معرفی و دانلود کتاب نمک و دریا

معرفی کتاب نمک و دریا

داستانی بر اساس یک تراژدی فراموش شده که هزاران برابر مرگبارتر از واقعه‌ی تایتانیک بود... روتا سپتیس در کتاب نمک و دریا به روایت داستان جوانا و سه جوان دیگر می‌پردازد که تلاش می‌کنند از جنگ بگریزند. آن‌ها سرانجام سوار کشتی ویلهلم گوستلوف می‌شوند و اینگونه سرنوشتشان دگرگون می‌شود... گفتنی‌ست که مخاطبان اصلی این کتابِ پرفروش نوجوانان هستند. پرفروش‌ترین اثر نیویورک‌تایمز از جمله افتخاراتی‌ست که این رمان تاریخی به خود اختصاص داده است.

درباره کتاب نمک و دریا:

آنانی که از کشتی به دریا می‌افتند، غرق می‌شوند و جانشان را از دست می‌دهند. اما این در مقابل عظمت دریا هیچ است. غرق‌شدگان برای دریا همچون دانه‌های نمک هستند که می‌افتند و تا ابد ناپدید می‌شوند...

قبل از معرفی این کتاب بهتر است دوستانه چیزی را به شما بگوییم: اگر فرصت کافی ندارید، مطالعه‌ی کتاب نمک و دریا (Salt to the Sea) ایده‌ی خوبی نیست! چرا که این رمان به قدری شما را مجذوب می‌کند که دیگر نمی‌توانید قبل از تمام کردن داستان از آن دست بکشید. نثر پرکشش روتا سپتیس (Ruta Sepetys)، صحنه‌های تلخ و شیرین و داستان جالب این اثر شما را میخکوب می‌کند.

زمستان 1945 است، زمانِ جنگ جهانی دوم... چهار جوان به نام‌های جوانا، فلورین، امیلیا و آلفرد که هر کدام در یک سرزمین‌ متفاوت متولد شده‌اند، در تلاشند تا از جنگ به جایی دیگر پناه ببرند اما در نهایت دروغ، جنگ و تراژدی آن‌ها را تسخیر می‌کند... در حالی که هزاران نفر در بحبوحه پیشروی اتحاد جماهیر شوروی ناامیدانه به سمت ساحل هجوم می‌آورند، مسیر این چهار جوان به یکدیگر گره می‌خورد و سرانجام، سوار کشتی ویلهلم گوستلوف می شوند؛ کشتی‌ای که وعده‌ی آزادی و امنیت می‌دهد. اما همه‌ی کسانی که از سرنوشت این کشتی در دل تاریخ باخبرند،‌ به خوبی می‌دانند که نمی‌توان تمام وعده‌ها را عملی کرد...

داستان‌های روایت شده از جنگ جهانی دوم کم نیستند. آنچه که در این میان کتاب نمک و دریا را متمایز می‌سازد، نمایش بی‌پرده‌ی رنج انسانی‌ست. سیاست، گناه و مسئولیت از دیگر مضامینی‌ست که روتا سپتیس با ظرافت هر چه تمام به آن‌‌ها پرداخته است. او هنرمندانه تاریخ واقعی را با داستان خود درمی‌آمیزد و این‌گونه دست به خلق اثری می‌زند که گرچه ممکن است در ابتدا قلبتان را بشکند و یا شما را به گریه وا دارد، اما باعث می‌شود کمی عمیق‌تر از پیش به تأمل بپردازید. مطالعه‌ی کتاب‌هایی همچون نمک و دریا ما را مانند یک جامعه‌ی جهانی متحد می‌کند و ما می‌توانیم در دل داستان‌های تاریخی با هم یکی شویم. گویی که از این طریق برای آموختن از گذشته تلاش می‌کنیم.

نویسنده‌ی این کتاب پرفروش یک دغدغه‌ی اصلی دارد: نگذاریم داستان‌های مردم در دل تاریخ گم و فراموش شود. شخصیت‌های گرم و انسانیِ رمان او به یکی از وحشتناک‌ترین و نادیده گرفته شده‌ترین تراژدی‌های جهان جان تازه‌ای می‌بخشند. این داستان غنی اولین بار در سال 2016 منتشر شد و تاکنون موفق شده جوایز متعددی را از آن خود کند.

جوایز و افتخارات کتاب نمک و دریا:

- از پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز
- بهترین کتاب به انتخاب وال‌استریت ژورنال
- از بهترین‌های آمازون
- برنده‌ی مدال کارنگی
- پرفروش‌ترین کتاب بین‌المللی
- کتاب برجسته NPR's Morning Edition
- جایزه بادبادک طلایی SCBWI (2016)
- کتاب برگزیده گودریدز
- نامزد جایزه کتاب کارولینای جنوبی (2018)
- نامزد جایزه کتاب نوجوان رود آیلند (2019)
- نامزد جایزه کتاب نوجوان میلواکی (2017)
- نامزد جایزه آملیا الیزابت والدن (2017)
- مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا (2016)
- نامزد جایزه ماگنولیا (2018)
- نامزد جایزه لینکلن (2018)
- نامزد جایزه گیت‌وی خوانندگان میسوری (2018)

نکوداشت‌های کتاب نمک و دریا:

- یک رمان تاریخی قدرتمند که استادانه نوشته شده است. (وال استریت ژورنال)
- هیجان‌انگیز هم برای مخاطبین بزرگسال و هم نوجوان. (نیویورک‌تایمز)
- داستان تاریخی در بهترین نوع خود. (Globe and Mail)
- نویسنده به طرز ماهرانه‌ای تاریخ را با داستان خود در هم می‌تند. (واشنگتن پست)
- دلخراش، امیدوارکننده و در مجموع زیبا. (Salt Lake Tribune)

کتاب نمک و دریا مناسب چه کسانی است؟

نوجوانانی که به رمان‌های تاریخی و عاشقانه علاقه دارند، از کتاب نمک و دریا بهره خواهند برد.

با روتا سپتیس بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده‌ی لیتوانیایی یکی از موفق‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان معاصر است. به عقیده‌ی روتا سپتیس نام قربانیان بالتیک در میان هیاهوی ابرقدرت‌ها گم شده و او در تلاش است تا در آثارش به روایت داستان این افراد بپردازد. کتاب‌های او در بیش از شصت کشور و به چهل زبان منتشر شده‌اند.

در بخشی از کتاب نمک و دریا می‌خوانیم:

انبوه موتورها در بالا وزوز می کرد. آن‌ها را طاعون، «مرگ سیاه،» می‌نامیدند. زیر درختها پنهان شده بودم. هواپیماها دیده نمی‌شدند، اما احساس شان می‌کردم. نزدیک. تاریکی در جلو و پشت سر مرا به دام انداخته بود، گزینه هایم را سنجیدم. بمبی منجر شد و مرگ جلوتر خزید، با انگشتانی از دود دور من می‌پیچید. دویدم. انگار پاهایم موج برمی داشتند، کند شدند، از مغزم فرمان نمی‌گرفتند. می‌خواستم حرکت کنند، اما وجدانم دور مچهای پاهایم گره خورده بود و مرا سخت به سمت زمین می‌کشاند.

تو جوان باهوشی هستی، فلورین.» این را مادرم گفته بود.

تو پروسی هستی. تصمیمت را بگیر، پسر،» پدرم گفت.

آیا او با رازهایی که پشت سرم داشتم، تصمیم من را تایید می‌کرد؟ در میانه این جنگ بین هیتلر و استالین، هنوز مادر من را باهوش می‌دانست، یا گناهکار؟

روسها من را می‌کشتند. اما اول چگونه من را شکنجه می‌دادند؟ نازیها من را می‌کشتند، اگر نقشه‌ام را می‌فهمیدند. تا چه مدتی این راز باقی می‌ماند؟ سوالها من را بجلو می‌راند، شلاقی از میان جنگل سرد و با جاخالی دادن از میان شاخه‌ها می‌دویدم. با یک دست پهلویم را گرفته بودم، تفنگم را دست دیگر. درد با هر نفس و قدم موج برمی داشت، خون گرم از زخم دردناکم بیرون می‌زد. صدای موتورها محو شد. روزهای زیادی درحال فرار بودم و ذهنم مانند پاهایم احساس ناتوانی می‌کرد. شکارچی از خستگی و ماندگی رنج می‌برد. باید استراحت می‌کردم. درد کندم کرد؛ آهسته می‌دویدم و بعد راه می‌رفتم. میان درختان بهم فشرده جنگل، انباری قدیمی سیب زمینی را دیدم که شاخه‌ها آن را پنهان کرده بود. پریدم تو.