معرفی و دانلود کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری

معرفی کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری

کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری به قلم جابر حسین زاده نودهی، شامل بیست و دو داستان کوتاه طنزآمیز است که با روایتی جذاب، ساده و تا حدودی عجیب تجربه‌ای تازه و نو برای شما به ارمغان می‌آورد.

درباره‌ی کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری:

در اولین مواجهه با اسم و طرح جلد کتاب درمی‌یابیم که کتابی طنز در دست داریم. کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری از بیست و دو داستان کوتاه تشکیل شده که یک فرد ثابت راویِ تمام داستان‌هاست. این راوی مردی‌ست به نام جابر که حماقت‌های دوران کودکی تا میان‌سالی‌اش را با بیانی جذاب روایت می‌کند و اینطور که به نظر می‌آید پایانی برای حماقت‌های او وجود ندارد!

داستان‌های ساده و صمیمی کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری شما را با خود به جهانی تازه می‌برند؛ راوی این داستان‌ها بدون اینکه ترس از قضاوت شدن داشته باشد دنیایی را که مشاهده و تجربه می‌کند با برداشت‌های خودش تعریف می‌کند. طنز جاری در این کتاب برگرفته از شوخی راوی با خود و اطرافیانش است و کمتر با موقعیت‌های خنده‌دار روبرو هستیم.

کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه طنز ایرانی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

در بخشی از کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری می‌خوانیم:

به عنوان بخشی از حماقت‌های بی‌پایان دوران نوجوانی، یک‌بار برای گرفتن نوارکاست گلچینِ ماهسون گیرمیزگول، خواننده‌ی ترکیه‌ای، از خیابان آزادی سوار اتوبوس شدم و دوتا خط عوض کردم و دو ساعت بعد یک جایی شرق‌تر از تهرانپارس رفتم درِ خانه‌ی هم‌کلاسی مدرسه‌ام و چون خانه نبود، سه ساعت زیر سایه‌ی درخت ایستادم و پلکیدم توی کوچه پس‌کوچه‌ها تا پیدایش شد. مادرش اصرار می‌کرد «بیا تو تا محسن برسه، بیا پسرجان خیس می‌شی، بیا آقا.» باران نمی‌آمد و معلوم نبود چرا فکر می‌کرد ممکن است خیس بشوم. آن‌قدر همان دورواطراف لولیدم تا سروکله‌ی محسن پیدا شد. نوارکاست را با روبان صورتی کادوپیچ کرده بود و یک شیشه عطر زنانه هم خالی کرده بود رویش. خانواده‌ی مهربانی بودند. بعد از گرفتن نوار از شدت خوشحالی ول‌خرجی کردم و به جای اتوبوس با تاکسی خطی برگشتم خانه.

آن موقع‌ها عاشق دختری شده بودم که صبح‌ها توی ایستگاه اتوبوس می‌دیدمش و چشم‌های قلنبه‌ی قورباغه‌ای داشت و شبیه کسی بود که توی آیتم‌های طنز چنددقیقه‌ایِ یکی از برنامه‌های شبکه‌ی چهار تلویزیون بازی می‌کرد و موقع خندیدن اخم می‌کرد و من هم دیوانه‌ی اخمِ هم‌زمان با لبخند بودم. ترکیب غریبی بود، شبیه خوردن مربای هویج با پنیر لیقوان. شوری و شیرینی‌اش گیرنده‌های چشایی را مدهوش می‌کرد و من دلم می‌رفت برای این دختر. ماجرای عاشقانه‌ی باکیفیتی بین‌مان در جریان بود: یک‌بار که میله‌ی اتوبوس را گرفته بودم از قسمت بانوان به‌ام لبخند زده بودم. همین بود که صبح‌ها جلوِ آینه‌ی دست‌شویی ژل موی آتوسا را خالی می‌کردم روی سرم و با شانه‌ی مامان فرق وسط دقیقی باز می‌کردم و توی ایستگاه می‌نشستم روی کیف سامسونتم تا معشوقه بیاید.

فهرست مطالب کتاب

هیپ‌هاپ
سکته
لوکاستوفیلیا
آتوسا
روند اجراییِ عدالت حوالی خط استوا
شاعر اردیبهشتی
پیچ‌وبست‌های لقِ یک رابطه
عادت زشت و لذت‌بخشِ سیگار کشیدن
مورد عجیبِ بلع اشیای ضروری
دست بردارید از این سوسول‌بازی‌ها
جِسی
کله‌پاچه، سیگار، شکلات، خواب و تمام
بی‌غیرتی
در اندیشه‌ی انقراض
هیولا
بابای بلا، مامان ناقلا
تهوع
مثلث
جن‌زدگی
بچه‌خورَک
کمال‌خرخور
آی آدم‌های موفق