۲ مشکل در این کتاب بود؛
اول اینکه: وقتی به حسی میرسی مثلأ حسادت این رو به مخاطب القاء میکنه باید نهاییترین کاری که فرد میتونه انجام بده رو بکنه مثل حسادت، عشق ورزی، فریبکاری، زیبایی چهره افراد، و..... در کل خیلی اغراقآمیز شخصیت و چهره افراد به تصویر کشیده شده بود
حد وسط در این داستان دیده نمیشد، که وقتی کسی با دیگری نمیتونه ارتباط عاشقانه برقرار کنه باید بیخیالش بشی، وقتی نمیخواد و نمیشه چه اجباریه حالا
دوم اینکه: نمیدونم مشکل از نسخه اصلی کتاب بود یا نسخه الکترونیکی در هر صورت کتاب مشکلات ویرایشی داشت، گاهی از یه جای داستان به عقب برمیگرده و اکثر کلمات یا از هم گسسته هستن یا به هم چسبیده
ونکته آخر اینکه: در کل از خواندن کتاب لذت بردم فقطای کاش اینقدر تلخ تمام نمیشد و شخصیتهای اصلی که ۵ نفر بودن غزل، سروش، یاسی، نوید و فرزین همه یا مردن یا دیوانه بعدش هم دختری که تو اون فضای سنگینه مردن عشقش و اون تربیت خانوادگی و اون غروری که داشت نمیتونست همدست تبهکاران بشه
Shadi
۱۴۰۴/۰۳/۲۵
نه ببین اون موقعی که بچه شون به دنیا اومد غزل مُرده بود و اونم به همین خاطر اسم بچه شو غزل گذاشت دقت کن
اول اینکه: وقتی به حسی میرسی مثلأ حسادت این رو به مخاطب القاء میکنه باید نهاییترین کاری که فرد میتونه انجام بده رو بکنه مثل حسادت، عشق ورزی، فریبکاری، زیبایی چهره افراد، و..... در کل خیلی اغراقآمیز شخصیت و چهره افراد به تصویر کشیده شده بود
حد وسط در این داستان دیده نمیشد، که وقتی کسی با دیگری نمیتونه ارتباط عاشقانه برقرار کنه باید بیخیالش بشی، وقتی نمیخواد و نمیشه چه اجباریه حالا
دوم اینکه: نمیدونم مشکل از نسخه اصلی کتاب بود یا نسخه الکترونیکی در هر صورت کتاب مشکلات ویرایشی داشت، گاهی از یه جای داستان به عقب برمیگرده و اکثر کلمات یا از هم گسسته هستن یا به هم چسبیده
ونکته آخر اینکه: در کل از خواندن کتاب لذت بردم فقطای کاش اینقدر تلخ تمام نمیشد و شخصیتهای اصلی که ۵ نفر بودن غزل، سروش، یاسی، نوید و فرزین همه یا مردن یا دیوانه بعدش هم دختری که تو اون فضای سنگینه مردن عشقش و اون تربیت خانوادگی و اون غروری که داشت نمیتونست همدست تبهکاران بشه