معرفی و دانلود کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم
برای دانلود قانونی کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم
سوختن آمال و رویاهای شیرین کودکی و نوجوانی دختری در آتش جنگ. کریستین آرنوتی بخشی از خاطراتش را در خلال جنگ جهانی دوم هنگامی که نوجوان بود در کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم که از پرفروشترین آثار سال 2009 است، بازگو میکند.
درباره کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم:
این کتاب که یکی از شاهکارهای ادبیات جنگ به شمار میرود، نمایشی از رنجها و ستمهای وارد شده بر زندگی دختری نوجوان، هنگام تصرف شهر بوداپست و روایتی متفاوت درباره جنگ جهانی دوم از زبان اوست که برای حفظ بقایش تلاش میکند و دائم با بیم از دست دادن جان خود و عزیزانش شبها را به صبح میرساند.
موضوع اصلی کتاب کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم (J'ai quinze ans et je ne veux pas mourir) درباره دختری به نام کریستین است که در سن پانزده سالگی با مصیبتهای جنگ روبهرو میشود. او به همراه پدر و مادرش از مناطق جنگ زده فرار میکنند تا در جایی امن سکنی گزینند؛ اما در دورانی که آتش جنگ همه جا را در برگرفته است، پیدا کردن چنین مأمنی تقریبا ناممکن به نظر میرسد. با وجود سختیهای فراوان مانند قحطی، خطر مرگ، سرما، بی سرپناهی و ترس دائمی از مرگ، آیا او میتواند اعتماد به نفسش را حفظ کند و از این مهلکه جان سالم به در ببرد؟
این کتاب هنگامیکه برای نخستین بار در سال 1955 میلادی منتشر شد با استقبال گستردهای از سوی خوانندگان و منتقدان مواجه شد و نشریات بسیاری از جمله نیویورک تایمز، هارپر و تایمز مقالاتی درباره آن نوشتند و این اثر به زبانهای مختلفی در سراسر جهان ترجمه و منتشر شد.
مهمترین ویژگی این اثر، سادگی و بیپیرایگی کلامش است. بانو آرنوتی به هیچوجه نکوشیده بلاها و خطرهایی را که به سر خود و پدر و مادرش آمدهاند، بهطرزی ساختگی بزرگ جلوه دهد. شما با انسانی دردمند روبهرو هستید که بهزبانی خودمانی درد دل میکند و آنچه را به سرش آمده و به چشم دیده شرح میدهد. طبعاً در این میان آلام انسانهای رنج کشیده و بینوای دیگری هم که بعضی از آنها در برابر چشمانش جانشان را از دست دادهاند، کنار مصیبتهای خودش آمدهاند و چهرهی کریه، وحشتزا و غیرانسانی جنگ را آنگونه که رخ داده، نه آنطور که در داستانها و فیلمها پیش از این آمدهاند، بیان کرده است.
کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم مناسب چه کسانی است؟
مطالعه این کتاب به کسانی که به ادبیات جنگ جهانی دوم و زندگی نامه علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
با کریستین آرنوتی بیشر آشنا شویم:
این نویسنده فرانسوی در سال 1930 در بوداپست متولد شد و پس از این که آن شهر به محاصره آلمانها درآمد، کریستین آرنوتی (Christine Arnothy) به همراه خانوادهاش در دوران نوجوانی خود به فرانسه مهاجرت کردند. به گفته خودش تنها چیزی که او توانست در طی مهاجرت همراه خود نگه دارد، دفترچهای بود که خاطرات روزانهاش را در آن مینوشت. همین دفترچه خاطرات بعدها زمینه را برای نگارش کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم (I Am Fifteen and I Don't Want to Die) فراهم کرد.
آرنوتی پس از انتشار این رنجنامه و استقبال پرشورى که منتقدها، ادبشناسان و خوانندگان از آن بهعمل آوردند، قدم به عرصهى نویسندگى گذاشت و آثارى ارزشمند، یکى پس از دیگرى در فرانسه و بهزبان فرانسه از او منتشر شد: «پروردگار تأخیر دارد»، «شفابخش»، «پیکنیک در سولونى»، «کاردینال زندانى»، «باغ تیره»، «آوى وا» از این جملهاند. آرنوتی نمایشنامه و آثارى را هم براى اجرا در رادیو و تلویزیون فرانسه نوشته است. کریستین آرنوتی از کودکی و نوجوانی به ادبیات علاقه فراوانی داشت. این علاقه به همراه استعداد و مهارتش در نوشتن سبب شد تا بتواند به نویسندهای ارزشمند بدل شود.
در بخشی از کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم میخوانیم:
خبر رسید که روسها سحرگاه پادگان واقع در کوچهى مجاور را تسخیر کردهاند. پادگانى که ده پانزده سرباز آلمانى بیش از پانزده روز دربرابر حملهى عدهى بىشمارى از سربازان دشمن حفظش کرده بودند. آزادىمان بهزودى فرامىرسید. وقتى روسها در آنجا مستقر شدند، مىتوانیم زیرزمین را همچون موشهایى کثیف ترک کنیم به طبقههاى بالاى ساختمان برویم.
نزدیک ساعت هفت بود که چهار سرباز آلمانى سراپا مسلح با سروصدا ریختند توى حیاط. مسلسلهاشان را کار گذاشتند و با دشوارى زیاد یک دستگاه خمپارهانداز را هم بردند توى پلهها. سپس با صندوقهاى سنگین مهمات چند اتاقى را که در طبقهى اول کموبیش سالم مانده بودند اشغال کردند.
این اقدام ما را در شک و تردید فروبرد. همهچیز حاکى از این بود که مىخواهند از ساختمان موضعى دفاعى بسازند و تا آخرین گلولهشان از آن دفاع کنند.
احتمال خیلى کمى بود که ما بتوانیم از آنجا جان سالم در ببریم، چون وقتى ساختمان به محاصره درمىآمد و شعلهافکنها شروع به فعالیت مىکردند، ما زندهزنده کباب مىشدیم.
دادستان که از شدت تب بهدشوارى نفس مىکشید، بلند شد روى تختخوابش نشست و سکسکهکنان، با صدایى خشن گفت:
گستاخها، مىخواهند از آپارتمانم موضعى دفاعى درست کنند. زن من یک سویسى است، به وزیر شکایت خواهم کرد...
ریش سفید بلندش روى پیراهن چرکشده از عرقش افتاده بود. با تکاندادن دستهاى استخوانىاش در پرتو ضعیف شمع، شبیه یک اسکلت شده بود. هقهق گریههاى بلند زن سرایدار گوشهامان را مىآزرد، همزمان آقاى رادنه درحالىکه به صداى آهسته حرف مىزد، مىکوشید صدایش را به گوشمان برساند:
چه خبر است، آرام بگیرید. بهمحض اینکه روسها به اینجا برسند، من ستارهى داود زردرنگم را به سینهام مىزنم تا بفهمند من یهودى هستم، آنوقت همانطور که الآن مرا از چشم آلمانىها پنهان مىکنید، من هم از شما حمایت خواهم کرد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پانزده سالهام و نمیخواهم بمیرم |
نویسنده | کریستین آرنوتی |
مترجم | پرویز شهدی |
ناشر چاپی | نشر به سخن |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 352 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-7987-49-0 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات |