معرفی و دانلود کتاب شازده کوچولو

معرفی کتاب شازده کوچولو

مهم نیست که دانشمندان با وجود آدم‌فضایی‌ها موافقند یا مخالف، چیزی که واضح است واقعی بودن شازده کوچولو است. او در سیارک ب 612 زندگی می‌کند. یک گل رز زیبا و به تازگی یک گوسفند نیز همراه با او هستند. ما او را به‌خوبی نمی‌شناسیم، اما آنتوان دو سنت اگزوپری تا زمانی که هواپیمایش تعمیر شود وقت دارد با این شاهزاده‌ی دوست‌داشتنی آشنا شود و او را به ما معرفی کند. این داستان مایه‌های فلسفی و اجتماعی دارد، اما این‌ها مهم نیستند، شازده کوچولو از سیارک خود، برای هر کس نتیجه‌گیری منحصربه‌فردی را سوغاتی آورده که باید مال خودتان را پیدا کنید.

درباره‌ی کتاب شازده کوچولو

به‌نظر شما یک گوسفند باید چقدر کوچک باشد که در یک جعبه‌ی مقوایی با سه تا سوراخ روی آن جای بگیرد و جعبه وزن او را تحمل کند؟ آن گوسفند کوچولو چقدر علف لازم دارد و در سیاره‌ی ب 612 باید چند زمین علفزار وجود داشته باشد تا بتواند آن بره‌ی ناقلا را سیر کند؟ این‌ها سؤالاتی هستند که خلبان باید ابتدا به جوابشان فکر می‌کرد و بعد آن نقاشی را می‌کشید. شازده کوچولو از او یک نقاشی خواست؛ تصویر یک گوسفند. آقای خلبان هم به‌دلیل اینکه استعداد چندانی در هنر ترسیم ندارد، جعبه ای را نقاشی کرده و می‌گوید: «گوسفندی که می‌خواهی درون این جعبه است.» اگر هر کسی جز شازده کوچولو با چنان طرح و تخیل عجیبی مواجه می‌شد، قطعاً اعتراض می‌کرد اما او با همه‌ی آدم‌های دنیا، زمینی، مریخی‌ها و... فرق دارد. او فضایی است؛ برای همین خیلی هم از نقاشی او خوشش آمده و اشتیاق آقای خلبان به هنر و نقاشی را که در سن شش سالگی به‌دست آدم بزرگ‌ها سرکوب شده، دوباره زنده کرده است؛ تقریباً شبیه به کاری که قرار است با ما بکند. کتاب شازده کوچولو (The Little Prince) کودک درونمان را بیدار نمی‌کند، بلکه او را از نو می‌سازد و ما را به آدم دیگری تبدیل می‌کند.

شازده کوچولو سن و سالی ندارد. کودک است، اما این‌طور که به نظر می‌رسد آدم فضایی‌ها در کودکی، از آدم بزرگترهای زمینی بیشتر می‌دانند و می‌توانند ما را نیز همچون خودشان فهیم‌تر و فرهیخته‌تر کنند؛ همچون کاری که شازده کوچولو با آقای خلبان کرده است. البته اگر هواپیمای کسی جز آقای آنتوان دو سنت اگزوپری (Antoine de Saint-Exupéry) ، در آن جزیره‌ی بی‌آب و علف سقوط می‌کرد و به‌محض به هوش آمدن، مجبور می‌شد نقاشی یک گوسفند را بکشد، پا به فرار می‌گذاشت، اما او برای آموختن اخلاق و انسانیت استعداد بالایی دارد.

سیارکی که در کتاب شازده کوچولو درباره‌ی آن می‌شنویم، خیلی خیلی کوچک است؛ آن‌قدر کوچک که نیازی نیست شازده کوچولو گوسفندش را به جایی ببندد تا گم نشود و هر جا که برود می‌تواند مراقب گوسفندش باشد. در سیارک خیلی خیلی کوچک او همیشه غروب آفتاب قابل دیدن است و لازم نیست که برای دیدن این منظره‌ی زیبا ساعت‌ها منتظر شویم! در سیارک ب 612 گیاهان مزاحم نیز رشد می‌کنند که اگر همان اول صبح از هم جدا نشوند، تمام سیارک را تسخیر و همه‌چیز را نابود می‌کنند؛ اما در این میان زیباترین موجود سیارک ب 612 هم همزمان با خورشید سر از خاک برآورده و به معشوق شازده کوچولو تبدیل شده؛ البته معشوقی مغرور و خودپسند! آنتوان دو سنت اگزوپری که در واقع همان خلبان کتاب شازده کوچولو است حالا با مورد عجیب‌تری از زندگی این شاهزاده‌ی بی‌تاج و تخت مواجه می‌شود؛ همسایگان او. در نزدیکی او ده‌ها سیارک وجود دارد که در هر کدامشان کسی زندگی می‌کند. آنتوان دو سنت‌اگزوپری نیز ما را بر قالیچه‌ی خاطرات شازده کوچولو از سفرهایش به سیارک‌های همسایه سوار می‌کند تا با پادشاهی که همه برایش رعیت‌اند، مرد خودشیفته، انسان مال‌اندوز و ... آشنا شویم.

در انتهای داستان شازده کوچولو، آنتوان دو سنت‌اگزوپری یا همان آقای خلبان بالاخره راه خانه را پیدا کرد و به شهر خود بازگشت، اما گویا همچنان دلش می‌خواست کنار شازده کوچولو بماند و همراه با او از گل و گوسفند درون جعبه مراقبت کند؛ برای همین در سال 1943، زمانی که جنگ جهانی دوم در اوج آتش و خون بود، سوار بر هواپیما شد و برای همیشه ناپدید شد. برخی از تحلیل‌گران نظامی معتقدند هواپیمای او در اعماق اقیانوس سقوط کرده و خود نیز کشته شده، اما ما و تمام دوست‌داران او می‌دانیم که آنتوان دو سنت‌اگزوپری به‌سوی سیارک ب 612 رفته و در کنار شازده کوچولو زندگی می‌کند.

کتاب شازده کوچولو با ترجمه‌ی ترنم قائم‌پناه دزفولی‌نژاد به کوشش انتشارات مؤسسه آرمان رشد به‌چاپ رسیده است.

اقتباس‌های سینمایی و هنری از کتاب شازده کوچولو

• شازده کوچولو برای کارگردان‌ها و انیمیشن‌سازان از محبوب‌ترین داستان‌های جهان است و تقریباً در هر دهه، یک اقتباس خوب و قابل توجه، از روی شاهکار آنتوان دوسنت‌اگزوپری به جهان تصویر و سینما افزوده شده است که از این آثار می‌توانیم به «شازده کوچولو» به کارگردانی استنلی دان اشاره کنیم. این فیلم در سال 1974 ساخته و اکران شده است؛ اما اقتباس از کتاب شازده کوچولو تنها به فیلم، سریال و انیمیشن خلاصه نمی‌شود. «اپرای شازده کوچولو» از دیگر آثار مهمی است که در 2003 به هنرمندی ریچل پورتمن آهنگسازی و اجرا شده. علاوه‌بر این‌ها ده‌ها سال است که داستان کتاب شازده کوچولو بر صحنه‌ی تئاتر، سالن‌های رقص باله و... روایت می‌شود و همچنان محبوبیت خود را در اوج نگه‌داشته است.

جوایز و افتخارات کتاب شازده کوچولو

• دارای بیشترین تعداد ترجمه به زبان‌های گوناگون
• از پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات جهان
• فروش بیش از یک میلیون نسخه در طول یک سال
• از کتاب‌های ثبت شده در حافظه‌ی جهانی یونسکو

نکوداشت‌های کتاب شازده کوچولو

• هر کدام از مشاغلی که در داستان شازده کوچولو معرفی شده‌اند، به طور نمادین نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ای از زندگی آدم‌های بزرگسال هستند. نویسنده مضحک و بیهوده بودن آن‌ها را عیان می‌سازد. (جیمز مارکوس)

کتاب شازده کوچولو برای چه کسانی مناسب است؟

اگر همین حالا به آسمان نگاه کنید، نور کوچکی را می‌بینید که پسرکی مو طلایی با لباس‌های آبی روی آن نور نشسته است و گل رز زیبایش را نوازش می‌کند؛ آن پسر شازده کوچولو است که حرف‌های فلسفی و توصیه‌های اخلاقی را به ساده‌ترین شکل ممکن با ما در میان می‌گذارد. این داستان مناسب افرادی است که می‌خواهند آدم‌های بهتری باشند، مهربان‌تر و متعهدتر شوند و دنیا را هم به جای زیباتری تبدیل کنند.

در بخشی از کتاب شازده کوچولو می‌خوانیم

به این ترتیب، سیارۀ هفتم زمین بود.

زمین فقط یک سیارۀ معمولی نیست! اگر بخواهید بشمرید، روی زمین صدویازده پادشاه (البته با احتساب پادشاهان سیاه‌پوست)، هفت‌هزار جغرافی‌دان، نهصدهزار تاجر، هفت‌میلیون ‌و پانصدهزار مِی‌خواره، سیصدویازده‌میلیون آدم ازخودراضی، و آن‌طور که می‌گویند، حدود دومیلیارد آدم‌بزرگ زندگی می‌کنند.

برای اینکه بخواهم تصوری از اندازۀ زمین به شما بدهم، باید بگویم که پیش از اختراع لامپ برق، لازم بود برای روشن‌کردن چراغ‌های خیابان‌ها در سرتاسر شش قاره، ارتش بزرگ چهارصدوشصت‌ودوهزار ‌و پانصدویازده نفره‌ای از فانوس‌بان‌ها تدارک ببینند.

روشن‌شدن این فانوس‌ها از فاصله‌ای نسبتاً دور، می‌توانست منظرۀ باشکوهی بسازد. حرکات این ارتش باید مانند حرکات باله در اپرا، تنظیم می‌شد. اول نوبت فانوس‌بان‌های نیوزیلند و استرالیا بود. فانوس‌هایشان را روشن می‌کردند و می‌رفتند که بخوابند. سپس فانوس‌بان‌های چین و سیبری برای رقص وارد می‌شدند و بعد به پشت صحنه برمی‌گشتند. پس از آن نوبت به فانوس‌بان‌های روسیه و هند می‌رسید؛ سپس آفریقا و اروپا، بعد آمریکای جنوبی، و بعد آمریکای شمالی. و هرگز در ترتیب ورودشان به صحنه اشتباه نمی‌کردند. می‌توانست بسیار باشکوه باشد.

فقط مردی که مسئول تک‌فانوس قطب شمال بود و همکارش که مسئول تک‌فانوس قطب جنوب بود، با بی‌خیالی و بدون زحمت زندگی می‌کردند: آن‌ها فقط دو بار در سال کار داشتند.