به نظر من یک داستان کاملا ابتدایی بود. یا نویسنده بسیار کم سن و سال هست. چون وقایع زندگی جور دیگری هست. تو این داستان همه بسیار زیبا و جذاب هستند. همه مهربان هستند. دوستی با جنس مخالف اگر چه در ظاهر نباید باشد ولی همه به راحتی با جنس مخالف ارتباط دارند. و جالبتر اینکه پدر و مادرها هیچ نقشی در زندگی فرزندان ندارند، به غیر از برنامه ریزی برای سفرهای نوروزی!! عشق اغراق آمیز فرزین به غزل را والدینش نفهمیدند. عمهاش هم که فهنیده بود، تا نامزدی غزل به روی خودش نیاورده بود! این همه قرار گذاشتنهای پنهانی آنهم در مدت ۴ یا ۵ سال به راحتی بدون کوچکترین شکی از طرف خانوادهها صورت میگیرد.
احساس کردم نویسنده علاقه خاصی به این جور ارتباطات جوانها دارد و این چیزی نیست که با فرهنگ ما جور دربیاید. اعتقادات مذهبی هم هیج جایی در زندگیها نداشت به جز نماز شکر غزل برای دوست پسرش!
دلیل اینکه غزل وارد باند خلافکار هم شد نفهمیدم! هر چه پنج سال اولی که غزل تعریف کرد با جزییات بیخودی کش آمد، پنج سال آخر داستان خیلی سرهم بندی شد و من در کل نفهمیدم لزوم وجود نگین چی بود؟ خب سینا میتونست به همون خلاصگی صفحه آخر ازدواج کنه!!!!
در کل کتاب جالبی نبود. من بخصوص برای سنین نوجوانی پیشنهاد نمیکنم.
احساس کردم نویسنده علاقه خاصی به این جور ارتباطات جوانها دارد و این چیزی نیست که با فرهنگ ما جور دربیاید. اعتقادات مذهبی هم هیج جایی در زندگیها نداشت به جز نماز شکر غزل برای دوست پسرش!
دلیل اینکه غزل وارد باند خلافکار هم شد نفهمیدم! هر چه پنج سال اولی که غزل تعریف کرد با جزییات بیخودی کش آمد، پنج سال آخر داستان خیلی سرهم بندی شد و من در کل نفهمیدم لزوم وجود نگین چی بود؟ خب سینا میتونست به همون خلاصگی صفحه آخر ازدواج کنه!!!!
در کل کتاب جالبی نبود. من بخصوص برای سنین نوجوانی پیشنهاد نمیکنم.