معرفی و دانلود کتاب ماهرخ
برای دانلود قانونی کتاب ماهرخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ماهرخ
کتاب ماهرخ نوشتهی اشرف اعتماد، دربارهی سرنوشت زندگی زنی به نام میرزاده است که در نوجوانی عاشق و دلباختهی مردی میشود ولی به اجبار پدرش با پیرمردی ازدواج میکند.
میرزاده آن دختر ابرو کمان با آن چشمهای درشت، صورت گرد، بینی باریک، دهان کوچک و جمع و جور، گونههای برجسته و قامت ظریف زندگیاش را باخته بود و در اوج نوجوانی همسر پیرمردی شده بود که تصورش را نمیکرد. همسر پیرمرد چند صباحی بود که از دنیا رفته بود. بچههایش از آب و گل در آمده بودند و نوه نتیجهها دورش را گرفته بودند. پیرمرد فقط اسم و رسم داشت ولی از مال دنیا چیزی نداشت یک خانهی فکستنی داشت و ده نفر ورثه، میرزاده به ناچار و بر خلاف میلش تن به ازدواج با او داده بود. میرزاده دوستش نداشت ولی نگرانش بود؛ تا اینکه سرانجام روزی مرگ او فرا رسید.
در بخشی از کتاب ماهرخ میخوانیم:
عالیه و میرحسین نیز هنوز در عالم شیرین بچگی و بازیها و شیطنتهای دوران کودکی به سر میبردند. صدای خندههای عالیه در فضای حیاط میپیچید. گاهی میرحسین و عالیه همراه نادره به کوه میرفتند. کوه و صحرا با گلهای قرمز شقایق تزیین شده بود عالیه در میان شقایقهای قرمز میدوید و دامن چیندارش را میچرخاند و گیسوان سیاه و بلندش با وزش باد میرقصیدند. دامن چیندار کوتاه با شلوار ساتن و جلیقه زری دوزی شده عالیه را دوست داشتنیتر جلوه میداد. میرحسین و عالیه از تپههای سرسبز سهند بالا و پایین میرفتند و صدای جیغ و خندههایشان در فضای کوهستان طنینانداز میشد. زندگی به میرحسین و عالیه لبخند میزد. فضای صحرا تن به بازیهای کودکانهای داده بود که شوق را در دل رهگذران زنده میکرد.
هوای خنک کوهستان صورت بچهها را نوازش میکرد و لطافت نسیم بر سر آنها دست نوازش میکشید. آبی آسمان تکههای کوچکی از ابرهای سفید را در آغوش گرفته بود. شقایقهای قرمز جلوه زیبایی به صحرا بخشیده بود صدای شرشر چشمههای پای کوه سهند چون تیک تاک ساعت آرامش عمیقی را به دلها هدیه میکرد. لحظهها در حال سپری شدن بود. لحظههایی که برای عالیه و میرحسین حکم زندگی لذتبخشی را داشت که در فریادهای توأم با شادی آنها و خندهها و جیغهای کودکانهشان سپری میشد.
با بزرگ شدن بچهها دوستی دوران کودکی آنها تبدیل به عشق عمیقی شد که بر صفحه قلبهایشان نقش بست. حال عالیه تبدیل به دختری زیبا شده بود با قامتی بلند و چشمهای درشت و ابروان سیاه چهره سبزهگون و بینی کوچک و لبهای باریک و گونههای برجسته و چانهای کوچک که به صورت سبزه و بانمکش گیرایی خاصی بخشیده بود و میرحسین پسری بود با قامت متوسط، صورتی کشیده، سیبیلهای باریک و چشمهای درشت که بیشباهت به میرکریم نبود. میرحسین و عالیه همچون دوران کودکی لابهلای سپیدارهای بلند به دنبال هم میدویدند و کنار حوض مینشستند. چهره زیبای عالیه بر صفحهی حوض نقش میبست و میرحسین بر صفحه آب تماشاگر زیبایی او بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ماهرخ |
نویسنده | اشرف اعتماد |
ناشر چاپی | انتشارات نظری |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 240 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-289-935-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |