معرفی و دانلود کتاب نقشبندان
برای دانلود قانونی کتاب نقشبندان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب نقشبندان
کتاب نقشبندان نوشتهی داریوش عابدی، داستانی است که با نگاهی نو، مردمی و بیانی ساده و صمیمی به موضوع دفاع مقدس پرداخته.
کتاب روایتگر رزمندهای نقاش به نام حمید است که دستانش را هنگام خنثی کردن مین از دست داده. او پس از این حادثه نقاشی را رها کرده و دچار یاس و ناامیدی شده است و نگاههای ترحمآمیز اطرافیانش او را آزار میکند. کتاب دغدغههای ذهنی و کشمکش درونی جانبازی را دنبال میکند که دوران نقاهتش را در حال سپری کردن است. حمید دچار سرگشتگیهای فکری خودش است اما بر حسب اتفاق با حبیب، دوست و رزمنده سابق والیبالیستاش ملاقات میکند.
حبیب، امید و شور و شوق زندگی را در دل حمید زنده میکند و به حمید میگوید که باید ادامه داد. حمید با تشویقها و کمکهای مادر و دوستان هم رزمش خود را باز مییابد و نقاشیهایش را با حال و هوایی متفاوت و الهام از دوستان شهیدش از سر گرفته و به تصویر میکشد، تا پیروزی امید و اراده را به نمایش بگذارد.
نویسنده در این داستان با نگرشی متفاوت تحول در زندگی را به تصویر میکشد. تحول و دگرگونی که فردی ضعیف و ناتوان در برابر مشکلات را به انسانی امیدوار و محکم بدل خواهد کرد. از نقاط قوت این کتاب میتوان به شخصیتپردازی قوی نویسنده اشاره کرد که خواننده را مجذوب خود میکند.
از دیگر کتابهای این نویسنده میتواند به: «آن سوی مه»، «رویای شرقی»، «کاراگاه سرکرده»، «هنرپیشه» و چندین داستان و مجموعه داستان دیگر اشاره کرد.
در بخشی از کتاب نقشبندان میخوانیم:
بچه بودم که پدرم مرد. راهبان قطار بود. شبها با چراغ دستی و کولهپشتی، که ابزار کار و غذای راهش پر بود، پای پیاده، ریل راهآهن را تا اولین ایستگاه بازدید میکرد. اگر سیل ریل را با خود برده و یا کوه ریزش کرده بود، به نزدیکترین ایستگاه خبر میداد. یا اگر پیچ ریلی کنده شده بود، آن را دوباره میبست. در یک شب مهآلود، وقتی مشغول بستن پیچ ریل بود، قطار مسافربری سر رسید و او را له کرد. مادر میگفت میتوانست خود را کنار بکشد؛ چون چند لحظه قبلش صدای سوت قطار را شنیده بود. ولی اگر کار را تمام نمیکرد و خود را نجات میداد، ریل از جایش کنده میشد و قطار با همه مسافرانش به ته دره پرت میشدند.
هر وقت مادر از پدر میگفت، نمیتوانستم خاطره یا تصویری از او در ذهن بیاورم. با این حال، وقتی به عکسش نگاه میکردم، حس میکردم به آن چهره استخوانی و سالکی که بر گونه چپش نشسته و نگاهی که خیره مانده، بسیار نزدیکم.
بعد از پدر، به خاطر قدردانی از او، دست مادر را در بخش اداری راهآهن بند کردند. تا حقوق بخور و نمیری گیرمان بیاید و بتوانیم از خانههای سازمانی استفاده کنیم. در آن سالها، سهساله بودم. برای همین چند سالی در اداره زیر دست مادر وول میخوردم. بعد که مدرسه رفتم خیال مادر راحت شد. از در و همسایه شنیدم در این مدت چند نفر هم آمدند خواستگاریاش. ولی او به همه جواب رد داد. در عوض به سختی کار میکرد تا به کمک کسی احتیاج نداشته باشیم.
به لیوان خیره مانده بود. نگاهش کردم. پیرتر و شکستهتر از قبل به نظر میرسید. چشمان گود رفته و چینهای روی پیشانی سنش را بیشتر نشان میداد. هر وقت جبهه میرفتم، سکوت میکرد. میدانستم در نبودنم به او سخت میگذرد. هر وقت برایش نامه مینوشتم، جوابهای چند صفحهای برایم میفرستاد. از همه چیز مینوشت؛ اتفاقاتی که در اداره برایش افتاده بود، خوابهایش و حرفهای در و همسایه. آخرش هم گله میکرد که چرا اینقدر دیر و کم نامه مینویسم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب نقشبندان |
نویسنده | داریوش عابدی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 128 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-175-122-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان دفاع مقدس |