نقد، بررسی و نظرات رمان طلسم شده - روشنک قاسمی
4
1872 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان خوبی بود در عین حال غمگین باید به نویسنده این داستان تبریک بگم چون ویرایش داستان به گونهای بود که آدم رو مجذوب خودش میکرد و بسیار زیبا بود اما من خیلی ناراحت شدم چون حس میکردم تمام تصاویر در مقابل چشمانم میگذشتن و حسهای شخصیتها و نویسنده به من هم انتغال مییافت حس میکنم من خودم یه بخش از داستان بودم و خودم رو جای غزل حس میکردم حس میکردم خودم عاشق سروش داستان
شدم با تعریفهایی که کردن سخت جذب شخصیت او شدم حتی با اینکه او را ندیدم ولی احساس عجیبی داشتم انگار سروش رو دیدم و من عاشق او شدم تمام خاطرات انگار برای خودم اتفاق افتادن و از خوندن این داستان عاشقانه احساس توصیف ناپذیری داشتم اما باید بگم که تلاش میکنم فراموشش کنم به شما هم پیشنهاد میدم حتمان بخونیدش منم درون داستان طلسم شدم و با زجه زدنهای غزل حس میکردم آتشی در دل من نهفته شده و انگار قلبم از سینهام داره بیرون میزنه و ضربان قلبم به گونهای شده بود که با هر گریه و زجه غزل انگار غزل درون من هم داره گریه و زجه میزنه و خودش رو به در و دیوار میزنه حس میکردم دارن یه چیزی از من جدا میکنن و میگیرنن انگار سروش عشق من بود نمیدونم ولی حال اصلا خوبی نداشتم و انگار اون من بودم داخل داستان هیچ وقت نمیخوام برای من همچین اتفاقی بیوفتد و برای زندگیم همیشه میجنگم امیدوارم این احساس درون من هر چه زود تر آرام بگیرد و همه،،،،،، همه آدمای اطرافم حتی تویی که داری دیدگاه منو میخونی به عشق حقیقیت برسی و همه خوشتبخت و شاد باشن در کنار کسی که خیلی دوسش دارن 🥰❤❤❤❤
شدم با تعریفهایی که کردن سخت جذب شخصیت او شدم حتی با اینکه او را ندیدم ولی احساس عجیبی داشتم انگار سروش رو دیدم و من عاشق او شدم تمام خاطرات انگار برای خودم اتفاق افتادن و از خوندن این داستان عاشقانه احساس توصیف ناپذیری داشتم اما باید بگم که تلاش میکنم فراموشش کنم به شما هم پیشنهاد میدم حتمان بخونیدش منم درون داستان طلسم شدم و با زجه زدنهای غزل حس میکردم آتشی در دل من نهفته شده و انگار قلبم از سینهام داره بیرون میزنه و ضربان قلبم به گونهای شده بود که با هر گریه و زجه غزل انگار غزل درون من هم داره گریه و زجه میزنه و خودش رو به در و دیوار میزنه حس میکردم دارن یه چیزی از من جدا میکنن و میگیرنن انگار سروش عشق من بود نمیدونم ولی حال اصلا خوبی نداشتم و انگار اون من بودم داخل داستان هیچ وقت نمیخوام برای من همچین اتفاقی بیوفتد و برای زندگیم همیشه میجنگم امیدوارم این احساس درون من هر چه زود تر آرام بگیرد و همه،،،،،، همه آدمای اطرافم حتی تویی که داری دیدگاه منو میخونی به عشق حقیقیت برسی و همه خوشتبخت و شاد باشن در کنار کسی که خیلی دوسش دارن 🥰❤❤❤❤
خوب اول سلام عرض میکنم بنده نظر دوستان را تا حد امکان خوندم وخواستم نظر خودم را عرض کنم اول اینکه چرا هی غزل میگفت سروش چی پوشیده بود من دیگه اینقد این را خوندم خسته شدم والبته هی دستاش رو توموهاش میکرد این جمله واسم خیلی تکراری بود
بعدش صفحات تکرار شده وکلمات بهم چسپیده بودند
راجب کارهای یاسی و غزل بعد از دادن عشقاشون میگم
غزل با اون پاکی که داشت نمیتونست تو این باند باشه
شما میتونستید میگفتید یاسی حدا قل تواین باند بود
راجب حسادت یاسی هم بگم براتون بگم احتمال ۱در ۱۰۰۰ هم نمیدم آدم به خاطر حسادت رفیقتو بکشه علاوه بر این
باید بگم خوب نبود تومراسم روزبه وسرور حرف رقصیدن سروش و غزل بود که محرم نبودن
نگین و سینا باید یه عشقو تجربه میکردن
داستان طولانی بود خود کشی غزل یه مسعله بود اون میتونست زندگی درست کنه که سروش ازش راضی باشه ولی اون اینکار را نکرد یا به جای اینکه خودکشی میکرد با فرزین ازدواج میکرد در ضمن این رمانها مناسب دختران نوجوان نیست به آیندشون واحساساتشون لطمه وارد میکنه در کل اشکالات زیادی داشت
البت این رو باید بگم هرکی یه نظری داره منم یه نظر
بعدش صفحات تکرار شده وکلمات بهم چسپیده بودند
راجب کارهای یاسی و غزل بعد از دادن عشقاشون میگم
غزل با اون پاکی که داشت نمیتونست تو این باند باشه
شما میتونستید میگفتید یاسی حدا قل تواین باند بود
راجب حسادت یاسی هم بگم براتون بگم احتمال ۱در ۱۰۰۰ هم نمیدم آدم به خاطر حسادت رفیقتو بکشه علاوه بر این
باید بگم خوب نبود تومراسم روزبه وسرور حرف رقصیدن سروش و غزل بود که محرم نبودن
نگین و سینا باید یه عشقو تجربه میکردن
داستان طولانی بود خود کشی غزل یه مسعله بود اون میتونست زندگی درست کنه که سروش ازش راضی باشه ولی اون اینکار را نکرد یا به جای اینکه خودکشی میکرد با فرزین ازدواج میکرد در ضمن این رمانها مناسب دختران نوجوان نیست به آیندشون واحساساتشون لطمه وارد میکنه در کل اشکالات زیادی داشت
البت این رو باید بگم هرکی یه نظری داره منم یه نظر
خب ببینید،
دوستآنی کع علاقه به رمان خوندن دارن،
به نظرم رمانی میتونه جذاب باشه که در نوشتن اون کمترین اغراق شده باشه...
یعنی دیگه توی همهی رمانها میخونیم که دختره خیلی خوشگل و فلان بود و پسره عالی و پولدار بود و این بع نظرم خسته کننده شده...
این یکی از اشکالاتش بود.
دومین اشکال هم اینه که کل رمان راجب به زندگی غزل بود، و به نظرم تقش نگین واقعا بیخود بود،
یعنی خواننده در وسطهای رمان اصلا کلا فراموش میکرد کع همهی اینا رو غزل داره واسه نگین تعریف میکنه،
نویسنده میتونست کمی داستان رو تغییر بده و نقش نگین رو حذف کنه، اینجوری جالب تر بود
اشکال بعدی این هست که نویسنده در طول رمان از یاسی شخصیتی بیتعهد و اهل تفریح و البته مهربان را در ذهن خواننده تداعی میکند،
ولی در اخر رمان کاملا این تصور خواننده را بهم میزند و بسیار هم اغراق کرده است..
چونکه کشتن سروش، اصلا کاری نبود که با شخصیت یاسی جور در بیاد...
و بعد هم اینکه این رمان،
صحنههای تکراری زیاد داشت، مثل همین که سروش فقط دست میکشید توی موهاش...
و البته اینکع دو نفر چهار سال عاشق هم باشن و چیزی نگن و بعد یهو پسره اعتراف کنه جالب نیست..
غلطهای املایی و صفحات تکراری هم زیاد بود:/
در کل به نظرم وقتتون رو روی این رمان نگذارید،
چون پایانش اصلا جالب نیست و پایان خوشی رو میطلبید...
اگر کسی دنبال رمانهای خوب است،
عبور از غبار، هیشکی مثل تو نبود، در همسایگی گودزیلا و... رمانهای خیلی بهتری هستند
دوستآنی کع علاقه به رمان خوندن دارن،
به نظرم رمانی میتونه جذاب باشه که در نوشتن اون کمترین اغراق شده باشه...
یعنی دیگه توی همهی رمانها میخونیم که دختره خیلی خوشگل و فلان بود و پسره عالی و پولدار بود و این بع نظرم خسته کننده شده...
این یکی از اشکالاتش بود.
دومین اشکال هم اینه که کل رمان راجب به زندگی غزل بود، و به نظرم تقش نگین واقعا بیخود بود،
یعنی خواننده در وسطهای رمان اصلا کلا فراموش میکرد کع همهی اینا رو غزل داره واسه نگین تعریف میکنه،
نویسنده میتونست کمی داستان رو تغییر بده و نقش نگین رو حذف کنه، اینجوری جالب تر بود
اشکال بعدی این هست که نویسنده در طول رمان از یاسی شخصیتی بیتعهد و اهل تفریح و البته مهربان را در ذهن خواننده تداعی میکند،
ولی در اخر رمان کاملا این تصور خواننده را بهم میزند و بسیار هم اغراق کرده است..
چونکه کشتن سروش، اصلا کاری نبود که با شخصیت یاسی جور در بیاد...
و بعد هم اینکه این رمان،
صحنههای تکراری زیاد داشت، مثل همین که سروش فقط دست میکشید توی موهاش...
و البته اینکع دو نفر چهار سال عاشق هم باشن و چیزی نگن و بعد یهو پسره اعتراف کنه جالب نیست..
غلطهای املایی و صفحات تکراری هم زیاد بود:/
در کل به نظرم وقتتون رو روی این رمان نگذارید،
چون پایانش اصلا جالب نیست و پایان خوشی رو میطلبید...
اگر کسی دنبال رمانهای خوب است،
عبور از غبار، هیشکی مثل تو نبود، در همسایگی گودزیلا و... رمانهای خیلی بهتری هستند
به نظر من یک داستان کاملا ابتدایی بود. یا نویسنده بسیار کم سن و سال هست. چون وقایع زندگی جور دیگری هست. تو این داستان همه بسیار زیبا و جذاب هستند. همه مهربان هستند. دوستی با جنس مخالف اگر چه در ظاهر نباید باشد ولی همه به راحتی با جنس مخالف ارتباط دارند. و جالبتر اینکه پدر و مادرها هیچ نقشی در زندگی فرزندان ندارند، به غیر از برنامه ریزی برای سفرهای نوروزی!! عشق اغراق آمیز فرزین به غزل را والدینش نفهمیدند. عمهاش هم که فهنیده بود، تا نامزدی غزل به روی خودش نیاورده بود! این همه قرار گذاشتنهای پنهانی آنهم در مدت ۴ یا ۵ سال به راحتی بدون کوچکترین شکی از طرف خانوادهها صورت میگیرد.
احساس کردم نویسنده علاقه خاصی به این جور ارتباطات جوانها دارد و این چیزی نیست که با فرهنگ ما جور دربیاید. اعتقادات مذهبی هم هیج جایی در زندگیها نداشت به جز نماز شکر غزل برای دوست پسرش!
دلیل اینکه غزل وارد باند خلافکار هم شد نفهمیدم! هر چه پنج سال اولی که غزل تعریف کرد با جزییات بیخودی کش آمد، پنج سال آخر داستان خیلی سرهم بندی شد و من در کل نفهمیدم لزوم وجود نگین چی بود؟ خب سینا میتونست به همون خلاصگی صفحه آخر ازدواج کنه!!!!
در کل کتاب جالبی نبود. من بخصوص برای سنین نوجوانی پیشنهاد نمیکنم.
احساس کردم نویسنده علاقه خاصی به این جور ارتباطات جوانها دارد و این چیزی نیست که با فرهنگ ما جور دربیاید. اعتقادات مذهبی هم هیج جایی در زندگیها نداشت به جز نماز شکر غزل برای دوست پسرش!
دلیل اینکه غزل وارد باند خلافکار هم شد نفهمیدم! هر چه پنج سال اولی که غزل تعریف کرد با جزییات بیخودی کش آمد، پنج سال آخر داستان خیلی سرهم بندی شد و من در کل نفهمیدم لزوم وجود نگین چی بود؟ خب سینا میتونست به همون خلاصگی صفحه آخر ازدواج کنه!!!!
در کل کتاب جالبی نبود. من بخصوص برای سنین نوجوانی پیشنهاد نمیکنم.
کتاب طلسم شده همون طور که از اسمش پیداست، خوانندگان رو طلسم میکنه و این به خاطر ذهن و قلم قوی نویسنده است. موضوع کتاب که در مورد سرنوشت چند تا جوون بود رو دوست داشتم و حتی در بعضی از مواقع با شخصیتهای داستان همزاد پنداری کردم. نحوهی نگارش داستان به صورت معمایی و بیان جزئیات رو دوست داشتم چون باعث میشه که مخاطب به خوبی تصویر سازی کنه و بیشتر توی داستان و اتفاقاتش غرق بشه. البتهای کاش این نکته تا پایان کتاب رعایت میشد و چند فصل آخر شتاب زده تموم نمیشد. پایان داستان که به صورت کلیشهای -پایان خوش و خرم- تموم نشد رو دوست داشتم، البته بهتر بود اون صحنه مرگ سروش یکم واقعی تر بیان میشد. از دیدگاه من خواننده یکم باورش سخت بود که یه دختر جوون بتونه یه پسر ورزشکار رو به راحتی هل بده و بعد یه جور صحنه سازی کنه که سروش خودکشی کرده و اصلا ردی هم از خودش به جا نذاره و حتی خانواده سروش هم پیگیر مرگ مشکوک پسرشون نشن. درباره مرگ سروش من فکر میکردم که یاسی به خاطر قال گذاشته شدنش توسط نوید احساس بدی پیدا کرده بود و قلیان حس حسادت دخترانه اش، چشم نداشت خوشبختی غزل و سروش رو در کنار هم ببینه با فرزین دست به یکی کنه تا سروش رو به قتل برسونن ولی خب حدس من اشتباه از آب در اومد. در کل عالی بود.
این کتاب رو واقعا دوست داشتم و از لحظه لحظهی زندگی غزل انگار باهاش همراه بودم نقش نگین تو داستان خیلی کمرنگ بود به طوری که اصلا فراموش کردم که چنین کسی هم وجود داره تا صفحات نرسیده به پایان دوست نداشتم دوستی اینبار نفر این جوری به هم بریزه خب اگه نوید یاسی رو ول کرد چرا باید غم هاش رو سر سروش خالی میکرد و چرا باید دوستش غزل رو از عشقش جدا کنه حسادت کردن به خوشبختی بهترین دوستت واقعا غیر قابل درکه حالا که یاسی نابود شد خب خودش رو میکشت دیگه چرا زندگی غزل رو نابود کرد نه تنها عشقش رو از گرفت بلکه اون رو از نابود کرد پایانش خیلی بی خود بود انگارنویسنده فقط میخواسته داستان رو تموم کنه. آخرین بار که کتاب چنین غم انگیزی رو خوندم تا چند ماه دوست داشتم اصلا اسم رمانها بشنوم من کتاب هارو قبل خواب میخونم اما وقتی ماجرای این کتاب اینقدر جالب بود به یک هفته نکشیده تمومش کردم اما اصلا فکر نمیکردم نویسندهی ایم کتاب اینقدر ظالمانه کتاب رو تموم کنه. خیلی داستان دوست داشتنی بود تاقبل اون ماجرای کشته شدن سروش و این به نظر من ارزش کتاب رو کلا نابود کرد. کاش نویسندهها هم وقتی کتاباشون رو مینویسند یک بار هم بخوننش تا علایق خوانندهها رو بفهممن. واین که صفحات تکراری کتاب و اشکالات نوشتاری واقعا آزار دهنده بود.
سلام
به طورکلی رمان خوبی داشتید ولی یه سری اشکالات از نظرم بود که گفتنش خالی از لطف نیست. اگه غلطهای املائی و تکرار متون رو فاکتور بگیریم میشه از پایان غمگینش هم یک ایراد کوچولو گرفت.
اول قضیهی یاسی نباید ز سمت خانواده فقط بخاطر اینکه دیگه دختر نبود طرد میشد و تبدیل به یک جلوه بد کتاب میشده چرا؟ چون شما وقتی یک کتاب مینویسی باید یک بار علمی و فرهنگی هم داشته باشه دیگه از اونجایی که مردم توی سنین مختلف پای رمانهای گوناگون میشینن در همین کتابها باید فرهنگ سازی بشخ نکه دامن بزنه به افکار غلط مردم.
و پایان تلخش (خودکشی غزل...)
میتونست بهتر تموم بشه ن با زنده شدن سروش و... مثل خیلی از رمانهای کلیشهای که بجزگرفتن وقت ادم باردیگهای نداره
میتونست غزل دوباره امید به زندگی پیدا کنه با فردی مثل فرزین با روحیهی فوقوالعادش نکه پاشه بره خلاف کار شه فقط بخاطر پیشنهاد دوستش و اتفاقات سخت زنگیش از اون دختر محکم ازادی طلب یه بی ارزش بسازه.
درکل ممنون بابت رمان خوبتون 😍
به طورکلی رمان خوبی داشتید ولی یه سری اشکالات از نظرم بود که گفتنش خالی از لطف نیست. اگه غلطهای املائی و تکرار متون رو فاکتور بگیریم میشه از پایان غمگینش هم یک ایراد کوچولو گرفت.
اول قضیهی یاسی نباید ز سمت خانواده فقط بخاطر اینکه دیگه دختر نبود طرد میشد و تبدیل به یک جلوه بد کتاب میشده چرا؟ چون شما وقتی یک کتاب مینویسی باید یک بار علمی و فرهنگی هم داشته باشه دیگه از اونجایی که مردم توی سنین مختلف پای رمانهای گوناگون میشینن در همین کتابها باید فرهنگ سازی بشخ نکه دامن بزنه به افکار غلط مردم.
و پایان تلخش (خودکشی غزل...)
میتونست بهتر تموم بشه ن با زنده شدن سروش و... مثل خیلی از رمانهای کلیشهای که بجزگرفتن وقت ادم باردیگهای نداره
میتونست غزل دوباره امید به زندگی پیدا کنه با فردی مثل فرزین با روحیهی فوقوالعادش نکه پاشه بره خلاف کار شه فقط بخاطر پیشنهاد دوستش و اتفاقات سخت زنگیش از اون دختر محکم ازادی طلب یه بی ارزش بسازه.
درکل ممنون بابت رمان خوبتون 😍
عرض سلام خدمت نویسنده محترم، رمان خیلی با احساسی بود ولی من چندتا مشکل داشتم اینکه اول نگین به نگین خوب پرداخته بودید ولی اخر داستان انگار میخاستید داستان فقط تموم بشه، تو نگاه اول یعنی سینا عاشقش شد؟ بعد از طرفی چرا باید نگین اسم خواهر شوهرش که غزله رو و زندس دوباره رو بچش بذاره؟ متن رمان گاهی روان بود گاهی ادبی که این ادم رو اذیت میکرد و تو رابطه عزل و سروش خیلی دیگه داشتید کشش میدادید. و به نظرم از یه جایی به بعد فقط میخوندیم که بفهمیم چی میشه و جذابیت نداشت. تو داستان هم از سروش به عنوان فرد منطقی و عاقل گفته شده چرا به خانواده یاسی نگفت که اون برگشته؟ و این داستان یه مشکل اساسی داشت اونم اینکه سروش برای عشقش هدفشو کنار گذاشت، مگه عشق نباید باعث پیشرفت بیشتر بشه در کنار هم ولی سروش دیگه تنیس رو کنار گذاشت که از نظر من اصلا جذاب نبود و اینکارو با ادامه تحصیل ندادن عزل تو داستان دوباره انجام دادید. ولی در کل داستان قشنگی بود خسته نباشید
۲ مشکل در این کتاب بود؛
اول اینکه: وقتی به حسی میرسی مثلأ حسادت این رو به مخاطب القاء میکنه باید نهاییترین کاری که فرد میتونه انجام بده رو بکنه مثل حسادت، عشق ورزی، فریبکاری، زیبایی چهره افراد، و..... در کل خیلی اغراقآمیز شخصیت و چهره افراد به تصویر کشیده شده بود
حد وسط در این داستان دیده نمیشد، که وقتی کسی با دیگری نمیتونه ارتباط عاشقانه برقرار کنه باید بیخیالش بشی، وقتی نمیخواد و نمیشه چه اجباریه حالا
دوم اینکه: نمیدونم مشکل از نسخه اصلی کتاب بود یا نسخه الکترونیکی در هر صورت کتاب مشکلات ویرایشی داشت، گاهی از یه جای داستان به عقب برمیگرده و اکثر کلمات یا از هم گسسته هستن یا به هم چسبیده
ونکته آخر اینکه: در کل از خواندن کتاب لذت بردم فقطای کاش اینقدر تلخ تمام نمیشد و شخصیتهای اصلی که ۵ نفر بودن غزل، سروش، یاسی، نوید و فرزین همه یا مردن یا دیوانه بعدش هم دختری که تو اون فضای سنگینه مردن عشقش و اون تربیت خانوادگی و اون غروری که داشت نمیتونست همدست تبهکاران بشه
اول اینکه: وقتی به حسی میرسی مثلأ حسادت این رو به مخاطب القاء میکنه باید نهاییترین کاری که فرد میتونه انجام بده رو بکنه مثل حسادت، عشق ورزی، فریبکاری، زیبایی چهره افراد، و..... در کل خیلی اغراقآمیز شخصیت و چهره افراد به تصویر کشیده شده بود
حد وسط در این داستان دیده نمیشد، که وقتی کسی با دیگری نمیتونه ارتباط عاشقانه برقرار کنه باید بیخیالش بشی، وقتی نمیخواد و نمیشه چه اجباریه حالا
دوم اینکه: نمیدونم مشکل از نسخه اصلی کتاب بود یا نسخه الکترونیکی در هر صورت کتاب مشکلات ویرایشی داشت، گاهی از یه جای داستان به عقب برمیگرده و اکثر کلمات یا از هم گسسته هستن یا به هم چسبیده
ونکته آخر اینکه: در کل از خواندن کتاب لذت بردم فقطای کاش اینقدر تلخ تمام نمیشد و شخصیتهای اصلی که ۵ نفر بودن غزل، سروش، یاسی، نوید و فرزین همه یا مردن یا دیوانه بعدش هم دختری که تو اون فضای سنگینه مردن عشقش و اون تربیت خانوادگی و اون غروری که داشت نمیتونست همدست تبهکاران بشه
یعنی دیگه توی همهی رمانها میخونیم که دختره خیلی خوشگل و فلان بود و پسره عالی و پولدار بود و این به نظرم خسته کننده شده...
این یکی از اشکالاتش بود...
دومین اشکال هم اینه که کل رمان راجب به زندگی غزل بود، و به نظرم تقش نگین واقعا بیخود بود...
یعنی خواننده در وسطهای رمان اصلا کلا فراموش میکرد که همهی اینا رو غزل داره واسه نگین تعریف میکنه ولی در اخر رمان کاملا این تصور خواننده را بهم میزند و بسیار هم اغراق کرده است...
چونکه کشتن سروش، اصلا کاری نبود که با شخصیت یاسی جور در بیاد...
این یک رمان جذاب بود چون همه چیز دراین کتاب داستان و قصه بود و کوچکترین نقطه اشتراکی با زندگی واقعی نداشت عشق جنون امیز فرزین که بچگی بوده بهش اجازه میده با همه باشه ولی عشق سه ساله غزل اجازه خیانت به او نمیده... حتی پسری مثل سروش که فکر کنم دیگه تو قصه هام پیدا نمیشه باید تو فضا دنبالش بگردی امکان نداره...
اخر داستان یه کم دور از واقعیت بود و اینکه تقریبا غلط املایی زیاد داشت...
این یکی از اشکالاتش بود...
دومین اشکال هم اینه که کل رمان راجب به زندگی غزل بود، و به نظرم تقش نگین واقعا بیخود بود...
یعنی خواننده در وسطهای رمان اصلا کلا فراموش میکرد که همهی اینا رو غزل داره واسه نگین تعریف میکنه ولی در اخر رمان کاملا این تصور خواننده را بهم میزند و بسیار هم اغراق کرده است...
چونکه کشتن سروش، اصلا کاری نبود که با شخصیت یاسی جور در بیاد...
این یک رمان جذاب بود چون همه چیز دراین کتاب داستان و قصه بود و کوچکترین نقطه اشتراکی با زندگی واقعی نداشت عشق جنون امیز فرزین که بچگی بوده بهش اجازه میده با همه باشه ولی عشق سه ساله غزل اجازه خیانت به او نمیده... حتی پسری مثل سروش که فکر کنم دیگه تو قصه هام پیدا نمیشه باید تو فضا دنبالش بگردی امکان نداره...
اخر داستان یه کم دور از واقعیت بود و اینکه تقریبا غلط املایی زیاد داشت...
عالی و بینظیر بود ولی بسیار غمگین بود و باید بگم نویسنده این رمان به خوبی همه چیز را توضیح دادند و جوری این رمان رو نوشتند که آخر این رمان رو هیچکس نمیتونست پیش بینی کنه و در کل خودمم رو به جای شخصیتها میگذاشتم با اینکه این رمان فقط متن بود اما همه چیز رو در ذهن خودم تصویر سازی میکردم و دردناکترین جا، جایی بود که سروش در دره افتاد و مرد واقعا اینجا خیلی دردناک بود من این داستان رو با دوستانم خوندم و باید بگم یکی از غمگینترین و بهترین کتابهایی بود که خوندم از همه میخوام این کتاب رو بخونن ولی سعی کنید به هیچکس حسودی نکنید چون نمیدونید سرنوشت هر کس چجوری و این دنیا و این زندگی قراره چی به سرش بیاره راستش در اول داستان جایی که تارا یه همون غزل داستان زندگیش رو میگفت کمی بهش حسودیم میشد اما وقتی آخر داستان اینگونه مرد راستش از اینکه بهش حسودی میکردم پشیمون شدم من در این رمان پا به پای شخصیتهای رمان گریه میکردم و در کل تمام احساساتشون رو درک میکردم و حس میکردم من به جای شخصیتها هستم و با اینکه احساساتم رو تحت تاثیر قرار بده اما درسهای مهمی گرفتم امیدوارم هیچوقت هیچوقت هیچوقت اتفاق بدی توی زندگی زیباتون نیفته و همیشه خدا یاورتون باشه و کمکتون کنه و شما هم به توکل به خدا ادامه بدین باتشکر که دیدگاه من رو خوندید
ریحانه رخشانی ۱۳ ساله
ریحانه رخشانی ۱۳ ساله
این یک رمان جذاب بودچون همه چیز دراین کتاب داستان و قصه بود و کوچکترین نقطه اشتراکی با زندگی واقعی نداشت عشق جنون امیز فرزین که بچه گی بوده بهش اجازه میده با همه باشه ولی عشق سه ساله غزل اجازه خیانت به او نمیده نقش بزرگترهایی که با وجود داشتن رابطه خوب با بچها ولی هیچ ممانعت و سختگیری در روابط انها نمیکنن تا این مسائل پیش نیاد یا حتی پسری مثل سروش که فکر کنم دیگه تو قصه هام پیدا نمیشه باید تو فضا دنبالش بگردی امکان نداره پسری سه سال با یه دختر باشه و از عشق و دوستداشتن چیزی نگه یا حتی قصه نگین که از همه چیز غیر باورتر بود دکتری که با یه دختر تصادف میکنه بعد بدون هیچ تحقیق درباره خانواده اون میارش خونه خودش در صورتی که میتونست تحویل خانواده مادرش بده در کل خیلی اتفاقات در این کتاب بود که قصه بودو خیلی زیبا و جالب و با نثری زیبا نوشته شده بود ولی به نظر من باید کتابهای ما بر اساس زندگی واقعی باشن تا نوجوانهای ما با خودن کتابها یادبگیرند در شرایط و موقیعیتهای مشابه تصمیم درست بگیرن وقتی که نوجوانهای ما کتابی بخونن که دختر با یه پسر از خونه فرار کرده یا روابط و مهمونیها و کوه رفتن با پسرها اینقدر عادی هست و جالب اینکه پسرها مثل حضرت یوسف هستن دست به دخترا نمیزنن این باور پیش میاد برلی دخترای جوان که شاید به واقعا اینطوره ودر نهایت خودکشی من به پایان شادی هم برای این کتاب اعتقاد ندارم چون مسائل داخل این کتاب برای نوجوانهایی که 90%انها دحتر هستن مناسب نیس خواهشی که از نویسنده محترم دارم اینه که شما که قلم به این زیبایی و ذهنی به این خلاقی دارید چرا یه کتاب برای نوجوانها نمینویسید مناسب سبک زندکی ما ایرانیها و جوانهای ما باشه
ممنون
ممنون
من به نظر دیگم میدم که سعی میکنم تخصصی تر باشه اونم اینه که قصهی داستان باور پذیر و جدید نیست، شخصیتها اغلب خوب در اومدن بجز یاسمن و فرزبن، اما خیلی بخشا از واقعیت دوره، مثلا دختری که سه سال عاشق پسریه که دو سه بار دیدتش، یا فرزینی با اون شخصیت که انقد عاشق یکی بمونه، یا مرگ ناگهانی پدر و مادر غذل و همچنین کلا شخصیت یاسمن و قتل سروش حتی اگه اینطور باشه مسخرس که یه دختر بتونه قهرمان تنیسو از کوه هول بده پایینو و بعد ماشینم جدا پرت کنه و بعدشم پزشکی قانونی علت رو خودکشی همراه ماشین تشخیص بده، شحصیتها همشون احساسین و مثلا یه شخصیت خشن یا اخمو نداره قصه همشون از یه دست شخصیتن، یه همچین تایپی رو فقط یه ایرانی تحمل میکنه، و در نهایت اینکه کتاب حرف خاصی برای گفتن نداشت و فقط من باب سرگرمی بنظر خوبه. امیدوارم نقدم کمک کنه
سلام
میتونم بگم این کتاب جزو محدودترین رمانهایی بود که من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم هنوز هم باورم نمیشه که چنین داستانی رو خوندم هنوز هم حقیقتش برام سخته بخوام باورکنم که غزل مرد شروش مرد و از همه مهم تر اینکه همهی اینا با یاسی بود هنوزم اعصابم خورده و واقعا دلم میخواست این داستان پایان خوبی داشته باشه ولی متاسفانه دیزی نبود
کلا از رمانهای عشقی خوشم نمییاد ولی این بهترین رمان عشقیای بود که خوندم من شبانه روز به این کتاب فکر میکنم و تصاویر رو ذهنم تجسم میکنم و مثل یه فیلم میسازمش
خانم روشنک قاسمی ممنون بابت این داستان بسیار زیباتون
داستان بسیار غم انگیزی بود که واقعا گریم گرفت و دلم شکست
و لطفا اگه میشه بیشتر از این رومانها بزارید ممنون
رقیه دوازده سالمه 🖤
میتونم بگم این کتاب جزو محدودترین رمانهایی بود که من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم هنوز هم باورم نمیشه که چنین داستانی رو خوندم هنوز هم حقیقتش برام سخته بخوام باورکنم که غزل مرد شروش مرد و از همه مهم تر اینکه همهی اینا با یاسی بود هنوزم اعصابم خورده و واقعا دلم میخواست این داستان پایان خوبی داشته باشه ولی متاسفانه دیزی نبود
کلا از رمانهای عشقی خوشم نمییاد ولی این بهترین رمان عشقیای بود که خوندم من شبانه روز به این کتاب فکر میکنم و تصاویر رو ذهنم تجسم میکنم و مثل یه فیلم میسازمش
خانم روشنک قاسمی ممنون بابت این داستان بسیار زیباتون
داستان بسیار غم انگیزی بود که واقعا گریم گرفت و دلم شکست
و لطفا اگه میشه بیشتر از این رومانها بزارید ممنون
رقیه دوازده سالمه 🖤
یه انتقاد داشتم به تمامی رمان نویسان عزیز، چرا توی اکثریت رمانها، پس از هزاران دردسر و بدبختی و هنگامهی چشیدن لذت و شیرینی عشق، مرد داستان به یه طریقی میمیره و همسر وی با یکهزار امید و ارزو متحمل رنج و سختی بسیار میشه. هدف این رمانها نشان دادن صبر و استقامت و وفاداری زنها به همسرانشونه. ولی نظر من اینه که چرا هیچوقت، بانوی داستان نمیمیره تا شوهر وی تنها بمونه؟انقد نشون دادن صبر و وفاداری اقایون نسبت به خانمشون بصورت یک داستان پند امیز سخت و دشواره؟اینکار باعث میشه تا جوانان با وفاداری و عشق به همسر اشنا بشن و در زندگی ایندشون چه بسا خود این داستان را تجربه کنند. ببخشید که سرتون رو درد اوردم. امیدوارم تونسته باشم منظورمو به دوستان عزیز منتقل کنم. موفق و مؤید باشید...
خیلی رمان قشنگیه، رمان قشنگ طلسم شده رمانی عاشقانه و جذاب بود. البته املای متن یخورده اشتباه داشت ولی مهم نیست و تاثیری در ارزش اثر نداشت. پایان کتاب خیلی غم انگیزه اما قشنگ بود. قلم نویسنده خوب بود و خواننده رو کامل جذب کتاب میکرد. آدمای حسود مثل یاسمن چقدر زیادن و چقدر ما از دستشون عذاب میکشیم. کسی که دوست نداره زندگی دیگران از زندگی خودش بهتر باشه، یعنی در واقع حسوده باید تلاش کنه تا زندگی خودش بهتر از دیگران بشه اما مشکل اینجاست که آدمای حسود هیچ وقت تلاش نمیکنن و فقط بلدن حسادت کنن. درست مثل یاسمن که با حسادتش کار دست دوستش داد. این کتاب رو حتما پیشنهاد میکنم. ممنون از کتابراه بابت کتاب خوبتون
داستانه غم انگیز و جذاب و معرکه فقط چندتا ایراد داشت اول اینکه یاسی سروش را کشته چون اول ادم بخاطر حسادت اینکارا نمیکنه دوم اینکه داشت غذل را میسوزوند و میگفت ترکت کرده درصورتی که اگه یاسی قاتل بود بعد از دیدن حال غذل از عذاب وجدان شب و روز نداشت و داستان عشق نگین و سینا باید روایت میشد و اینکه روایت زندگی نگین یکم خوام بود و بیشتر زندگی غذل بود که رمان را جذاب کرده بود و اگر میشد که داستان زندگی نگین کم کم به داستان تزریغ میشد و کلا یکجا نگین برایه غذل نمیگفت بهتر بود و داستان همش تکرار میشد و کلمات بهم چسبیده بود و فرزین هم وقتی عاشق غذله نمیتونه جلو غذل با همه باشه
اول از زحماتتون تشکر میکنم ولی کاش مقداری امید و انگیزه هم چاشنی این رمان میکردید غم و استیصال واقعا هر خوانندهای رو در بر میگیره ولی درکل رمان گیرا و تاثیر گذاری بودفقط تو یه قسمت احساس میکنم باگ داشت داستان اونجایی که تو سفره خونه فرزین، غزل رو با سروش و نوید و یاسی میبینه، و مشخص میشه نوید و سروش از قبل فرزین و میشناختنو قبل تر از اون غزل گفته بود که پسر عمویی به اسم فرزین داره و فامیلی دختر عمو و پسر عمو یکیه، چطور اونا از قبل حدس نزدن که فرزین صامت با غزل صامت فامیل هستن، این قسمت به نظر من اشکال سناریوای داشت، متشکر از زحماتتون
بی نهایت جذاب واحساسی بود من ازابتدا تاآخرشو بدون وقفه خوندم بااینکه اولین رمانی بودکه توعمرم خوندم ولی بی نهایت مجذوب این داستان مسحورکننده شدم وچقداشک ریختم بابت دردعشقی که موندرو دل غزل ونکته ایی آموزنده هوشمندانه ومهمی رو به مخاطب میرسونه که ماعمیقترین زخم هامونو ازنزدیکترین کسانمون میخوریم، دشمن ازدورنمیتونه بهت آسیب بزنه خیلی ولی این دوسته که شناخت کامل ازتو میدونه کدوم آجرو بکشه بیرون تاکل دیوارروسرت آوارشه، باتشکراز نویسنده محترم خانم روشنک قاسمی بااین اثربیادماندنی وتاثیرپذیرشون وهمچنین از دوست خوبم کتابراه 🙏🙏
سلام
رمان طلسم شده یکی از بهترین و مهیحترین رمانهایی بود که تا به حال خونده بودم
رمانی که بر خلاف بقیهی رمانهای ایرانی که یک داستان زرد رو دنبال میکنن و به پایان خوش میرسند تلخ اما جذاب تمام شد
این رمان باعث میشد که خواننده نتونه بقیهی داستان رو پیش بینی کنه و قسمتهای داستان میتونستن کاملا تو ذهن خواننده به تصویر کشیده بشن
و اما نقد من
به نظر من برای فضایی مثل ایران یک مقداری به غلو بیش از حد کشیده شد
چون نمیشه اطمینان داد یک تنیس باز ایرانی بتونه یه ستارهی جهانی بشه
ولی در کل داستان خیلی جذاب و عالی بود
با تشکر
رمان طلسم شده یکی از بهترین و مهیحترین رمانهایی بود که تا به حال خونده بودم
رمانی که بر خلاف بقیهی رمانهای ایرانی که یک داستان زرد رو دنبال میکنن و به پایان خوش میرسند تلخ اما جذاب تمام شد
این رمان باعث میشد که خواننده نتونه بقیهی داستان رو پیش بینی کنه و قسمتهای داستان میتونستن کاملا تو ذهن خواننده به تصویر کشیده بشن
و اما نقد من
به نظر من برای فضایی مثل ایران یک مقداری به غلو بیش از حد کشیده شد
چون نمیشه اطمینان داد یک تنیس باز ایرانی بتونه یه ستارهی جهانی بشه
ولی در کل داستان خیلی جذاب و عالی بود
با تشکر
این داستان واقعا من را مجذوب خودش کرد با تک تک سلولهای بدنم حال غزل را درک میکرم
با اینکه سنم کمه ولی عشق را تجربه کردم
تو اوج داستان واقعا گریه میکردم بخاطر حال غزل
در نهایت فقط میتونم بگم از نویسنده ممنونم
من خودم عاشق نویسندگیام و چیزهای مختلفی میخونم تا بتونم بهترینها را بنویسم ولی اینیکی معرکه بود با اینکه در فایل داستان غلط املایی و تکرار سکانسها زیاد بود ولی من تکتک اون روایات را با چشمانم دیدم و انگار غزل داستان بودم و در اخر ازدواج سینا و نگین و از دواج سروش کوچولو با غزل کوچولو شگفت اور بود
ولی من نفهمیدم تارا چی شد؟
با اینکه سنم کمه ولی عشق را تجربه کردم
تو اوج داستان واقعا گریه میکردم بخاطر حال غزل
در نهایت فقط میتونم بگم از نویسنده ممنونم
من خودم عاشق نویسندگیام و چیزهای مختلفی میخونم تا بتونم بهترینها را بنویسم ولی اینیکی معرکه بود با اینکه در فایل داستان غلط املایی و تکرار سکانسها زیاد بود ولی من تکتک اون روایات را با چشمانم دیدم و انگار غزل داستان بودم و در اخر ازدواج سینا و نگین و از دواج سروش کوچولو با غزل کوچولو شگفت اور بود
ولی من نفهمیدم تارا چی شد؟
نظر:
این کتاب فوق العاده زیبا و دلپسند من بود!
داستان جالب و هیجانی و البته عاشقانه و غم انگیزی داشت؛ اولین باری بود که من با خوندن یک کتاب گریه کردم، هنگام خوندن داستان صحنه هایش رو تصور میکردم، نویسنده محترم قلم خوبی داشتن!
نقد:
تنها اشکالی که داشت موقع خوندم بعضی از کلمهها حروفشون از هم جدا بود یا کلمهها بهم چسبیده بودن و فهمش سخت میشد، بعضی از قسمتهای کتاب هم بعد از یه بار گفته شدن صفحه بعد یا ادامه اون دوباره همون متن نوشته شده بود!
در کل کتاب خوبی بود و بدون در نظر گرفتن مشکلات بالا 5 ستاره حق این کتابه
این کتاب فوق العاده زیبا و دلپسند من بود!
داستان جالب و هیجانی و البته عاشقانه و غم انگیزی داشت؛ اولین باری بود که من با خوندن یک کتاب گریه کردم، هنگام خوندن داستان صحنه هایش رو تصور میکردم، نویسنده محترم قلم خوبی داشتن!
نقد:
تنها اشکالی که داشت موقع خوندم بعضی از کلمهها حروفشون از هم جدا بود یا کلمهها بهم چسبیده بودن و فهمش سخت میشد، بعضی از قسمتهای کتاب هم بعد از یه بار گفته شدن صفحه بعد یا ادامه اون دوباره همون متن نوشته شده بود!
در کل کتاب خوبی بود و بدون در نظر گرفتن مشکلات بالا 5 ستاره حق این کتابه
عالی خیلی احساساتی شدم و از مرگ سروش دو روزه دارم گریه میکنم پایان غزل و سروش خیلی بد بود
اونجا که سروش به عشق غزل اعتراف کرد بهترین بخش کتاب بود واقعا نویسنده گل کاشته😘با تک تک سلول هام حال غزل رو درک میکردم و وقتی سروش کشته شد از ته قلبم گریه میکردم و میتونم بگم تنها گریهی عمیق کل زندگیم و طولانی ترینش بود
با اینکه یه دختر دبستانی بیشتر نیستم ولی عشقو تجربه کردم و بنظرم عاشق شدن بهترین حس دنیاست با تموم وجودم عاشق این داستان شدم و از نویسنده کمال تشکر دارم امیدوارم همه جوونا به عشقشون برسن 🤩😘
اونجا که سروش به عشق غزل اعتراف کرد بهترین بخش کتاب بود واقعا نویسنده گل کاشته😘با تک تک سلول هام حال غزل رو درک میکردم و وقتی سروش کشته شد از ته قلبم گریه میکردم و میتونم بگم تنها گریهی عمیق کل زندگیم و طولانی ترینش بود
با اینکه یه دختر دبستانی بیشتر نیستم ولی عشقو تجربه کردم و بنظرم عاشق شدن بهترین حس دنیاست با تموم وجودم عاشق این داستان شدم و از نویسنده کمال تشکر دارم امیدوارم همه جوونا به عشقشون برسن 🤩😘
درود
رمانی برای کسانی که به ژانر عاشقانه علاقه دارند بود
البته تایپ کلمات بسیار اشکال داشت و همچنین اگر صحبتها و حرفهای اشخاص به صورت جدا گانه مشخص میشد خیلی بهتر بود و خواننده را از ابهام در بعضی قسمتها خارج میکرد
میشه گفت به مسائل اجتماعی و فرهنگی هم کمی اشاره شده بود که این قسمت نکته ایی مثبت است
اما از به نظر بنده برای نوجوانان مناسب نبود زیرا ممکن است نوجوانان با الگو برداری نادرست و عواطف و احساسات لطیف خود به سرنوشتی مشابه و همچنین دوستیهای نامناسب دچار شوند
با تشکر از نویسنده
رمانی برای کسانی که به ژانر عاشقانه علاقه دارند بود
البته تایپ کلمات بسیار اشکال داشت و همچنین اگر صحبتها و حرفهای اشخاص به صورت جدا گانه مشخص میشد خیلی بهتر بود و خواننده را از ابهام در بعضی قسمتها خارج میکرد
میشه گفت به مسائل اجتماعی و فرهنگی هم کمی اشاره شده بود که این قسمت نکته ایی مثبت است
اما از به نظر بنده برای نوجوانان مناسب نبود زیرا ممکن است نوجوانان با الگو برداری نادرست و عواطف و احساسات لطیف خود به سرنوشتی مشابه و همچنین دوستیهای نامناسب دچار شوند
با تشکر از نویسنده
کتاب خوبی بود تقریبا غلط املایی زیاد داشت ولی در کل خیلی خوب مفاهیم بسیاری رو میرسوند مثلا اینکه دوست میتونه چقدر اینده ادم و بقیه رو عوض کنه مثلا اگه یاسی با نوید دوست نشده بود یا دست کم وقتی میدید نوید فقط حرف میزنه و عمل نداره ازش جدا میشد نه شخصیت خودش اونطوری خرد میشد و نه حسادتش که مثل اتیش زیر خاکستر بود شعله ور میشد و هستی غزل رو به اتش میکشید و یه چیزی اونم اینکه غزل با اون قلب پاکی که داشت بعید به نظر میرسید بره تو این کارها یا بخواد خودکشی کنه اخر داستان یه کم دور از واقعیت بود
طلسم شده رمانی عاشقانه و جذاب بود. البته املای متن یخورده اشتباه داشت ولی تاثیری در ارزش اثر نداشت. پایان کتاب خیلی غم انگیز بود. قلم نویسنده خوب بود و خواننده رو کامل جذب کتاب میکرد. آدمای حسود مثل یاسمن چقدر زیادن و چقدر ما از دستشون عذاب میکشیم. کسی که دوست نداره زندگی دیگران از زندگی خودش بهتر باشه، یعنی در واقع حسوده باید تلاش کنه تا زندگی خودش بهتر از دیگران بشه اما مشکل اینجاست که آدمای حسود هیچ وقت تلاش نمیکنن و فقط بلدن حسادت کنن. درست مثل یاسمن که با حسادتش کار دست دوستش داد.
لطفا اونایی که هنوز داستانو نخوندن نظر منو نخونن که همه چی براشون فاش میشه:)
عالی بود، البته یه اشکالاتی هم داشت ولی درکل قشنگ بود
من حدس زده بودم که سروش رو کشتن ولی اصلاااا فکر نمیکردم کار یاسی بوده باشه😞
هرچی باشه غزل دوست صمیمیش بود که کلی حواشو داشت و بعد اینکه نوید یاسی رو قال گذاشت بازم حمایتش کرد حتی وقتی سروش مخالف بود؛ البته حق با سروش بود و یاسی آدم خوبی نبود اما به هرحال غزل این همه بهش خوبی کرد.... فقط به خاطر یه حسادت زندگی دوستشو خراب کرد؟!
(ಠ_ಠ)
عالی بود، البته یه اشکالاتی هم داشت ولی درکل قشنگ بود
من حدس زده بودم که سروش رو کشتن ولی اصلاااا فکر نمیکردم کار یاسی بوده باشه😞
هرچی باشه غزل دوست صمیمیش بود که کلی حواشو داشت و بعد اینکه نوید یاسی رو قال گذاشت بازم حمایتش کرد حتی وقتی سروش مخالف بود؛ البته حق با سروش بود و یاسی آدم خوبی نبود اما به هرحال غزل این همه بهش خوبی کرد.... فقط به خاطر یه حسادت زندگی دوستشو خراب کرد؟!
(ಠ_ಠ)
رمان قشنگی بود رمانی که شاید بالاخره به دخترها بفهمونه دست از پسر بازی بردارن. من قبلا رمانهای زیادی خوندم ولی هیچکدوم رابطهی دختروپسر رو ادامه ندادن امااین یکی ادامه داد ونتیجهاش رودید. گاهی اوقات ادم قربانی غرورخودش میشه. بعضی ادمها ارزش محبت روندارن وبالاخره شخصیت اصلی شون رومیشه من گریه کردم چون سروش وغزل بهم نرسیدن اما خودم مشکلات زیادی دارم وفهمیدم همیشه اخرقصه اونطورکه میل ماست نمیشه. کاش فقط به چشم یک رمان به این کتابها نگاه نکنیم چون زندگی واقعی بعضی ادمها همین رمان هاست. 😿🙀
اسم بسیار مناسبی انتخاب کردین چون همونطور که از اسم کتاب هویداس مخاطب رو طلسم میکنه من کتاب رو توی دو روز خوندم و واقعا قلبم فشرده شد ازینکه یه سری اتفاقات افتاد نویسنده به گونهای کتاب رو نوشته که آدم خودشو میزاره جای شخصیت ها
یک سری اشکالات هم داشت مثلا اینکه زیادی درباره تیپ و قیافه شخصیتها توضیح داده یا صفحات تکراری و بعضی موقهها اصلا نمیشد حدس زد که کی داره صحبت میکنه و گیج میشدم
ولی در کل کتاب بسیار زیبا و غمگینی بود
کاش پایان شادی داشت اما افسوس...
ممنونم از نویسنده
یک سری اشکالات هم داشت مثلا اینکه زیادی درباره تیپ و قیافه شخصیتها توضیح داده یا صفحات تکراری و بعضی موقهها اصلا نمیشد حدس زد که کی داره صحبت میکنه و گیج میشدم
ولی در کل کتاب بسیار زیبا و غمگینی بود
کاش پایان شادی داشت اما افسوس...
ممنونم از نویسنده
در کل داستان قشنگی بود
شخصیت سروش جذابه.... حالا این یه نظر چون من شخصا از آدمای سنگین خوشم میاد که هیچجوره نمیشه باهاشون ارتباط گرفت...
ولی خیلی کش دار بود داستان
اول داستان میگفتم من اگه بودم عاشق فرزین میشدم... چون خیلی رمانتیک بود مخصوصا اون لحضهای که میگفت دستمو اوردم بالا و دستمو بوسید و صورتشو چسبوند به دستم ولی دیگه از ماجرای کوه به بعد کم کم شخصیت سروش خیلی پررنگ تر شد
رمانش ساختار عجیبی داشت....
و متشکر از خانم قاسمی با این آثار زیباشون....
شخصیت سروش جذابه.... حالا این یه نظر چون من شخصا از آدمای سنگین خوشم میاد که هیچجوره نمیشه باهاشون ارتباط گرفت...
ولی خیلی کش دار بود داستان
اول داستان میگفتم من اگه بودم عاشق فرزین میشدم... چون خیلی رمانتیک بود مخصوصا اون لحضهای که میگفت دستمو اوردم بالا و دستمو بوسید و صورتشو چسبوند به دستم ولی دیگه از ماجرای کوه به بعد کم کم شخصیت سروش خیلی پررنگ تر شد
رمانش ساختار عجیبی داشت....
و متشکر از خانم قاسمی با این آثار زیباشون....
با عرض سلام و ادب خدمت نویسنده این رمان جذاب.. رمان گیرا و غم انگیزی بود، خیلی خواننده رو درگیر داستان میکرد، من ۳ روزه این رمان رو خوندم و بعد از سالها بغض کردم و گریهام گرفت.. و چند روز ذهنم رو درگیر خودش کرد.. فقط ایراد تایپی زیادی داشت و بعضی جملات مثل (سروش دستش رو تو ماهش کرد و لباس فسفری یاسی و..) خیلی تکرار میشد و از چهره و پوشش غزل جزئیاتی مطرح نشده بود که به جذابیت و تصور خواننده کمک شایانی میکرد.. به هر حال ممنون از نویسنده این رمان زیبا و غم انگیز.. 🙏🌻🍂
محشرترین رمانی که خوندم
زمانی که فهمیدم سروش مرده خیلی گریه کردم وهمینطور زمانی که از غزل خواستگاری کرد
اصلا باورم نمیشد که یاسی سروش رو کشته هر دفعه که به این اتفاق فکر میکنم از صمیمیترین دوستم میترسم نمیدونم چرا ولی میترسم
واقعا رمان تاثیر گذاری بود من خودم شروع به رمان نویسی کردم ومیخوام با خوندن بهترین رمانها یک رمان تاثیر گذار مثل رمان شما بنویسم واقعا ازشما وکتابراه ممنونم که این کتاب رو رایگان در اختیارمون گذاشتید
و براتون آرزوی موفقیت میکنم
زمانی که فهمیدم سروش مرده خیلی گریه کردم وهمینطور زمانی که از غزل خواستگاری کرد
اصلا باورم نمیشد که یاسی سروش رو کشته هر دفعه که به این اتفاق فکر میکنم از صمیمیترین دوستم میترسم نمیدونم چرا ولی میترسم
واقعا رمان تاثیر گذاری بود من خودم شروع به رمان نویسی کردم ومیخوام با خوندن بهترین رمانها یک رمان تاثیر گذار مثل رمان شما بنویسم واقعا ازشما وکتابراه ممنونم که این کتاب رو رایگان در اختیارمون گذاشتید
و براتون آرزوی موفقیت میکنم
من عاشق کتاب شدم و اونجایی که گفتن سروش مرده منم گریه کردم به نظرم خیلی تاثیر گذار بود و اینکه آیا داستان واقعی هست یا نه چون تو گپگل اسم سروش کبیری هست قهرمان تنیس من که شوکه شدم صبح کتاب رو تموم کردم و فکرم مشغوله قسمتهای پایانیش هست
من واقعا دلم واسه سروش و غزل سوخت و اینکه دلم رو به درد آورد و جوری گریه کردم که وقتی مامانم بهم زنگ زد هق هق میکردم واقعا خیلی تاثیر گذار بود شاید همچون سن من کم دلم گرفته شده ولی پیام شماها هم بود که میگفتن ناراحت شدم
من واقعا دلم واسه سروش و غزل سوخت و اینکه دلم رو به درد آورد و جوری گریه کردم که وقتی مامانم بهم زنگ زد هق هق میکردم واقعا خیلی تاثیر گذار بود شاید همچون سن من کم دلم گرفته شده ولی پیام شماها هم بود که میگفتن ناراحت شدم
واقعا وقتم را الکی صرف خواندنش کردم. کتاب، از قصههای پریان هم غیر واقعی تر و دور از زندگی واقعی بود.
توی این کتاب خوانواده هیچ نقشی نداشت. بعد آخر داستان میاد میگه یک سروش وغزل دیگه..... 😐
خب این الان یعنی چی؟؟
روشنک قاسمی عزیز اینهمه وقت گذاشتی این کتاب را نوشتی و واقعا کاری کردی که سخت است، نویسندگی کار هر کسی نیست. اما داستان نه پیام مثبتی داره نه مظنونی داره و نه اثری از زندگی واقعی در آن هست.
من این کتاب را پیشنهاد نمیکنم وقت تلف کرده.
توی این کتاب خوانواده هیچ نقشی نداشت. بعد آخر داستان میاد میگه یک سروش وغزل دیگه..... 😐
خب این الان یعنی چی؟؟
روشنک قاسمی عزیز اینهمه وقت گذاشتی این کتاب را نوشتی و واقعا کاری کردی که سخت است، نویسندگی کار هر کسی نیست. اما داستان نه پیام مثبتی داره نه مظنونی داره و نه اثری از زندگی واقعی در آن هست.
من این کتاب را پیشنهاد نمیکنم وقت تلف کرده.
من این رو تقریبا کامل خوندم
اگه از سری افرادی هستید که از پایان تلخ افسرده و ناراحت میشید به هیچ وجه پیشنهاد نمیشه
رابطه بین کارکترها اصلی (غزل) و (سروش) به خوبی توصیف شده بود که خیلی خاننده رو جذب
میکرد... اما از نظر من نه نتیجه خوبی داشت و نه مطلب آموزندهای
و نکته مثبت این کتاب برای دانش آموزان یا حالا نوجوانان، پایبند بودن غزل و تلاشش برای قبولی در آزمون کنکور بود
اما به نظر من کسی که عاشق باشه نمیتونه با این قدرت درس بخونه
اگه از سری افرادی هستید که از پایان تلخ افسرده و ناراحت میشید به هیچ وجه پیشنهاد نمیشه
رابطه بین کارکترها اصلی (غزل) و (سروش) به خوبی توصیف شده بود که خیلی خاننده رو جذب
میکرد... اما از نظر من نه نتیجه خوبی داشت و نه مطلب آموزندهای
و نکته مثبت این کتاب برای دانش آموزان یا حالا نوجوانان، پایبند بودن غزل و تلاشش برای قبولی در آزمون کنکور بود
اما به نظر من کسی که عاشق باشه نمیتونه با این قدرت درس بخونه
خوب بود،، نکات اموزندهای داشت مثلا هرگز نمیشه ب کسی اعتماد کرد. اما در کل اخراش از واقعیت فاصله زیادی داشت اینکه یاسی سروش رو هول داده و افتاده ته دره و.... اینا یکم با واقعیت نمیخونه بهرحال اون میتونسته از خودش دفاع کنه.... اینکه عزل با شخصیتی ک داشته درسشو ول کرده و رفته سمت کار خلاف بازم با توصیفش از غزل نمیخونه... اومدن نگین ب خونه عزل و ازدواجش با برادر غزل باز فانتزی هستش.... در کل جای کار بسیاری داشت ولی با تمام این نواقص خوب بود.
غلط املایی داشت و بعضی از قسمتهای داستان دوباره تکرار میشد. پایان غزل و سروش غمگین بود ولی اینکه بچههای سرور و روزبه و بچهی نگین و سینا رو گزاشتن سروش و غزل گزاشتن و دوباره عاشق هم شدن جالب بود.
ولیای کاش غزل اصلی خودکشی نمیکرد و زنده میموند و حداقل با پسر عموش، فرزین ازدواج میکرد. نمیدونم ولی اینجوری بهتر بود. نوید هم که بهتر مرد من توی رمان بودم خودم خفهاش میکردم.
ولیای کاش غزل اصلی خودکشی نمیکرد و زنده میموند و حداقل با پسر عموش، فرزین ازدواج میکرد. نمیدونم ولی اینجوری بهتر بود. نوید هم که بهتر مرد من توی رمان بودم خودم خفهاش میکردم.
سلام به خوانندگان گرامی کتابراه وبه نویسنده خوب خانم روشنک قاسمی خدا قوت عزیزم این داستان درسهایی درش هویدا بود دوچیز که انسان را به ورطه نابودی میکشاند حسادت وغرور هر دودر یک کفه ترازو هستند که تمام هستی ادم را میسوزانند کاش یاد بگیریم که از شادی وسربلندی هم نوعان خودمان احساس شادی کنیم نه اینکه مانند خاری در چشمان ما باشد واینکه غرور بیجا انسان را از خوشبختی دور نگه میدارد داستان خوبی بود ممنون از شما نویسنده وممنون از کتابراه عزیز
شاید اگه سروش زنده بود واخر داستان میومد بهتر بوداگه دوس داشتین با پایان غمگین تموش کنید اینهمه ناخوشی زیاد بود مرگ سروش رفتن نوید به خلاف رفتن غزل ویاسی ومردن یاسی توسط نوید ونامردی بزرگ یاسی درحق غزل واخرش خودکشی غزل بیش از حد غمگینش کرد تکرار متن زیاد بود غلط املایی هم که خب زیاد داشت والبته داستانش بیش از حد اغراق آمیز وتخیلی میزد ولی خب با اینهمه انتقاد بد نبود
تنها اثری ک روی من گذاشت این بود ک از فرداش به طور جدی. روزی 15 ساعت واسه کنکورم درس خوندم و وقتی ک میگفت تابستون پایه رو تموم کرده و من هیچی نخونده بودم جیگرم کباب شد
در کل رمان خوبی بود و باید تشکر کنم ک هم چین تاثیری روی من گذاشت ک انقدر درس خون شم ولی درمورد داستان بگم ک وقتی عاشقانع میشد خیلی بینمک بود من بدتر حالم بد میشد احساس غرور میکنم ک تا حالا از این صحنههای عاشقانه (اه اه) نداشتم
ممنون تا نظر بد خدانگهدار
در کل رمان خوبی بود و باید تشکر کنم ک هم چین تاثیری روی من گذاشت ک انقدر درس خون شم ولی درمورد داستان بگم ک وقتی عاشقانع میشد خیلی بینمک بود من بدتر حالم بد میشد احساس غرور میکنم ک تا حالا از این صحنههای عاشقانه (اه اه) نداشتم
ممنون تا نظر بد خدانگهدار
شما فکر میکنید هر چیز که رایگان شد باید به اندازه ارزشش بهش بها داد. میدونم نوشتن خیلی سخته ولی
نه بهر قیمتی. از نویسنده محترم که کلی فسفر سوزانده
و وقت گزاشته قدردانی میکنم. رضا همراه کلا شاید ده
تا کتاب از عزیز نسین ترجمه کرد اما در مقابل دهها کتاب
بنام او (برای فروش بیشتر) منتشر کرد که بعضیها. از
اصل هم بهتر بودند. ذبیح اله منصوری با خواندن یک مقاله
ده سطری یک کتاب مینوشت. موفق باشید. ز. م
نه بهر قیمتی. از نویسنده محترم که کلی فسفر سوزانده
و وقت گزاشته قدردانی میکنم. رضا همراه کلا شاید ده
تا کتاب از عزیز نسین ترجمه کرد اما در مقابل دهها کتاب
بنام او (برای فروش بیشتر) منتشر کرد که بعضیها. از
اصل هم بهتر بودند. ذبیح اله منصوری با خواندن یک مقاله
ده سطری یک کتاب مینوشت. موفق باشید. ز. م
من از این رمانهایی که آخرش همه چی گل و بلبل تموم میشه و همه خوشبخت میشن و به هم میرسن بدم میاد و این رمان واقعا حرف نداشت
من خودم از مرگ سروش خیلی ناراحت شدم و بعد از آزمون نمونه با اینکه قبول شدم و باید خوش حال باشم اما افسرده شده بودم
ولی در کل رمان بینظری بود و خیلی خیلی خوب هم تموم شد مرسی از نویسنده: خانم روشنک قاسمی
میخوام اینو بگم که انشالا همچنین اتفاقی برا هیچ نیوفته و همه خوش و خرم باشن ❤
من خودم از مرگ سروش خیلی ناراحت شدم و بعد از آزمون نمونه با اینکه قبول شدم و باید خوش حال باشم اما افسرده شده بودم
ولی در کل رمان بینظری بود و خیلی خیلی خوب هم تموم شد مرسی از نویسنده: خانم روشنک قاسمی
میخوام اینو بگم که انشالا همچنین اتفاقی برا هیچ نیوفته و همه خوش و خرم باشن ❤
مثل تمام رمانهای ایرانی، لطفا کمی بیشتر روی واقع پذیر بودن داستان هاتون کار کنید لطفا، تا کی باید رمانهای ما جایی باشه برای رویاپردازی و به رخ کشیدن شخصیتهای زیبا، دختر باید زیبا باشه، پسر هم باید خوشتیپ و پولدار باشه، دیگه همه چیز حله، واقعا تو دنیای واقعیه ما چند درصد افراد اینطور هستن، رویا نبافین داستان بنویسید، داستانی که با خوندنش اگر غمگین یا شاد میشیم چیزی هم در پایان برای گفتن داشته باشیم.
این کتاب همونطور که از اسمش پیداست واقعا آدمو طلسم میکنه و تا وقتی تا آخرش نخونی نمیتونی ولش کنی البته آخرش واقعا غم انگیز بود تو داستان یاسی دختری مهربون و اهل تفریح و دوست خوبی توصیف شده اما داستان جوری تموم شد که انگار یاسی تموم مدت نقش بازی کرده در کل از نویسندهی محترم این کتاب برای اینکه برای توصیف شخصیتها وقت گذاشتن تشکر میکنم در کل کتاب خیلی خوبیه پیشنهاد میکنم بخونید
اول خسته نباشید میگم به نویسنده
بعدشم بگم از شخصیتا چطور میشه که یاسمن بعد ۴_۵ سال بیاد دوستشو بخاطر حسادت بکشه از اون طرف چطور تونست تو چشمای غزل نگاه کنه یا حتی واسه دلداریش تلاش کنه بنظرم اصن نمیشه. از طرفی انگار نگینی شخصیت اضافه بود آخرشم که با سینا برادر غزل ازدواج کرد چجوری بای نگاه کوتاه عاشقش شد؟ این قسمت آخر داستان خیلی کلی و خلاصه تموم شد اصلا قشنگ نبود.
ولی درکل خوب بود
بعدشم بگم از شخصیتا چطور میشه که یاسمن بعد ۴_۵ سال بیاد دوستشو بخاطر حسادت بکشه از اون طرف چطور تونست تو چشمای غزل نگاه کنه یا حتی واسه دلداریش تلاش کنه بنظرم اصن نمیشه. از طرفی انگار نگینی شخصیت اضافه بود آخرشم که با سینا برادر غزل ازدواج کرد چجوری بای نگاه کوتاه عاشقش شد؟ این قسمت آخر داستان خیلی کلی و خلاصه تموم شد اصلا قشنگ نبود.
ولی درکل خوب بود
سلام اول این که میخوام از نویسنده این کتاب تشکر کنم و خسته نباشید بهشون بگم بابت این کتاب زیبایی که نوشتن. واقعا این یکی از زیباترین کتابهایی بود که توی عمرم خوندم واقعا داستان زیبایی داشت و کسی که کتاب رو میخوند رو به خودش جذب میکرد من خودم شخصا با خوندن این کتاب کیف کردم و اخرشم اشکمو در اورد به همهی کتاب دوستان عزیزتوصیه میکنم که این رمان رو حتما بخونن و از دستش ندن👌👌👌👌👌
کتاب از این غم انگیز تر و واقعی تر و تراژدیک تر و رئال تر نمیتونستید بنویسید؟؟؟!!!!!
3 ماه از خوندن این کتاب میگذره و من هنوز هم به یادش میوفتم گریم میگیره و حرصم در میاد! '
اگه همون موقع که کتابو خوندم نظر میدادم الان هیچی ازتون نمونده بود انقدر که عصبانی بودم اینطوری تموم شد😅😅.
تو شخصیتا غرق شده بودم و وقتی سروش مرد احساس کردم تیکهای از زندگیم کم شده و بهت زده شده بودم.....
روز و شب میخوندمش و نمیتونستم کتابو زمین بزارم
و وقتی تموم شد احساس کردم زندگیمو هدر کردم چون احساس نا امیدی میکردم. (چرا انقدر این زندگی بی انصاف و نامردههههه😭😭😭) دیالوگ روزام بود. 😓
الان میخوام دوباره شروع به خوندنش بکنم شاید بیشتر ازش فهمیدم 🙌🙄
حالا با این همههههههههه احساسات و جریحات ازتون تشکر
میکنم و در آخر هنوزم نمیتونم بگم عالی بود این کتاب یا افتضاح
چون نمیدونم عالی بود یا افتضاح😂😉😑
حتما خوشحالین به خاطر این همه تاثیر گذاری
میتونم اعتراف کنم نویسندهی عالیای هستین
بیشنر از عالی
عالی تر از عالی❤❤❤
مائده زنگنه 14 ساله