معرفی و دانلود کتاب صوتی جاده
برای دانلود قانونی کتاب صوتی جاده و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی جاده
کتاب صوتی جاده نوشتۀ کورمک مک کارتی، داستانی حیرتانگیز از سفر پدر و پسری به دنیایی تباه است. جاده رمانیست در مورد زندگی و بازماندگان پس از سانحهی انفجار اتمی و نابودی امریکا.
کتاب صوتی جاده (The Road)، تصویر جهان را بعد از مرگ طبیعت و تمدن بشری به صورت یک دست نشان میدهد و دنیایی تباه و سرشار از هراس را شرح میدهد. این کتاب روایت داستانی درباره آخرالزمان است. در قسمتی از تاریخ که تعداد محدودی از انسانها به جای ماندهاند و دیگر هیچ چیز به دنیای کنونی شباهت ندارد، پدر و پسری باقی ماندهاند. این دو از معدود افرادی هستند که بعد از انفجار اتمی آمریکا زنده ماندهاند. آنها باید سعی کنند بلکه نشانهای از حیات بیابند.
یک تفنگ و یک چرخدستی و مقادیری نان خشک همه داراییهای پدر است. او همراه با پسرش به سمت جنوب راهی میشود تا محیط مناسبی برای زندگی بیابد و از شر انسانهای دیگری که باقی ماندهاند، نجات پیدا کنند. انسانهای دیگر در این رمان ویژگیهای انسانی خود را از دست دادهاند و فقط پسربچه در این داستان نماد یک انسان پاک و نیکسرشت است.
این کتاب داستانی درباره زندگی و زندهماندگان بعد از فاجعه انفجار اتمی و نابودی آمریکاست. این فاجعه بسیاری از آمریکاییها را به کام مرگ کشاند و تعداد بسیار دیگری که زنده ماندند برای ادامه زندگی ایستادند و مبارزه کردند. در این هنگام دیگر دولتها و کشورها وجود خارجی ندارند. دیگر چیزی به اسم نظم و قانون وجود ندارد. خورشید دیگر هیچگاه از پشت ابرهای خاکستری بر زمین نمیتابد. اغلب انسانها در این انفجار اتمی عظیم مردهاند و کسانی هم که زنده ماندهاند یا به عضویت گروه جنایتکاران بیرحم درآمدهاند و یا به زبالهگردهایی تنها و حتی خطرناک تبدیل شدهاند.
این اثر نه تنها داستانی ناامیدکننده نیست بلکه داستانی درباره پیروزی عشق و انسانیت بر نفرت و پلیدی است. شخصیتهای داستان در رمان صوتی جاده بدون اسم هستند و با اسامی مرد، مادر، مرد غریبه، پیرمرد، دزد و پسربچه معرفی میشوند. کورمک مککارتی (Cormac McCarthy) در این کتاب تلاش میکند آنچه را که آلبرت اینیشتین شش دهه پیش سعی کرد به ما آموزش دهد به یادمان آورد: «اگر جنگی هستهای رخ دهد، آنوقت زندهها به مردگان رشک خواهند برد.»
ایده داستان این رمان چندین سال قبل در اتاق هتلی در تگزاس آمریکا به ذهن مککارتی رسید، هنگام نیمهشب و زمانی که پسرش در خواب بود، از پنجره به شهر مینگرد و به این فکر میکند که شهر در 50 یا 100 سال آینده چگونه خواهد بود؟ به پسرش میاندیشد و چیزهایی را یادداشت میکند. بعدها در سفر به ایرلند میفهمد که اینها فقط یادداشت نیستند بلکه میتوانند به یک کتاب مبدل شوند.
در سال 2009 جان هیلکات کارگردان ایتالیایی براساس این داستان فیلمی سینمایی به همین نام ساخت. ویگو مورتنسن و چارلیز ترون در این فیلم ایفای نقش کردند.
افتخارات کتاب صوتی جاده:
- دریافت جایزه یادبود جیمز تیت بلاک (یکی از مهمترین جوایز بریتانیا) در سال 2006
- دریافت جایزه پولیتزر (معتبرترین جایزه روزنامهنگاری در آمریکا) در سال 2007
با کورمک مککارتی بیشتر آشنا شویم:
کورمک یا چارلز مککارتی پژوهشگر و نویسنده آمریکایی در سال 1933 در ایالت رودآیلند متولد شد. او در دانشگاه تنسی به ادامه تحصیل پرداخت و در جوانی در نیروی هوایی آمریکا مشغول به فعالیت شد و همزمان شروع به نوشتن اولین آثارش کرد. در آن زمان داستانهای مککارتی در یکی از نشریههای دانشگاهش به چاپ میرسید و او به همین دلیل جایزه اینگرام – مریل را دریافت کرد. او بعد از کسب این جایزه تحصیلاتش را نیمهکاره رها کرد و به طور جدی به نوشتن پرداخت.
نخستین رمانش را در سال 1965 با نام نگهبان باغ به نگارش درآورد. او با گرفتن جایزه بورس تحقیقاتی و کمکهزینه مؤسسه راکفلر به ایرلند، انگلیس و جنوب اروپا رفت و نوشتن را پی گرفت. کورمک در پایان سفرش رمان تاریکی بیرون را نوشت و وقتی به آمریکا برگشت، آن را منتشر کرد. کتابهای ساتری و فرزند خدا از آثار دیگر او بودند که بعد از برگشتش به تنسی آنها را به رشته تحریر درآورد.
او در سال 1981 بورس تحقیقاتی مک آرتور را دریافت کرد و در پی آن بهترین اثرش به نام نیمروز خونین یا سرخی غروب در غرب را به چاپ رساند. اثر دیگر کورمک با نام جایی برای پیرمردها نیست در سال 2005 منتشر شد. برادران کوئن براساس این کتاب در سال 2007 یک فیلم سینمایی ساختند. از دیگر آثار او میتوان به همه اسبهای زیبا، گذرگاه و جایی برای پیرمردها نیست اشاره کرد.
در بخشی از کتاب صوتی جاده میشنویم:
صبح روز بعد در جاده ایستاده بودند. او و پسرش بر سر اینکه چی به پیرمرد بدهند با هم دعوا میکردند. آخر سر چیز زیادی عاید پیرمرد نشد. چند کنسرو سبزی و میوه. پسرک سرانجام به حاشیه جاده رفت و روی خاکسترها نشست. پیرمرد قوطیهای کنسرو را در کولهپشتیاش جا داد و بند کوله را محکم بست. گفت: «در واقع باید از پسرم تشکر کنی. اگه دست من بود بهت هیچی نمیدادم.»
- «شاید باید ازش تشکر کنم. شایدم نه.»
- «برای چی نه؟ اگه دست من بود بهش هیچی نمیدادم.»
- «براتون هم فرق نداره که با این حرف میرنجه؟»
- «مگه میرنجه از این حرف؟»
- «نه، برای همینم خودشو کنار کشید.»
- «این کار یعنی چی؟»
به پسرش نگاهی انداخت و بعد به پیرمرد. گفت: «شما نمیفهمین. حتی خودمم نمیدونم که این جور مسائل رو درک میکنم یا نه؟»
- «شاید به خدا اعتقاد داره.»
- «نمیدونم به چی اعتقاد داره.»
- «بالاخره یه روزی فراموش میکنه این چیزا رو.»
- «نه.»
پیرمرد چیزی نگفت. به اطراف نگاهی انداخت. گفت: «برای ما هم آرزوی خوشبختی نمیکنین؟ یا که چی؟»
- «اصلاً نمیدونم این حرفا به چه دردی میخوره. من اصلاً نمیدونم خوشبختی یعنی چی؟ از کجا میشه خوشبختی را شناخت.»
- «منم نمیدونم خوشبختی به چه کار میاد و چطور میشه شناختش؟»
راه افتادند. به پشت سر که نگاه کرد. پیرمرد هم با چوبدستش به راه افتاده بود و در حالی که عصاکشان میرفت، بهتدریج مثل رهگذری در افسانههایی که از روزگاران دور به جا مانده بود، با قامتی دوتا، زارونزار از نظر پنهان میشد که پس از مدتی برای همیشه ناپدید شود.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی جاده |
نویسنده | کورمک مک کارتی |
مترجم | حسین نوش آذر |
راوی | میلاد تمدن |
ناشر چاپی | انتشارات مروارید |
ناشر صوتی | نشر ماه آوا |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۰ ساعت و ۷ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی |
زندگی پوچ است و شما قرار نیست به جای خاصی برسید. حال شما در برابر این حقیقت پوچ، دو راه دارید: ١. خودکشی: کاری که مادر پسرک انجام داد. از نظر کامو، این کار، یعنی تسلیم در برابر پوچی و به همین دلیل را و خودکشی صحیح نمیداند. ٢. راه حل دوم این است که حقیقت پوچ را بپذیریم بعد بکوشیم تا خودمان برای زندگیمان هدف و معنایی بسازیم. سپس تا آخرین نفس در برابر پوچی، بجنگیم و مدام، در جاده هدفمان، گام برداریم: این کاری بود که پدر پسرک انجام داد. هدف او: مراقبت و نجات زندگی پسرش بود.
و اما پسرک: او هنوز نتوانسته مانند والدینش حقیقت پوچ جهان را بپذیرد. برای همین همیشه دچار دلهره و ترس است.
جهانهای پوچ کافکا، سارتر و کامو، جهانهایی درونی هستند. ولی مک کارتی این پوچی را به جهان بیرون هم تسری داده: جهانی خاکستری، فاقد حیات و زندگی، پوچ و بدون هیچ چشم اندازی.
حالا موضع گیری انسانها در برابر این حقیقت پوچ چیست؟ مسئله این است.