معرفی و دانلود کتاب شهر بادخیز
برای دانلود قانونی کتاب شهر بادخیز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب شهر بادخیز
کتاب شهر بادخیز رمانی با ژانر علمی - تخیلی از موسی ولد ابنو است. این رمان داستانی آخرالزمانی را با محوریت کاوشگرانی روایت میکند که در صحرای موریتانی به دنبال نبشقبر اجساد کهن هستند. آنها مادهای در جمجمهی یکی از اجساد مییابند و با آزمایش و کدگشایی آن، به احساسات و افکار صاحب جسد در لحظهی پیش از مرگ دست پیدا میکنند.
دربارهی کتاب شهر بادخیز
رمان شهر بادخیز (Barzakh) اثر نویسندهای عرب به نام موسی ولد ابنو (Moussa Ould Ebnou) است. این کتاب برای اولین بار در پاریس با نام برزخ منتشر شد و پس از آن با نام مدینهالریاح در کشورهای عربی روانهی بازار گشت.
داستان کتاب شهر بادخیز در کشور موریتانی در قارهی آفریقا میگذرد. داستانْ ما را با فرهنگ و تمدن مردم این کشور، پوششهای گیاهی، جغرافیای خاص آن و تفکر و نگرش مردم صحرانشین و بدوی آشنا میکند. توصیفهای ظریف این رمان، حسی از آمیختگی با طبیعت و صحراهای موریتانی در مخاطب به وجود میآورد.
موسی ولد ابنو ابتدا رمانهایش را به زبان فرانسوی مینویسد و سپس آنها را به زبان مادری، یعنی عربی، ترجمه میکند. او معتقد است نوشتن به زبان دوم، زاویهدید جدیدی به نویسنده میدهد و حقایق را از نگاه دیگری برای او آشکار میکند. نمود این مسئله را بهخوبی در رمانِ شهر بادخیز شاهد هستیم. نمیتوان گفت فضا و موضوعِ این داستان برای اولین بار در جهان ادبیات ظهور یافته، اما میتوان گفت که توصیفها و زاویهدید ولد ابنو، تازگی و طراوت خاص خود را دارند؛ طوریکه با خواندن اولین صفحاتْ خود را در جهانی جدید مییابیم که مایلیم سفرِ کشفوشهودی خود را در آن آغاز کنیم.
این رمان روایتگر سه دورهی زمانی است: گذشتهی نزدیک، گذشتهی دور و آیندهی دور، مصادف با زمان ظهور فضاییها.
رمان شهر بادخیز در سه فصل اصلیِ طریق سیاه، طریق سفید و طریق فرازمینی روایت میشود. هرکدام از این فصول دارای زیرفصلهایی مربوط به خود هستند. پیش از شروع فصل اول، یک فصل فرعی با نام گورستان وجود دارد. در این بخش، با کلیت مضمون رمان آشنا میشویم و متوجه میشویم کجا ایستادهایم و نویسنده میخواهد از چه چیزی با ما حرف بزند. در بخش گورستان، زبان راوی ساده و مستقیم است و بیش از آنکه هدفْ پیچیدگیهای زبانی-ادبی باشد، هدفْ رساندن اصل مقصود به مخاطب است. این زبان تا حدی به زبان پندگونه نزدیک میشود، اما ازآنجاکه در موقعیتی بسیار جذاب و آشنازدایی شده روایت میشود، مخاطبْ تمامِ مطلب را به گوشِ جان میسپارد؛ چراکه حرفهایی که بیان میشود، از زبان جسدی است که سالها پیش مُرده. کیست که دوست نداشته باشد حرفهای یک مرده را درمورد لحظهی مرگش بشنود؟...
داستان کتاب شهر بادخیز از این قرار است که باستانشناسان برای کشفِ زیرخاکیهای تمدنهای کهن به نبشِ قبرهای باستانی رو میآورند. حوزهی مأموریت آنها شمال صخرهی شهر غلبویا در موریتانی است. آنها تمام اجساد دفنشده در این صخرهها را بیرون میکشند؛ اجسادی که استخوانهایشان با کوچکترین تماس پودر میشود. تنها یک جسد در قلهی کوه میمانَد که بیرون کشیده نشده. باستانشناسان میخواهند اندیشهی این موجود بازگشته از عدم را بازخوانی کنند. آنها آثار میلین را بر جمجمهی جسد کشف میکنند. میلین ساختاری چربیمانند در اطراف سلولهای عصبی است و با ثبت کردن دامنه و فرکانس فعالیت دستگاه عصبی، شتاب احساساتی را نشان میدهد که فرد در زمان مرگ تجربه کرده است. با آزمایش میلینِ موجود در جمجمهی جسد در آزمایشگاه، کدهایی روی رایانه رمزگشایی میشود.
این جسدْ لحظهی مرگش را تشریح میکند؛ لحظهای که آگاهی به یکباره در همهی ابعاد به او وارد شده. او میگوید که تا پیش از این هیچ چیز نمیدانسته و با فرارسیدن آن لحظه، گویی تمام رمزوراز دنیا برایش فاش شده، گویی زندگیْ سرراست و بدون پیچیدگی خودش را نمایان میکند. در این لحظه او حسرت تمام کارهای نکرده را به دوش میکشد. او همهچیز را از تمام زوایا میبیند؛ گویی که دانای کل باشد. زمان برایش نه قبلی دارد و نه بَعدی، فقط اکنون وجود دارد؛ اینجا و همین لحظه.
این بخشِ آغازینِ کتاب شهر بادخیز مقدمهای خوب با حال و هوایی آخرالزمانی است. با اینکه قوهی تخیل نقش زیادی دارد، اما خواننده بهجای فکر کردن به غیرواقعی بودن آن، با تمام وجود حرفهای جسد را درک میکند؛ چراکه روزی خودش را در آن موقعیت تصور میکند. فصل یک اما ادامهی این بخش نیست. داستان از جایی دیگر و زمانی دیگر آغاز میشود. داستانی تمامعیار با توصیفات جزئی از یک روزِ شلوغ و آفتابی در صحرایی که همهی تجار برای خریدوفروش برده و دادوستد طلا بهجای نمک آمدهاند...
نکوداشتهای کتاب شهر بادخیز
-
این رمان اثیری و بیگانه است. خواندن آن حس عدم اطمینان و رضایت را توامان برمیانگیزد. بعد از اتمام کتاب شهر بادخیز، به چیزهایی که تا الان از دست دادهام فکر میکردم، اما بیشتر از آن ذهنم متمرکز بر کشف دنیایِ پیشِ رو بود. (The Future Fire)
-
این کتاب نوعی روایت شاعرانه را به خدمت میگیرد که یادآور کارهای آلبر کامو است. (Reviewer)
-
کشفِ یک آگاهیِ ازپیشموجود و رمزگشایی آن موضوعی خوب برای یک داستان دیستوپیایی است. (Booklist Review)
کتاب شهر بادخیز برای چه کسانی مناسب است؟
طرفداران رمانهای آخرالزمانی و فضاهای رواییِ اگزوتیک از این رمان استقبال خواهند کرد.
با موسی ولد ابنو بیشتر آشنا شویم
موسی ولد ابنو در سال 1956 در شهر بوتلمیت واقع در موریتانی آفریقا به دنیا آمد. او برای تحصیل به فرانسه مهاجرت و در سال 1977 لیسانس روزنامهنگاری خود را دریافت کرد. ابنو در رشتهی فلسفهی دانشگاه سوربن، مدرک دکترا گرفت و پس از آن به آمریکا رفت. در آنجا دو سال مشاور سازمان ملل بود. ازآنجاکه وقتی موسی موریتانی را ترک میکرد، دانشگاهی در آنجا دایر نبود، به کشورش برگشت تا در تأسیس اولین دانشگاه ملی مشارکت کند.
موسی ولد ابنو در عرصهی چاپ و نشر کتابهای عربی و فرانسوی و تدریس فلسفه فعالیت داشت و مدتی نیز مشاور رئیس جمهور بود. او را یکی از بهترین رماننویسان معاصر دنیای عرب میدانند.
در بخشی از کتاب شهر بادخیز میخوانیم
ابری پرآب از دل آسمان بر پیشانی و صورتم فرود آمد. لب، سینه و پاهایم را تر کرد و دوباره به سمت پیشانیام بازگشت. حسی که نسبت به این حضور عجیب داشتم، کاملاً با همهی احساسات دیگرم تفاوت داشت. این موجود اندکاندک شکل میگرفت، بزرگ میشد و تا مرز پایداری پیش میرفت. آب آن ابر زندگی را به تنم باز میگرداند. در کشاکش تصاویر و صداهای مهآلود، شمایلی سبزرنگ در میان آن سیال متحرک پدیدار میشد. وقتی سراپایم از آن آب تر شد، مغزم جان گرفت و نفس مغرور بشری دوباره از آب سر برآورد. آنجا بر قلهی کوه در سایهی موجودی ناشناس به پشت خوابیده بودم. ماهیتش را تشخیص نمیدادم. چهرهی مشخصی نداشت. هالهی سبز عجیبی او را در بر گرفته بود و از فضای پیرامونش جدا میکرد. بر زمین بیگانه بهنظر میرسید. از کرکسها اثری نبود. آسمان پر از نور بود و خورشید چادرش را بر صحرا گسترانده بود. در پس هالهی سبز، نگاهم را به آن موجود مهآلود دوختم. از وحشت به خود لرزیدم و از ترس خشکم زد.
نامم خضیر است. من سلطان زمان و همان نشانهای هستم که منتظرش بودی. تو با آیین انسانیت مخالف هستی اما نمیتوانی از انسان بودن خود خلاص شوی.
میخواهم به نقطهی پیش از هستی خود و به عدم نخستین برسم. میخواهم در زمان به عقب برگردم تا شاید اینگونه بتوانم بزرگترین گناهم که همان هستی من است را جبران کنم. چون درواقع من روی زمین بیگانهای بیش نیستم.
فهرست مطالب کتاب
مقدمهی نویسنده برای خوانندگان ایرانی
مقدمهی مترجم
گورستان
فصل اول: طریق سیاه
طلا
غرش شیر
رگبار باران
نرمش
تبعیدی
فصل دوم: طریق سفید
آواز طبل
لال
مأموریت جدید
میراث
رنج
آزادی
فصل سوم: طریق فرازمینی
غول
رهنورد
مویه
خوشنگار
نبرد
مرور خاطرات
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب شهر بادخیز |
نویسنده | موسی ولد ابنو |
مترجم | فریبا حزباوی |
ناشر چاپی | انتشارات مروارید |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 180 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-324-037-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی |