معرفی و دانلود کتاب صوتی فرستادگان نور

معرفی کتاب صوتی فرستادگان نور

کتاب صوتی فرستادگان نور اثری از جیمز توئیمن، نویسنده‌ی پرفروش، خواننده و فعالِ صلح بین‌المللی است. توئیمن در این کتاب به شرح سفر خود به بوسنی و کرواسی، که در آن هنگام درگیر جنگی فراگیر بود، پرداخته است. توئیمن با گیتارش از جایی به جای دیگر می‌رفت و نیایش‌های دوازده مذهب بزرگ جهان را برای صلح در مناطق مختلف به اجرا در می‌آورد تا آنکه روزی در یک جنگل با رازی مواجه شد که منتظر فاش شدن بود: حلقه‌ای سری از افرادی که از دیرباز، به دور از چشم جهان، زندگی خود را وقفِ مراقبه و انتشار فرکانس صلح به نقاطی از این کره‌ی خاکی کرده بودند که بسیار نیازمندِ آن بود.

درباره‌ی کتاب صوتی فرستادگان نور

جیمز اف توئیمن (James F. Twyman) در کتاب صوتی فرستادگان نور (Emissary of Light) از سفر خود به بوسنی و کرواسی در هنگامه‌ی جنگ‌های دهه‌ی 1990 می‌گوید. توئیمن نویسنده، خواننده و فعالِ صلحِ شناخته‌شده‌ای در جهان است. او علاوه بر تألیفاتِ متعدد در زمینه‌های بینش معنوی، تحول درونی و عرفانِ عملی، با آگاهی از قدرت موسیقی و مدیتیشن، تلاش کرده است تا پروژه‌های موسیقیِ مختلفی را در مناطق جنگ‌زده برگزار کند شاید از این طریق، شفای همگانی و اتحاد انسانی را در میان این مناطق بگستراند.

توئیمن که به نام تروبادور صلح نیز شناخته می‌شود، دعاهای صلح دوازده دین اصلی را گردآوری کرده و با سفر از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر جهان، آن‌ها را از طریق موسیقی به گوشِ همه می‌رساند. دعوت از توئیمن از سوی سازمان‌های صلح و حتی رهبران کشورهای مختلف انجام می‌شود. یکی از مشهورترین پروژه‌های او، کنسرت‌های صلح برای بوسنی است که کتاب صوتی فرستادگان نور نیز برگرفته از آن است.

کتاب صوتی فرستادگان نور سرگذشتِ واقعیِ سفر جیمز توئیمن به بوسنی و کرواسی جنگ‌زده است. او که با گیتارش از جایی به جای دیگر می‌رفت و موسیقیِ خود را اجرا می‌کرد، از شدتِ خشونتی که در اطرافش موج می‌زد، ناگزیر شد به جنگل پناه برد. توئیمن در جنگل‌های کرواسی به گروهی اسرارآمیز برمی‌خورد که فرستادگان نور خوانده می‌شوند. این گروه، اوقات خود را به مراقبه و امور معنوی می‌گذرانند و ادامه‌دهنده‌ی راهِ حلقه‌ی معنویِ باستانی هستند که گسترش صلح در جهانِ هستی و افزایش سطح آگاهی بشر در این‌باره را از وظایف خود می‌دانند. توئیمن اولین فردی است که اجازه یافته در میان افراد این گروه قرار گیرد و با آن‌ها همراه شود. او برای نخستین‌بار این گروه و اقداماتِ آنان را در جهان معرفی می‌کند. حکایتِ همراهی توئیمن با این گروه و سفر معنوی او، که در این کتاب روایت شده است، اثری دلنشین و شنیدنی را در مقابل مخاطب قرار داده و او را به یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان نیویورک تایمز تبدیل کرده است.

پیامِ نوشته‌ها و موسیقیِ جیمز توئیمن ساده اما حیاتی است: با این‌همه جنگ، ظلم و ناعدالتی، صلح دیگر نه یک رؤیا که یک واقعیتِ قدرتمند است؛ واقعیتی که امروزه بیش از هر زمانِ دیگری نیازمند تحقق آن هستیم. صلح در روح همه‌ی ما زنده است و سرنوشتِ نهاییِ ماست.

کتاب صوتی فرستادگان نور را مریم بیات به زبان فارسی برگردانده و انتشارات سخن آن را به چاپ رسانده است. نسخه‌ی صوتی این کتاب را با خوانش بیتا خداداد می‌شنوید.

نکوداشت‌های کتاب صوتی فرستادگان نور

• سخنان جیمز توئیمن هدیه‌ای برای همه‌ی افرادی است که در جست‌وجوی راهی برای رشد معنوی خود هستند. این روح شماست که دست روی این کتاب گذاشته است. اکنون بیایید و پیامِ آن را در قلب و ذهن خود بشنوید. (نیل دونالد والش، نویسنده‌ی کتاب گفت‌وگو با خدا)
• کتاب فرستادگان نور به ما نشان می‌دهد که همه‌ی ما قدرتِ ایجاد صلح و تغییر را در جهان داریم. (ماریان ویلیامسون، نویسنده‌ی کتاب بازگشت به عشق)
• در مطالب کتاب فرستادگان نور عمیق شوید چرا که خودتان را در آن خواهید یافت. (آلبرت کلایتون گالدن، نویسنده‌ی کتاب پاکسازیِ هزاره)

کتاب صوتی فرستادگان نور برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از جمله افرادی هستید که برقراری صلح و آرامش در جهان از خواسته‌ها و آرزوهای شماست، اگر باور دارید با دعا و انگاره‌های مثبتِ روحانی می‌توان بر جهان اثر گذاشت، تجربه‌ی شنیدنِ کتاب صوتی فرستادگان نور را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب صوتی فرستادگان نور می‌شنویم

ساعت شش‌ونیم صبح روز بعد، من و نادینا جلوی خانه‌ی او به انتظار ایستادیم. دورو گفته بود فقط لباس برداریم. امیدوار بودم آوردنِ مسواک‌ام اشکالی نداشته باشد. نمی‌دانستم تا چه اندازه از دستوراتش اطاعت کنم اما این را می‌دانستم که من و نادینا کاملاً طبق دستور بودیم. لحظاتی بعد دورو سوار بر استیشنِ کوچکش جلوی ما توقف کرد. استیزانا و گردانا نیز با او بودند. اسباب‌هایمان را در صندوق عقب گذاشتیم و سوار شدیم. خیلی زود به شاهراه خروجی ریلکا رسیدیم. اصلاً نمی‌دانستم به کجا می‌رویم. ولی به نظر می‌رسید که این ندانستن هم بخشی از نقشه است. محفلِ فرستادگان باید کاملاً مخفی نگه داشته می‌شد. حتی اگر دورو به من گفته بود که کجاست چندان مهم نبود. به جز جاده‌ی بین ریلکا و زاگرب، هیچ‌کجا را نمی‌شناختم.

دورو گفته بود که به طرف مرز بوسنی می‌رویم. شنیده بودم که این منطقه در دستِ صرب‌هاست. دورو گفت: «درست است. به همین جهت خیلی خطرناک است. نزدیکِ دو شهری خواهیم بود که صرب‌ها گرفته‌اند اما نگران نباش. ماشین را جایی می‌گذاریم که خیلی امن است. آن‌وقت از آنجا پیاده به بالای کوه و سراغ جمع فرستادگان می‌رویم. من بارها بدونِ پیش آمدن کوچک‌ترین اتفاقی این کار را کرده‌ام. می‌دانم چطور از میان صرب‌ها در برویم.» این اوضاع مثل این بود که به گوزنی بگویند در اولین روز فصل شکار، ناراحت نباشد. ظاهراً در میان جمع من تنها کسی بودم که از این خبر نگران شدم. شاید آن‌ها از ارعاب دائمیِ جنگ بی‌حس شده بودند اما فکر در رفتن از منطقه‌ای در دست صرب‌ها نیز برایم جالب نبود. مجبور بودم به دورو اعتماد کنم. مطمئن و آرام بود. گویی داریم برای گردش به صحرا می‌رویم.

فهرست مطالب کتاب صوتی