معرفی و دانلود کتاب کشمکش موثر: کشمکش‌ها را به گفت و گویی موثر تبدیل کنید

معرفی کتاب کشمکش موثر: کشمکش‌ها را به گفت و گویی موثر تبدیل کنید

کتاب کشمکش موثر یک اثر شبه‌داستانی در حیطه‌ی برقراری ارتباط موثر در محیط کار و زندگی شخصی است که مسیر سقوط و عروج یک مرد تاجر به نام جان دویل را نشان می‌دهد. تیم اسکادر، مایکل پترسون و کنت میشل به‌عنوان مؤلفان این کتاب کوشش دارند تا به‌واسطه‌ی یک داستان ساختگی، توصیه‌های مدیریتی و تکنیک‌های ارتباطی را به مخاطبان انتقال دهند.

درباره‌ی کتاب کشمکش موثر

کتاب‌های داستانی در حوزه‌ی خودسازی و موفقیت را باید یک گونه‌ی پرطرفدار دانست. در این آثار، مؤلفان تلاش می‌کنند به واسطه‌ی بازگویی داستان یک شخصیت خیالی، به مخاطبان خود مباحث مربوط به روابط اجتماعی، استراتژی‌های رهبری و رویکردهای تجاری را آموزش دهند. این کتاب‌ها باوجودآنکه از خصلت ساختگی بودن برخوردار هستند، اما مبتنی بر واقعیات بیرونی و استراتژی‌های اجرایی طراحی می‌شوند. کتاب کشمکش موثر (Have a Nice Conflict) اثری از تیم اسکادر (Tim Scudder)، مایکل پترسون (Michael Patterson) و کنت میشل (Kent Mitchell) است که داستان یک تاجر را روایت می‌کند. این کتاب را می‌توان اثری مناسب برای تمام استراتژیست‌ها و کسانی دانست که سعی دارند در دنیای تجارت و همچنین زندگی شخصی به موفقیت دست یابند و برنامه‌هایی برای آینده‌ی خود دارند.

اساساً اکثر افراد سعی می‌کنند از تقابل اجتناب کنند. به‌عنوان مثال، بسیاری از افراد هستند که حتی اگر با گزاره‌ای که در جمع بیان می‌شود مخالف باشند، ساکت می‌مانند و چیزی نمی‌گویند. چنین مسئله‌ای باعث می‌شود فرد به تقابل تنها از دید منفی بنگرد و هیچ رویکرد سازنده و متفاوتی نسبت به آن نشان ندهد. اما تاریخ اندیشه و زندگی‌نامه‌ی بزرگان بارها نشان داده که تقابل رکن اصلی دست‌یابی به موفقیت و ایده‌های بزرگ است. در واقع، هنگامی که تقابل شکل می‌گیرد، برخورد تز و آنتی‌تز را رقم می‌زند و اگر شخص تحلیلی درست از مبحث داشته باشد، می‌تواند به یک سنتز عالی دست یابد. کتاب کشمکش موثر نوشته‌ی تیم اسکادر، مایکل پترسون و کنت میشل بر آن است تا از خلال یک داستان ساختگی، نگاهی نو به روابط انسانی بیندازد و بهره بردن از تقابل‌های روزمره را به مخاطب بیاموزد.

کتاب کشمکش موثر داستانی را روایت که می‌کند که بیشتر در محیط کار می‌گذرد. تیم اسکادر، مایکل پترسون و کنت میشل در تصویر کردن یک شخصیت تاجر، کوشش می‌کنند تا به بازخوردها، رفتارها، تعاملات، تبادلات، استراتژی‌ها و رویکردهای رفتاری و مدیریتی بپردازند. در واقع این کتاب برای کسانی است که نمی‌دانند در محیط کار یا شرکتی که در آن فعالیت می‌کنند، باید چه نوع رفتاری از خود نشان دهند. این کتاب همچنین برای کسانی نوشته شده که می‌خواهند با قاعده‌های دنیای کسب و کار یا تجارت آشنا شوند، اما نمی‌دانند از چه الگوها یا منابعی بهره ببرند. کتاب کشمکش موثر را می‌توان اثری چندوجهی دانست که هم از طنز جالبی برخوردار است و هم نمایه‌ای عالی از سازوکارهای مدیریتی و اصول ارتباطات انسانی برای مخاطبان ترسیم می‌کند.

این کتاب توسط مهسار مشتاق ترجمه شده و انتشارات ابوعطا آن را در دسترس قرار داده است.

نکوداشت‌های کتاب کشمکش موثر

• اگر می‌خواهید زودتر تقابل مورد نظر را تشخیص دهید و با حل سریع آن به نتایج بهتری دست‌ یابید، این کتاب را بخوانید. (چاک مایش، رئیس شرکت سود-شیمی)
• این کتاب که باعث ارتقای مهارت‌های شما در زمینه‌ی ارتباطات می‌شود، توأمان اثری سرگرم‌کننده و آگاهی‌بخش است. (جیم کوزس، نویسنده و تاجر)
• معارفه‌ای برای شناخت خود و دیگران و دست‌یابی به روابط موثر. (مایکل مک‌کوبی، نویسنده)
• کتاب کشمکش موثر رویکردها و روش‌هایی آسان و راه‌گشا در باب رویارویی با چالش‌های بزرگ و کوچک ارائه می‌دهد. (پگی تورماند، تاجر)

کتاب کشمکش موثر برای چه کسانی مناسب است؟

این اثر به کسانی که می‌خواهند مهارت‌های ارتباطی و شغلی خود را ارتقا دهند توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب کشمکش موثر: کشمکش‌ها را به گفت و گویی موثر تبدیل کنید می‌خوانیم

صبح به سرعت گذشته بود و حالا ساعت دوازده و پنجاه و پنج دقیقه را نشان می‌داد. دکتر مک هنوز با او تماس نگرفته بود. او حتی نصیحتی هم به جان نکرده بود.

ناهار خوردن جان بیشتر از حد معمول طول کشیده بود چون او از این فرصت برای مرور سال‌ها همکاری‌اش با بونی استفاده کرده بود. انگیزه‌ی او چه می‌توانست باشد؟ از تمام آنچه جان به خاطر می‌آورد، به نظر می‌آمد بونی سبز یا قرمز باشد. او نشانه‌هایی از هر دو داشت. او همیشه با در دست داشتن اطلاعات موثق صحبت می‌کرد. اما برخلاف جیل که محتاطانه حرف می‌زد، بونی با علاقه و اشتیاق، نتایج را عنوان می‌کرد. پس از کلی تحلیل و بررسی خسته‌کننده، جان به یاد ترکیب رنگ‌ها افتاد. او مجبور نبود یک رنگ را انتخاب کند. مطمئناً بونی ترکیبی از دو رنگ بود: قرمز و سبز. او می‌خواست برنده شود اما تنها در صورتی که شرایطی بی‌چون و چرا و منطقی در اختیار داشته باشد. جان امیدوار بود در مورد او اشتباه نکرده باشد. زیرا در یک ساعت گذشته او صحبت‌هایش را در کنفرانس تلفنی براساس این تنظیم کرده بود که بونی به این گروه تعلق داشته باشد.

ساعت دوازده و پنجاه و نه دقیقه، جان شماره‌ای را گرفت و صدایی ضبط شده از آن طرف، ورود او را به مرکز تلفن کنفرانس دلتا خوش‌آمد گفت و بلیک هم روی خط بود.

جان گفت: «الو؟»
بلیک گفت: «فقط ما روی خط هستیم رئیس. امیدوارم برای این گفت‌وگو برنامه‌ریزی کرده باشی.»