معرفی و دانلود کتاب صوتی تفنگ اهلی

معرفی کتاب صوتی تفنگ اهلی

شاید داستان روباهی که می‌خواست اهلی شود را شنیده باشید؛ اما ماجرای تفنگ اهلی را چطور؟ مسعود ملک ‌یاری در کتاب صوتی تفنگ اهلی داستانی پرکشش و درعین‌حال تأمل‌برانگیز را برای مخاطبان نوجوان خود تعریف می‌کند. در این ماجرا، کیا و دامون به‌عنوان دو دوست هم‌مدرسه‌ای در تقابل هم قرار می‌گیرند. پدر کیا یک شکارچی غیرقانونی حیوانات است و در مقابل او، پدر دامون از راه محیط‌بانی روزگار می‌گذراند. اما نکته‌ی عجیب ماجرا آن‌جاست که دامون برخلاف پدر خود از حیوانات دل خوشی ندارد.

درباره‌ی کتاب صوتی تفنگ اهلی

در دل جنگل‌های تاریک، و در میان حیوانات وحشی، تنها دو گروه از افراد هستند که بی‌محابا قدم می‌گذارند. یکی شکارچیان و دیگری جنگل‌بانان. تصور شما از لحظه‌ی رویارویی یک شکارچی و یک جنگل‌بان چگونه است؟ در کتاب صوتی تفنگ اهلی اثر مسعود ملک ‌یاری از نزدیک این صحنه‌ی مهیب و مهیج را تماشا خواهیم کرد.

آقای فرهمند یک محیط‌بان است. او عاشقانه طبیعت و موجودات آن را دوست دارد و هر روز با تفنگی در دست برای حفظ امنیت و آرامش آن‌ها به دل جنگل می‌زند. می‌پرسید مگر چه چیزی جان موجودات جنگل را تهدید می‌کند؟ پاسخ ساده است، وجود شکارچیان. طبیعت اکنون قرن‌ها و هزاره‌های بسیاری‌ست که با تعادلی خاص به حیات خود ادامه می‌دهد. دسته‌ای از حیوانات، خوراک گروه دیگر هستند و همان گروه دیگر نیز به دست گونه‌ای بزرگ‌تر شکار می‌شوند. شاید این حقیقتی باشد که انسان هیچ‌گاه نخواسته آن را بپذیرد.

با وجود شغل آبرومندی که آقای فرهمند دارد، پسر او دامون همچنان از گفتن این که پدرش یک جنگلبان است خجالت می‌کشد. دامون برخلاف پدرش عاشق شکار کردن است و یک‌سره تفنگ خیالی خود را به سمت موجودات می‌گیرد. همین موضوع اختلافات او و پدرش را ریشه‌دارتر می‌کند. البته شاید دعوای همیشگی آن دو دلیل دیگری نیز داشته باشد.

دامون و کیا دوستان صمیمی یکدیگرند. کیا حسابی به شغل پدر خود افتخار می‌کند. پدر او یک شکارچی است. کیا هر روز باآب‌و‌تاب ماجرای شکارهای افسانه‌ای پدرش را برای دیگر بچه‌ها تعریف می‌کند و به آن‌ها فخر می‌فروشد. دوستی دامون و کیا باعث شده تا علاقه‌ی دامون به شکار کردن بیشتر نیز بشود. او حالا از نزدیک شنونده‌ی قصه‌های هیجان‌انگیز کیا است و برای روزی که خود نیز آن را تجربه کند لحظه‌ها را می‌شمارد.

قهرمان کتاب صوتی تفنگ اهلی، همچنان متوجه حقیقت ماجرا نشده و برای همین است که توصیه‌های پدرش تأثیری در او ندارد. دامون مدام سوالات عجیب و غریب می‌پرسد و به پدر خود می‌گوید: «چرا تو مثل پدر کیا از تفنگ خود استفاده نمی‌کنی؟» دامون از ماجرای شازده‌ کوچولو و روباه بدش می‌آید. او نمی‌داند چرا باید روباه ماجرا اهلی شود درحالی که می‌توان آن را شکار کرد! از نظر او تفنگ پدرش نیز موجودی بی‌استفاده است که برخلاف ذات وحشی خود به هیچ دردی نمی‌خورد. یک تفنگ اهلی!

ماجرای داستان صوتی تفنگ اهلی با یک اتفاق غیرمنتظره در مدرسه، وارد جریانات پیچیده‌تری می‌شود. در روزی از روزها، کیا یکی از شکارهای کوچک پدر خود را به مدرسه می‌آورد تا آن را با افتخار به بچه‌ها نشان ‌دهد. اما اوضاع آن‌طور که باید پیش نمی‌رود و حیوان بیچاره فرار می‌کند. این موضوع بیش از پیش دامون را وسوسه می‌کند تا پای به جنگل بگذارد و آرزوی همیشگی خود را برآورده کند. این درحالی‌ست که جنگل بی‌انتها و شکارچیان بی‌رحم آن جای مناسبی برای یک پسر نوجوان نیستند.

تفنگ اهلی؛ پیوندی میان شازده کوچولو و دغدغه‌های امروز

کتاب صوتی تفنگ اهلی داستانی آموزنده با سوژه‌ای خاص است که کمتر به آن پرداخته شده. داشتن احساس مسئولیت نسبت به طبیعت از آن دسته مفاهیمی‌ست که جا دارد همه‌ی ما بیشتر به آن بیندیشیم. مسعود ملک ‌یاری با ایده‌ی ناب داستانی خود، کار آموزش این مفهوم مهم به نسل جوان کتاب‌خوان را برعهده گرفته. تمثیل زیبای داستان شازده کوچولو و ارتباط پیدا کردن آن با ماجرای زندگی دامون از دیگر نقاط قوت و منحصر‌به‌فرد این داستان است.

قهرمان این ماجرا، مانند بسیاری از هم‌سن‌وسال‌های خود، چالش‌های گوناگونی را با خانواده‌ تجربه می‌کند. اما اختلاف‌نظر خاص دامون با پدرش و درگیر شدن او با حوادث پرخطر باعث شده تا در ادامه ماجراهای غیرمنتظره‌ی بسیاری رقم بخورد؛ ماجراهایی که برای شنونده‌ی نوجوان هم جذاب و مهیج است و هم پرنکته.

این کتاب با تلاش نشر صوتی سماوا و همیاری انتشارات نردبان به دست شما رسیده. روایت خوش‌آهنگی که در اثر می‌شنوید نیز حاصل هنر گویندگی سعید شیخ ‌زاده است.

کتاب صوتی تفنگ الهی برای چه کسانی مناسب است؟

مخاطبان 10 تا 14 سال و نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های کوتاه و ماجراجویانه شنونده‌ی این روایت آموزنده خواهند بود.

در بخشی از کتاب صوتی تفنگ اهلی می‌شنویم

کیا یه‌ جفت کتونی نو خریده بود. اول از همه هم سر صف به دامون نشون داد، و بعد به کوله‌ش اشاره کرد. دامون آروم از کنار صف خزید، جلو رفت و پشت سر کیا ایستاد. آقای صورتی، ناظم مدرسه که به‌زور قدش به میکروفون می‌رسید مشغول دادوبیداد بود. گویا دیروز چند نفر از هفتمی‌ها سقف کلاسشون رو پر از قندیل کاغذی کرده بودند. قهرمان‌های این رشته‌ی هنری ورزشی، وسط ورق کاغذ رو می‌گرفتن و مثل بستنی قیفی می‌کشیدن و مچاله می‌کردن. بعد کف قندیل رو تف می‌مالیدن و با یه پرتاب سریع به سقف کلاس می‌چسبوندند.

فهرست مطالب کتاب صوتی