عالی و بینظیر بود ولی بسیار غمگین بود و باید بگم نویسنده این رمان به خوبی همه چیز را توضیح دادند و جوری این رمان رو نوشتند که آخر این رمان رو هیچکس نمیتونست پیش بینی کنه و در کل خودمم رو به جای شخصیتها میگذاشتم با اینکه این رمان فقط متن بود اما همه چیز رو در ذهن خودم تصویر سازی میکردم و دردناکترین جا، جایی بود که سروش در دره افتاد و مرد واقعا اینجا خیلی دردناک بود من این داستان رو با دوستانم خوندم و باید بگم یکی از غمگینترین و بهترین کتابهایی بود که خوندم از همه میخوام این کتاب رو بخونن ولی سعی کنید به هیچکس حسودی نکنید چون نمیدونید سرنوشت هر کس چجوری و این دنیا و این زندگی قراره چی به سرش بیاره راستش در اول داستان جایی که تارا یه همون غزل داستان زندگیش رو میگفت کمی بهش حسودیم میشد اما وقتی آخر داستان اینگونه مرد راستش از اینکه بهش حسودی میکردم پشیمون شدم من در این رمان پا به پای شخصیتهای رمان گریه میکردم و در کل تمام احساساتشون رو درک میکردم و حس میکردم من به جای شخصیتها هستم و با اینکه احساساتم رو تحت تاثیر قرار بده اما درسهای مهمی گرفتم امیدوارم هیچوقت هیچوقت هیچوقت اتفاق بدی توی زندگی زیباتون نیفته و همیشه خدا یاورتون باشه و کمکتون کنه و شما هم به توکل به خدا ادامه بدین باتشکر که دیدگاه من رو خوندید
ریحانه رخشانی ۱۳ ساله
ریحانه رخشانی ۱۳ ساله