معرفی و دانلود کتاب ناتوان

معرفی کتاب ناتوان

پِیدین با سرعت از خطر مرگ می‌گریزد. راز او برملا شده و مجری قانون وظیفه دارد مجرم را به‌سزای اعمالش برساند. همه‌چیز برخلاف خواسته‌های کای پیش می‌رود و گویی دورانی سیاه در انتظار پادشاهی ایلیاست. کتاب ناتوان نوشته‌ی لورن رابرتس داستان سرزمینی خیالی را روایت می‌کند که همه‌ی ساکنان آن دارای قدرت‌های ماورایی هستند؛ همه، به‌جز دختری به نام پیدین. حالا او در آزمونی سرنوشت‌ساز گرفتار شده و تنها راه نجاتش، پیروزی در بازی‌های مرگبار است. اما او فقط انسان معمولی است! این کتاب فانتزی در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز قرار دارد.

درباره‌ی کتاب ناتوان

اینجا سرزمین نابغه‌هاست؛ دنیایی که در آن، افراد خارق‌العاده با توانایی‌های ماورایی زندگی می‌کنند؛ یعنی ابرانسان‌هایی که مانند شخصیت‌های دنیای مارول و هری پاتر قادر به انجام کارهایی شگفت‌انگیز هستند. در پادشاهی ایلیا، انسان‌های معمولی جایی ندارند؛ زیرا حضور آن‌ها در میان نخبگان، قدرت برتر ابرانسان‌ها را به خطر می‌اندازد و باعث می‌شوند تا نوابغ در برابر بیماری و مرگ ناتوان شوند؛ البته این ادعا تصور نخبگان درباره‌ی افراد معمولی است و کسی نمی‌داند تا چه اندازه حقیقت دارد! این قوانین سختگیرانه از زمانی شکل گرفت که طاعونی مرگبار هزاران نفر را از بین برد و مشخص شد تنها کسانی که قدرت‌های ویژه داشتند، توانستند از این بلا جان سالم به در ببرند و آن‌هایی که قدرت نداشتند، از بین رفتند.

در این سرزمین، دختری ظریف و به ظاهر بی‌دفاع به نام پِیدین زندگی می‌کند. او مهارتی بی‌نظیر در دزدی دارد، اما مردم او را یک پیشگو می‌دانند که قادر است ذهن و آینده‌ی افراد را بخواند؛ یعنی خود به جادوگری و پیشگو بودن تظاهر کرده و ترجیح می‌دهد همه درباره‌اش همین‌طور فکر کنند؛ اما واقعیت چیز دیگری است. ، لورن رابرتس (Lauren Roberts) در کتاب ناتوان (Powerless) به‌تدریج ما را با حقیقت زندگی این دختر آشنا می‌کند و چالش‌های زندگی و رنج‌هایی را تاکنون بر او هموار شده را نیز شرح می‌دهد.

در این جهان قانون‌مدار، کای، شاهزاده‌ی جوان، آماده می‌شود تا قوانین پادشاهی ایلیا را اجرا کند. او مأموریت دارد که خلافکاران و انسان‌های عادی را از بین ببرد و همین مسئله، پِیدین را در معرض خطر قرار داده است. او تا حالا هم مخفیانه زندگی می‌کرد اما اکنون که از خود شاهزاده دزدی کرده وضعیتش بسیار بحرانی شده! البته کای هنوز نمی‌داند دزد مرموز کسی جز پِیدین نیست، اما وقتی حقیقت آشکار شود، سرنوشت دخترک به نابودی خواهد انجامید.

همه‌چیز زمانی تغییر می‌کند که کای در بدترین بازی مرگبار گرفتار می‌شود و مرگ به او نزدیک‌تر از همیشه است. درحالی‌که هیچ‌کس نمی‌تواند جانش را نجات دهد، پِیدین با اقدامی غیرمنتظره او را از مرگ حتمی خلاص می‌کند. اکنون شاهزاده کای، جان خود را مدیون این دختر می‌داند و او را تحسین می‌کند. اما این احساسات تا زمانی ادامه دارد که حقیقت فاش نشده است؛ چراکه کای هنوز تصور می‌کند پِیدین یک پیشگوی قدرتمند است!

حالا پِیدین باید توانایی‌هایش را اثبات کند. او به قهرمان شهر تبدیل شده و همه انتظار دارند که در نبردهای مرگبار پیروز شود. به فرمان شاه و شاهزاده، او باید در رقابتی خونین شرکت کند. مسابقه‌ای که شکست در آن برابر است با مرگ. اگر پِیدین ببازد، راز او فاش خواهد شد و سرنوشتش به فنا خواهد رفت.

لورن رابرتس داستان را از دیدگاه کای و پِیدین روایت می‌کند و ما را در جریان احساسات و افکار آن‌ها قرار می‌دهد. او چیزی را از خوانندگان داستان ناتوان پنهان نمی‌کند؛ حتی عشق پنهانی شاهزاده نسبت به پِیدین را. اما کای تنها کسی نیست که به این دختر علاقه دارد؛ کیت، برادر ناتنی کای و ولیعهد پادشاهی ایلیا نیز دلباخته‌ی این دختر مرموز شده است.

رابرتس ما را به صحنه‌ی نبردها و چالش‌هایی می‌برد که پِیدین ناچار است در آن‌ها زورآزمایی کند. او برای پنهان کردن هویت حقیقی خویش، جانش را بر کف دست می‌گیرد و به هیچ چالش مرگباری نه نمی‌گوید. اما آیا موفق خواهد شد؟ حتی اگر از این بازی‌های خطرناک زنده بیرون آید، دیر یا زود کای از حقیقت باخبر خواهد شد. در آن لحظه، چه سرنوشتی در انتظار پِیدین خواهد بود؟ آیا او باید ببازد تا از مرکز توجه خارج شود، یا پیروز شود و سرنوشتش را به دست شاهزاده بسپارد؟

رمان ناتوان فقط یک داستان فانتزی نیست. این کتاب بازتابی از جهان امروز است، جایی که انسان‌ها برای بقا مجبورند مهارت‌های خارق‌العاده کسب کنند تا از جامعه طرد نشوند. در پادشاهی ایلیا، همچون دنیای واقعی، نابرابری و فقر باعث می‌شود افراد عادی به سوی جرایمی مانند دزدی و جعل هویت کشیده شوند تا بتوانند در این دنیای بی‌رحم زنده بمانند.

ما نمی‌دانیم که در انتهای کتاب ناتوان چه‌چیزی انتظار شما را می کشد. فقط می‌دانیم برخلاف آن‌چه تصور می‌کنید، پایانی خوش در انتظار شما نیست. داستان ناتوان اولین جلد از چندگانه‌ی لورن رابرتس است و در آینده باید منتظر باقی آثار او نیز باشیم.

ناتوان با ترجمه‌ی پگاه فرهنگ‌مهر در انتشارات داهی منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب ناتوان

• نامزد جایزه‌ی بهترین کتاب گودریدز
• از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز
• نامزد بهترین رمان فانتزی و علمی‌تخیلی نوجوانان (2023) به انتخاب کاربران گودریدز
• جایزه کتاب سال بارنز و نوبل (Barnes & Noble) کودکان و نوجوانان در سال 2024

نکوداشت‌های کتاب ناتوان

• این داستان مملو از لحظات هیجان‌انگیز و نبردهای مرگبار است. رابرتس ماجرایی پیچیده، عاشقانه و پرتنش را روایت می‌کند که شخصیت‌هایش در دنیایی بی‌رحم، برای آزادی و حق انتخاب مبارزه می‌کنند. (وب‌سایت Shelf Awarenes)
• کتاب ناتوان از دو زاویه‌ی دید روایت می‌شود و علاوه بر عشق و اکشن، با دسیسه‌های سیاسی و نبردهای قدرت همراه است. (Publishers Weekly)

کتاب ناتوان برای چه کسانی مناسب است؟

در پادشاهی ایلیا، معمولی بودن جرم است. انسان‌های معمولی یا پنهان می‌شوند، یا نابود. داستان تخیلی و فانتزی ناتوان، نوجوانان را به دنیایی پر از نبرد و چالش می‌برد، جایی که عشق و خشونت درهم آمیخته‌اند و هر تصمیم، سرنوشت‌ساز است.

در بخشی از کتاب ناتوان می‌خوانیم

صدای طبل‌ها برایمان هیچ معنایی نداشتند. هنوز خرخرۀ همدیگر را محکم گرفته بودیم. اگر کمکِ اَندی نبود، بِلِر من را تکه‌تکه می‌کرد و آنچه را که از من باقی می‌ماند در دشت رها می‌کرد تا پرنده‌ها نوش‌جان کنند. اما اینکه من را نکشت، به این معنا نیست که هیچ اثری از خود روی بدنم برجای نگذاشت. اتفاقاً چندین و چند جایِ بدنم را نشانه‌گذاری کرد. هم نشانه‌گذاری کرد و هم پوست بسیاری از قسمت‌های بدنم را پاره کرد و شفادهنده‌ها برای ترمیم آن‌ها وقت زیادی صرف کردند.

انگار که هیچ‌یک از ما خورشید را ندید که طلوع کرده است و صدای طبل‌ها را نشنید. همگی حریص بودیم و حاضر نبودیم خیلی راحت سلاح‌هایمان را زمین بگذاریم و تسلیم شویم. اول از همه برق‌آساها به سراغمان آمدند و میان ما ایستادند. سپس تهمتن‌ها از راه رسیدند و به‌زور متوسل شدند تا ما را از هم جدا کنند. من پس‌از اینکه بالأخره موفق شدم بِلِر را زمین بزنم با بی‌ادبی از روی او کنار کشیده شدم و مردِ تنومندی من را روی شانه انداخت و از میان جمعیتی که خیره شده بودند با خود برد. اما فقط من نبودم. تمام رقیبانِ دوروبرم را با خود بیرون بردند و در کالسکه‌های جداگانه انداختند تا همگی آرام شوند.

فهمیدن اینکه چرا پادشاه می‌خواست مبارزه را پایان دهد و پیش‌از اینکه آسیب بیشتری به کسی وارد شود ما را از هم جدا کند کار چندان مشکلی نبود. ازآنجایی‌که مبارزه‌کردن با یکی از رقیبان خارج از زمانِ آزمون‌ها ممنوع است، فروخوردنِ خشممان درواقع گواهی بر این است که باقی آزمون‌ها از این هم جالب‌تر پیش خواهند رفت. و خونین‌تر خواهند بود.

ناگهان به دنیای واقعی بازمی‌گردم و صندلی سفتی را به خاطر می‌آورم که روی آن نشستم، پیراهن آهارخورده‌ای که به بدنم چسبیده و دیگر رقیبانم که شق‌ورق کنارم نشسته‌اند. روی صندلی‌ام جابه‌جا می‌شوم و بازویم به بازوی سفتِ شاهزاده که چند روز است با او حرف نزدم کشیده می‌شود.