معرفی و دانلود کتاب صوتی بوی خوش عشق
برای دانلود قانونی کتاب صوتی بوی خوش عشق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی بوی خوش عشق
نیازی کلوش نویسندهی ترکتبار در کتاب صوتی بوی خوش عشق، با زبانی لطیف و زنانه حکایت زندگی شخصی خود را روایت میکند. همچنین از علاقه عمیقی که به ایران، ادبیات و فرهنگ آن دارد نیز میگوید.
دنیایی که در کتاب صوتی بوی خوش عشق ساخته شده انسان را به داستان آلیس در سرزمین عجایب میبرد، نیازی کلوش (Niyazi Koluş) انگار با داشتههای ذهنی کودکیاش، امروزه میخواهد دنیایی بسازد، به همان اندازه زیبا و آنقدر به دنیایش ایمان دارد که هنوز کتابش در ترکیه چاپ نشده، برای ترجمه و چاپش در ایران بسیار اصرار دارد؛ و میگوید که دنیای مرا آنجا میفهمند و من دیده خواهم شد.
نیازی کلوش در کتاب بوی خوش عشق میگوید: من زندگی را دوست دارم، حس خوشبختی را در درون خود پیدا میکنم و پیوسته در رویای خود گام برمیدارم، بس که در رویای خویش خوش هستم، با دنیای بیرون کاری ندارم. چشمانم چشم از آسمان برنمیدارد، همیشه کنجکاو آن چیزیست که در پشت ابرها و ستارهها پنهان شده است.
نکتهای که در کتاب صوتی بوی خوش عشق قابل توجه است، ارتباطی است که مترجم با حفظ فضای ذهنی نیازی کلوش هنگام روایت داستان دارد که با همان فضای ذهنی منتقل کنندهی اطلاعاتی راجع به ایران و ادبیات ایران به نویسنده است.
در بخشی از کتاب صوتی بوی خوش عشق میشنویم:
نام مادرم گلستان و اسم بابایم سعدی است. پدربزرگ، خدابیامرزم، سید بود. یک انسان دانا. از یک کتاب شاعر ایرانی به نام سعدی، نام پدرم را سعدی گذاشت. اسم دختر خواهرش را هم پدربزرگم انتخاب میکند. مادرم ششساله بود که مادرش را از دست میدهد؛ با پنج بچۀ دیگر، وقتیکه یتیم شدند. بابابزرگم به خاطر اینکه خیلی مادرم را دوست داشت، از بابایش اجازه میگیرد و در خانهی خودش بزرگش میکند. بعد که یک دختر جوان میشود، دیگر نمیخواهد که از خانهاش برود. با بابایم ازدواج میکند. بابابزرگم بهخاطر اینکه خیلی سعدی را دوست داشت، اسم گلستان را هم روی مادرم میگذارد. بعد که باهم ازدواج میکنند، بازهم فامیلیهایشان مشترک میشود.
من از گلستان و سعدی به دنیا آمدم. بابایم سعدی چهلوپنج ساله است. پنج سال میشود که بابایم را ندیدهام. شاید هم مرده باشد، ولی به من نمیگویند. مادرم میگفت که در یک زندان ایرانی بازداشت شده است. بین دو کشور به خاطر قاچاق فرش دستگیر شده بود. قالیهای ایران را به شهر مصطفی کمال میآورد. در سال 1985 بازداشت و زندانی شد. وقتی دلم برای بابایم تنگ میشد، سراغ گربۀ ایرانیمان میروم. این گربه را بابایم از طرف عادل، در اولین سفر به ایران برای من هدیه آورد. عادل کسی بود که اصلاً او را ندیده بودم؛ ولی مانند نامش آدم درست و صالحی بود. بابایم هر وقت به ایران میرفت، در خانۀ او میماند. بابایم وقتی متفاوت بودن من و تنبل بودن من را برای او تعریف کرده بود، او هم یک گربه زردِ طلایی با چشمهای آبی زیبا و تنبل برای من فرستاد. از آنجا هم که بعد از من بچهای در خانه نبود، من وقتم را با گربهای که تنبلتر از من بود و اسمش گیلگمش بود، میگذراندم. هر صبح به اتاق میآید، موهایش را تکانی میدهد و تلاش میکند، من را بیدار کند. روزهایی که سرکار نمیروم با او بازی میکنم، بغلش میکنم و دوباره میخوابم. بعضی وقتها که صدا درمیآورد، از خودش، آرام میزنم به دهانش. بازهم وقتی صدا درمیآورد، این کار را میکنم:
گیلگمش محترم! لطفاً ساکت شو! اتاق کناری، مادرم خوابیده.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی بوی خوش عشق |
نویسنده | نیازی کلوش |
مترجم | خدیجه نصیریان |
راوی | ارشیا شریعتی |
ناشر صوتی | انتشارات تیسا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۴۸ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه خارجی |
دو فصل آخر داستان در تهران و شیراز اتفاق میفتد که توصیفها شیرینتر هم میشود.