معرفی و دانلود کتاب صوتی صخور

معرفی کتاب صوتی صخور

کسانی که جرئت سرک کشیدن به ناشناخته‌ها را دارند، اسراری را کشف می‌کنند که پی بردن به حتی گوشه‌ی کوچکی از آن، خواب را از چشم سایرین می‌رباید. کتاب صوتی صخور نوشته‌ی امید کوره چی، داستان قدم گذاشتن به مکانی ممنوعه است، مکانی که تنها پدر خانواده اجازه‌ی حضور در آن را دارد، اما پسر با خروج پدر از خانه تصمیم می‌گیرد تا قانون وضع شده توسط او و ملک اعظم را زیر پا بگذارد. پسر در این اتاقک با تصویر مسحورکننده‌ی زنی روبه‌رو می‌شود که اسیر طلسم آینه است و حالا او برای نجات دادن زن از این طلسم تنها یک راه پیش رو دارد: راه‌ورسم مبارزه با جن‌ها را از پدر خود بیاموزد.

درباره‌ی کتاب صوتی صخور

می‌توان پا به دنیای افسانه‌ها گذاشت و به موجوداتی باور داشت که هیچ‌کس آن‌ها را باور ندارد، اما توانایی نوشتن از باورهایی خاص و قلبی کار هرکسی نخواهد بود. امید کوره چی این بار هم در جلد سوم از مجموعه‌ی «هفت جن» دست به نگارش داستانی برده است که ناباوران دنیای جادویی، اما واقعی ما را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد. این بار در کتاب صوتی صخور با ماجرای ورود پسری به اتاقک مرموزی مواجه هستیم که سرنوشت او را برای همیشه دستخوش تغییر می‌کند.

مکان‌هایی که ما از قدم گذاشتن در آن‌ها منع شده‌ایم، همیشه گذرگاه ورود به دنیایی پنهانی است، دنیایی که با عقاید و سروشکل خاص خودمان واردش می‌شویم؛ اما خروج از آن دیگر به میل و خواست ما نخواهد بود. تصمیم برای ورود به دنیای ناشناخته‌ها، تصمیمی است که سرنوشت شخصیت اصلی کتاب صوتی صخور را برای همیشه دچار تغییر می‌کند. او از فرصت عدم‌حضور پدرش در منزل برای وارد شدن به اتاقک مرموز باغشان استفاده می‌کند تا از این طریق به فضای چنین اتاقی که توسط ملک اعظم از حضور در آن منع شده بود سرک بکشد؛ اما سرک کشیدن در این اتاق مساوی است با قرار گرفتن در مقابل آینه‌ای سراسر عجیب، ترسناک و مخوف.

دو روز غایب بودن پدر، زمان بسیار مناسبی برای وسوسه شدن و ورود به اتاقک اسرارآمیز باغ است. اتاقکی که تنها پدر خانواده اجازه‌ی ورود به آن را دارد. پدری که وظیفه‌اش مبارزه با شیاطین است و محل کار و اسباب کار او باید مخفیانه باقی بماند و ابداً هیچ‌کس نباید از آنان آگاهی پیدا کند. این نه‌تنها خواسته‌ی پدر است، بلکه ملک اعظم نیز چنین انتظار و درخواستی از پدر مبارز دارد؛ اما حالا پسر داستان صوتی صخور نیز وارد ماجراهایی می‌شود که باعث می‌شوند او جا پای پدر خود بگذارد و به مبارزه با اجنه بپردازد.

داستان کتاب صوتی صخور در نقطه‌ای به اوج خود می‌رسد که پسر در مقابل آینه‌ای اسرارآمیز در اتاقک مخفی قرار می‌گیرد. آینه‌ای که مدام تصاویری در آن نمایان می‌شوند و پس از صاف و کدر شدن‌های متعدد و پی‌درپی در نهایت تصویر زنی را به او نشان می‌دهد. زنی که از میان آینه به‌صورت متعجب پسر نگاه می‌کند و سپس شروع می‌کند به سخن گفتن با او. زن با سخن گفتن، راز دلش را برای پسر فاش می‌کند، او تنها یک خواسته دارد و آن‌هم نجات پیدا کردن از طلسم آینه است.

پسر می‌خواهد به این زن، یعنی مرجل که توسط آینه و نیروهای فراطبیعی طلسم شده است کمک کند، اما برای این کار او باید بلد باشد که چه‌طور از رموز قدرت استفاده کند و برای این کار او تنها یک راه پیش پای خود دارد. این‌که مانند پدرش به یک مبارز تبدیل شود و بعد مرجل را نجات دهد. مرجل زن اسرارآمیزی است که موهایش به بلندی و زیبایی شب می‌ماند و نگاه کردن به‌صورت او می‌تواند غم‌های پسرک را برای همیشه بشوید و از بین ببرد. با این توصیفات، پسر داستان صوتی صخور برای نجات مرجل تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا وابستگی به زنی در آینه و تا این میزان، طبیعی است؟

کتاب صوتی صخور نوشته‌ی امید کوره چی است. راویان این داستان صوتی در تلاش بوده‌اند تا در جلد سوم از مجموعه کتاب «هفت جن» به روایتگری داستانی بپردازند که پر از رمز و راز و لحظات تاریک و پنهانی است. شما می‌توانید این کتاب صوتی را با صدای جذاب سید مهدی مفیدی، نگین خواجه نصیر، انسیه سعیدی و جمعی از گویندگان بشنوید. وظیفه‌ی انتشار نسخه‌ی چاپ این کتاب برعهده‌ی انتشارات میرانا بوده است و نسخه‌ی صوتی آن نیز توسط انتشارات موج کتاب تهیه و تولید شده است.

کتاب صوتی صخور برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به سری کتاب‌های «هفت جن»، کسانی که از شنیدن داستان‌های ترسناک به‌ویژه با ریشه‌های ایرانی لذت بسیاری می‌برند، می‌توانند از مخاطبین اصلی کتاب شنیدنی صخور باشند.

در بخشی از کتاب صوتی صخور می‌شنویم

سر چرخاندم اما در آن گوشه تاریک جز یک پوستین به هم دوخته شبیه مشک آب چیز دیگری نبود که چشمم به کوله‌ام افتاد؛ دلهره از سینه‌ام رخت بست و قوت قلبم را پر کرد که چشم‌قوه‌ای دوباره در انتهای غار میان یک نقب محو شد؛ دهلیزی که از آن سویش نور مات و کدری به دیواره غار می‌تابید، این دیگر چه جهنمی بود که داخلش اسیر شده بودم! دست روی زمین سفت کردم تا خود را سمت کوله بکشانم اما با کوچک‌ترین حرکت، درد چغری رعد شد به تنم و نفسم بند آمد. لب گزیدم تا دوباره فریادم بلند نشود و بعد سعی کردم بفهمم چه بلایی سرم آمده و اصلاً کجا هستم!

به ذهنم فشار آوردم اما بعد از آن بینش دوگانه و دست‌هایی که مرا داخل زمین کشید، چیز دیگری به خاطرم نیامد. باید روی پنجه‌هایی که مرا داخل زمین کشید تمرکز می‌کردم تا بفهمم چشم‌قوه‌ای کیست! آن پنجه‌ها دقیقاً شبیه همین دست‌های چشم‌قوه‌ای بود اما این موجود نمی‌توانست آن کسی باشد که من در تاریک‌دره نجاتش داده بودم چه اینکه آن بدبخت کلاً دستش له شده بود و حداقل چند ماهی طول می‌کشید تا لهیدگی‌اش بهبود یابد اما این یکی دستش سالم بود و هیچ اثری از جراحت یا زخم نداشت پس این نمی‌توانست آن باشد، نه... اما گوش‌های بلند جفتشان شبیه هم بود هرچند این یکی گوش‌هایش را از پشت به هم بافته و قیافه‌اش دقیقاً شبیه یک انسان بود؛ انسانی قد کوتاه اما نه آن‌قدر کوتاه که جلب توجه کند. خب اگر با هم فرق داشتند پس چرا لباس‌هایشان یکی بود و هر دو همین ردای سفید بلند تنشان بود؟

فهرست مطالب کتاب صوتی