اونجاکه قواعد فیزیک از نظم پیروی میکنند، قواعد شیمی از بی نظمی.
تلخی داستان بیشتر بخاطر دوتا دوست هست، که رو در روی هم میایستند، تلخی داستان بخاطر اینکه کسی رو بخاطر عقایدش و حرفاش اعدام میکنند.
در واقعیت هم مثال این اتفاق که از روی عادت به نظم خطایی انجام بشه زیاد میفته.
در هر صورت داستان خوبی بود.
راوی رو هم باقی دوستان اشاره کردند.
ممنون از کتابراه
هیچ چیز در دنیا خوب مطلق نیست حتی نظم.
اونجاکه قواعد فیزیک از نظم پیروی میکنند، قواعد شیمی از بی نظمی.
تلخی داستان بیشتر بخاطر دوتا دوست هست، که رو در روی هم میایستند، تلخی داستان بخاطر اینکه کسی رو بخاطر عقایدش و حرفاش اعدام میکنند.
در واقعیت هم مثال این اتفاق که از روی عادت به نظم خطایی انجام بشه زیاد میفته.
در هر صورت داستان خوبی بود.
راوی رو هم باقی دوستان اشاره کردند.
ممنون از کتابراه
یک پایان تکان دهنده...
از هنرمند بزرگی چون چارلی چاپلین کمتر از این هم انتظار نمیرفت که با شنیدن تک تک کلمات داستان تو را مسخ کند. چنان به اعماق وجود داستان میروی که انگار در آن جا حظور داری و هر چه بیشتر پیش میرود امید بیشتری برای نجات پیدا میکنی... امیدی که در پایان با بهت و حیرت تو، کور سوی امیدی را که احساس کرده بودی خاموش کرد و از سویی شکوه مرگ با شرافت را در ضمیر ناخودآگاهت بیدار کرد.
از هنرمند بزرگی چون چارلی چاپلین کمتر از این هم انتظار نمیرفت که با شنیدن تک تک کلمات داستان تو را مسخ کند. چنان به اعماق وجود داستان میروی که انگار در آن جا حظور داری و هر چه بیشتر پیش میرود امید بیشتری برای نجات پیدا میکنی... امیدی که در پایان با بهت و حیرت تو، کور سوی امیدی را که احساس کرده بودی خاموش کرد و از سویی شکوه مرگ با شرافت را در ضمیر ناخودآگاهت بیدار کرد.
نظر من دوباره مثل کتاب وودی آلن هستش، درسته که از نظر کمدینی آقای چارلی چاپلین هنوز هم در دنیا بهترین بازیگره ولی از نظر خودم کتابش رتبه ۳ ستاره میگیره. من قراره واقعیت رو بگم و اطمینان دارم کتاب اه هم همین رو میخواد، ممکنه شخصی به کتاب صوتی نظم امتیاز ۵ ستاره رو بده، و نظرش هم از بابت بنده قابل احترامه، ولی نظر شخصی من ۳ ستاره بودن این کتابه.
از چارلی انتظار یک چنین داستان مهیج و غیر قابل پیش بینی را ندارید.
در آخر داستان یک لحظه مات میمانید.
و پس از چند لحظه تعلیق و معلق ماندن شروع به تجزیه و تحلیل دوباره میکنید.
واقعا از چارلی چاپلین هم میتوان چیزی غیر از طنز و لبخند دید و شنید.
شنیدن این داستان بسیار زیبا را به همه مخصوصا علاقمندان داستان کوتاه پیشنهاد میکنم.
در آخر داستان یک لحظه مات میمانید.
و پس از چند لحظه تعلیق و معلق ماندن شروع به تجزیه و تحلیل دوباره میکنید.
واقعا از چارلی چاپلین هم میتوان چیزی غیر از طنز و لبخند دید و شنید.
شنیدن این داستان بسیار زیبا را به همه مخصوصا علاقمندان داستان کوتاه پیشنهاد میکنم.
سلام اگر به اسم نویسنده نگاه کنیم متوجه میشویم پشت آن همه کمدین بودن چه جدیتی نهفته است وداستان کوتاه صد برابر سخت تر از رمان می باشد واینگونه می باشد که دران نظم بیکران یک سرفه متهم آنقدر استرس ایجاد کرد. که دوباره چوخه اعدام جدی حاضر شدند و آنقدر متین بودن که حتی صدای آتش بس را اشتباه شنیدن
به نظرم عادت به چیزی رفتار غریزی است گرچه انسان توانایی آن را دارد که به آن پایان دهد اما جامعه امروزی بر اساس دستورهای از پیش تعیین شده میگردد که گاها درست نیستند مثل پایان این داستان
سربازها عادت به شنیدن کرده بودند و معنی برایشان مهم نبود و ایست را به منظوره شلیک گرفتند برداشتی اشتباه از واژه
سربازها عادت به شنیدن کرده بودند و معنی برایشان مهم نبود و ایست را به منظوره شلیک گرفتند برداشتی اشتباه از واژه