معرفی و دانلود کتاب نوشابه با سیانور

معرفی کتاب نوشابه با سیانور

کتاب نوشابه با سیانور ماجرای دو قتل را در فاصله‌ی زمانی یک‌ساله به تصویر می‌کشد. هر دو قتل در مکانی یکسان و توسط یک نوشیدنی مسموم صورت می‌گیرند. آگاتا کریستی شش نفری را که از خانواده و دوستان مقتول‌ها بر سر میز حضور دارند، مظنون قرار می‌دهد و ردپای آن‌ها را توسط کلنل ریس در پرونده‌ ردیابی می‌کند. این کتاب از پرفروش‌ترین رمان‌های کلاسیک انگلیسی در سایت آمازون محسوب می‌شود.

درباره‌ی کتاب نوشابه با سیانور

همه‌ی رمان‌های آگاتا کریستی (Agatha Christie) جنایی و حول محور یک قتل می‌گذرند. کلنل ریس یکی دیگر از کارآگاهان تیزهوش داستان‌های آگاتا، مأمور می‌شود تا قاتل را پیدا کند. کتاب نوشابه با سیانور (Sparkling Cyanide) ماجرای قتل زن و شوهری را به فاصله‌ی زمانی یک سال روایت می‌کند.

یک سال قبل هفت نفر دور میزی در رستوران لوکزامبورگ نشسته بودند و شام می‌خوردند. رزماری هرگز از سر میز بلند نشد. پزشکی قانونی مرگ او را نوشیدنی مسموم عنوان و خودکشی او را در اثر افسردگی تأیید کرد؛ حال آنکه هر شش نفر دیگر دلایل خود را داشتند تا رزماری را مرده بخواهند. آیریس خواهر رزماری به‌تازگی متوجه شده بود که تنها ذی‌نفع وصیت‌نامه‌ی خواهرش است. جورج، همسر رزماری، نامه‌ی زنش به مرد دیگری را پیدا کرده و از برنامه‌اش برای طلاق گرفتن از او و ازدواج با معشوقه‌اش سر درآورده بود. آنتونی براون، فرد دیگری بود که شب واقعه بر سر میز شام نشسته بود؛ او یکی از دوستان رزماری و یکی از عاشقان قدیمی‌اش بود. رزماری به‌تازگی به راز او پی برده و فهمیده بود که آنتونی مدتی را در زندان گذرانده. استیون فارادی، مظنون بعدی، مدتی با رزماری رابطه‌ی نامشروع داشت و سپس از ترس نابودی شغل و زندگی‌اش، از او فاصله گرفته بود. اما الکساندرا، همسر استیون، از این ماجرا بو برده و زندگی‌اش را زیر سایه‌ی تهدید رزماری بنا کرده بود. روت لسینگ نیز حق داشت از رزماری متنفر باشد؛ چراکه اگر رزماری از میان برداشته می‌شد، روت می‌توانست با رئیسش، جورج، ازدواج کند. آگاتا کریستی به‌خوبی هر شش داستان فرعی را تدارک دیده تا مخاطب به یک اندازه به هرکدامِ آن‌ها مشکوک شود.

پس از شش ماه که از ادعای پزشکی قانونی مبنی‌بر خودکشی رزماری می‌گذرد، جورج نامه‌هایی دریافت می‌کند که به او می‌گوید رزماری خودکشی نکرده، بلکه به قتل رسیده است. حالا تمام باورهای او به هم می‌ریزد. آگاتا کریستی پس از آنکه در شش فصل جداگانه زاویه دید شش شخصیت را درباره‌ی رزماری نشان می‌دهد، حالا با غافلگیری نامه‌ها، مسیر رمان نوشابه با سیانور را عوض می‌کند. جورج برای یافتن قاتل، تدبیری می‌اندیشد. او در روز سالگرد مرگ همسرش، برنامه‌ی شام در همان رستوران را برنامه‌ریزی می‌کند و از بازیگری شبیه به همسرش می‌خواهد که آن‌جا حاضر شود. اما اتفاقی که می‌افتد، کاملاً خلاف انتظار جورج و مخاطبان است، جورج خود قربانی نقشه‌اش می‌شود، آن‌هم دقیقاً به همان شیوه‌ای که رزماری کشته شده بود؛ با یک نوشیدنی مسموم. حالا از این پس، کلنل ریس تحقیق درباره‌ی این ماجرا را در غیاب جورج، بر عهده می‌گیرد.

کتاب نوشابه با سیانور با ترجمه‌ی مجتبى عبداللّه‌نژاد از سوی نشر هرمس روانه‌ی بازار شده است.

نکوداشت‌های کتاب نوشابه با سیانور

• از هر ده خواننده، نُه نفر از خواندن این کتاب شگفت‌انگیز به وجد خواهند آمد. (نیویورک تایمز)
• از میان تمام کتاب‌ها، نوشابه با سیانور کتابی است که با خود به یک جزیره‌ی دورافتاده خواهم برد. (Times Literary Supplement)

اقتباس‌های تلویزیونی از کتاب نوشابه با سیانور

سریالی با همین نام در سال 2003 توسط تریسترام پاول، کارگردان انگلیسی، ساخته شده است. در این سریال یک معمای کلاسیک، به دنیای مدرن و پرزرق‌وبرق لندن منتقل می‌شود. کنت کرانام، لیا ویلیامز و ریچل شلی در این سریال به ایفای نقش پرداخته‌اند.

پیش از آن نیز سریال دیگری در سال 1983 بر اساس رمان نوشابه با سیانور ساخته شده که آنتونی اندروز، دبورا رافین و پاملا بلوود در آن بازی می‌کنند.

کتاب نوشابه با سیانور برای چه کسانی مناسب است؟

کسانی که در دنیای کتاب‌ها به دنبال تجربه‌‎ی هیجان و تعلیق زیاد هستند، از مطالعه‌ی کتاب نوشابه با سیانور استقبال خواهند کرد.

در بخشی از کتاب نوشابه با سیانور می‌خوانیم

آیریس روبدوشامبر را باز کرد و دید هنوز تقریباً نو است. با دقت آن را تا زد و دوباره گذاشت توى چمدان. حین این کار، دید چیزى توى یکى از جیب‌هاى لباس خش‌خش مى‌کند. دست کرد توى جیبش و تکه کاغذ مچاله‌اى درآورد. دست‌خطّ رزمارى بود. کاغذ را باز کرد و خواند. نوشته بود:

ببرى جان. باور نمى‌کنم این حرف را جدى زده باشى ... امکان ندارد. اصلاً امکان ندارد. ما همدیگر را دوست داریم. مال همیم. تو هم خودت این را خوب مى‌دانى. نمى‌توانیم به همین آسانى از هم خداحافظى کنیم و هرکس راه خودش را برود. مى‌دانى که چنین چیزى غیرممکن است، عزیزم. غیرممکن. من و تو مال همیم. همیشه. من از آن زن‌هاى سنتى نیستم. حرف مردم برایم مهم نیست. عشق برایم مهم‌تر از هرچیزى است. من و تو با هم ازدواج مى‌کنیم و خوشبخت مى‌شویم. من خوشبختت مى‌کنم. یک بار گفتى زندگى بدون من برایت جهنم است. یادت هست، عزیزم؟ حالا مى‌گویى که بهتر است این قضیه را تمامش کنیم؟ براى من بهتر است؟ ولى من بدون تو نمى‌توانم زندگى کنم. براى جورج متأسفم. همیشه با من خوب بوده. ولى خودش درک مى‌کند. جورج دوست دارد من راحت باشم. وقتى دو نفر همدیگر را عاشقانه دوست ندارند، دلیلى ندارد که با هم زندگى کنند. خدا ما دو تا را براى هم ساخته، عزیزم. مى‌دانم که خدا این طور خواسته. ما باید با هم باشیم و خوشبخت شویم. باید شجاعت داشته باشیم. من خودم موضوع را به جورج مى‌گویم. همه چیز را رک و راست برایش تعریف مى‌کنم. ولى بعد از جشن تولدم. مى‌دانم که کار درستى مى‌کنیم، ببرى جان. من بدون تو نمى‌توانم زندگى کنم، عزیزم. نمى‌توانم. واقعاً نمى‌توانم. چقدر احمقم که این حرف‌ها را مى‌زنم. دو خط کافى بود. کافى بود مى‌گفتم: «دوستت دارم و نمى‌گذارم بروى.» عزیزم ...

نامه در همین جا قطع شده بود.