معرفی و دانلود کتاب زیبای جاکارتا

معرفی کتاب زیبای جاکارتا

در کتاب زیبای جاکارتا، اثر ارزشمند رمان‌نویس بزرگ معاصر مصری نجیب کیلانی، داستان اقتدار دختر دانشجویی مبارز را می‌خوانیم که به واسطه‌ داشتن اندیشه‌ سالم و پیروی از حق، در رسیدن به هدف خود پیش می‌رود و هیچ فرد صاحب نفوذ و توانمندی نیز نمی‌تواند جلوی او بایستد.

بدون تردید خداوند متعال یکی از اصول قوام و بقای نظام هستی را وجود اضداد در ماهیت‌های مختلف جهان فرا روی ما انسان‌ها قرار داده است. یکی از این اضداد مهم که قدمتی به بلندای تاریخ بشریت بر روی زمین دارد، تناقض و تضاد در فکر و اندیشه انسان‌ها است که با دو گرایش متفاوت حق و باطل پدیدار گشته‌اند.

ولی از آن‌جایی که بر اساس تعالیم و آموزه‌های دینی و باورهای راستین، هدف از خلقت موجودات و در رأس آن‌ها انسان به عنوان اشرف مخلوقات، آزموده شدن و تبیین حق و حقیقت و پیروی از آن و رویگردانی از باطل و بی‌راهه است، تا با سیری منظم جمله کائنات در مسیر حق رو به کمال پیش روند و لایق بازگشت به سوی حق تعالی گردند.

بدین منظور قصه‌پردازی و داستان‌سرایی یکی از راه‌های تبیین و تمییز بین آن دو را میسر و آسان می‌گرداند که افراد صالح و نیک سرشت در دوران مختلف زندگی بشر بر روی زمین به این مهم همت گمارده‌اند. قصه‌پردازی و داستان‌سرایی که خداوند متعال هم در کامل‌ترین کتاب آسمانی به طریق آن مردم را دعوت به تدبر و تعقل در کائنات کرده تا بدین ترتیب هدایت یافته و راه را از بی‌راهه تشخیص دهند، به حق که ساده‌ترین و آسان‌ترین و در عین حال بهترین راه هدایت بشر و تمییز حق از باطل و صحیح از نادرست و... است.

یکی از شیوه‌های تمام پیامبران در ابلاغ رسالت خود استفاده از داستان‌سرائی و بیان قصه‌های امت‌های گذشته بوده و بدین طریق کوشیده‌اند تا بشر را اقناع کنند که روح حاکم و غالب بر جهان هستی عدالت‌محور بوده و پیروزی و رستگاری نهایی از آن گروندگان به حق و پیروی‌کنندگان از حقیقت است.

لازم به ذکر است که بخشی از این رسالت را در عصر حاضر رمان و رمان‌نویسان بر عهده دارند که با کشف رموز ظفرمندی نهایی حق و عدالت و همچنین برملا ساختن نشانه‌های تلبیس و ریاکاری برای راهنمایی بشریت، تلاش می‌کنند تا در جوامع امروزی برای اندیشه باطل و ناصواب به طور موقت هم عرصه‌ای برای جولان باقی نماند.

نجیب کیلانی در کتاب زیبای جاکارتا بدون این‌که نشانه‌ای محسوس و مستقیم از عوامل خارجی حاکی از قدرت و اقتدار در آن به چشم بخورد، تنها عامل معنوی و جانب به حق بودن قدم به قدم صاحب اندیشه سالم را پیش می‌برد و در نهایت موجب فائق آمدن او بر صاحب اندیشه ناسالم و باطل می‌گردد، گرچه شخصیت باطل‌اندیش یکی از تحصیل‌کردگان عالی در دانشگاه‌های معتبر دنیا و پیشوای حزب حاکم و یکی از وزیران مهم و عضو مجلس مؤسسان و عضو پارلمان و نماینده مجلس شورای عالی و از همه مهم‌تر در رأس تصمیم‌گیرندگان امورات مهم دولت در کشور متبوع خودش است، در حالی که شخصیت صاحب اندیشه حق و عدالت‌خواه یک دوشیزه دانشجو است که حامی و پشتیبانش فقط پدر فرهنگی بازنشسته و نامزدش که او هم مثل خودش دانشجویی بیش نبوده و در خلال روند داستان با او آشنا شده هستند.

موضوع بسیار مهم دیگری که در کتاب زیبای جاکارتا می‌توان به آن اشاره کرد، این است که فرد صاحب نفوذ و جاه و جلال فوق به قدری توانمند است که قبل از داشتن موقعیت‌های مهم هم قادر است به هر چیزی که اراده کند، دسترسی پیدا کند. ولی در روند این داستان با داشتن موقعیت‌هایی عالی به علت داشتن اندیشه ناسالم نمی‌تواند حریفی درخور برای یک دختر دانشجو باشد. نه‌تنها نمی‌تواند به او دسترسی پیدا کند، بلکه به تمام معنا مغلوب او هم می‌شود. بی‌شک اقتدار دختر دانشجوی مبارز به واسطه داشتن اندیشه سالم و پیروی از حق است.

نجیب کیلانی (Najib kilani) رمان‌نویس بزرگ معاصر مصری است. او نخستین نویسنده‌ای است که در داستان‌هایش به مشکلات مسلمانان بیش از مرزهای جهان عرب می‌پردازد و رمان‌های آوانگاردانه خود مثل «لیالی ترکستان»، «عذرا جاکرتا» و «عمالقه الشمال» را به این موضوعات اختصاص داده است. او در بیشتر رمان‌هایش مبارزه ملت‌های معاصر مسلمان را ضد استعمار به تصویر کشیده است و در این مبارزات سهم فراوانی را به زنان مسلمان داده که هم پای مردان مبارزه می‌‌کنند.

می‌توان در تمامی رمان‌‌‌هایش، یک شخصیت اصلی زن را پیدا کرد. کیلانی، برای شخصیت‌پردازی از دو شیوه مستقیم و غیرمستقیم استفاده می‌کند. کیلانی همچنین توانسته انسجامی ویژه بین عملکرد اشخاص داستانی با اسم‌‌‌‌‌شان برقرار کند، چنان که اعمال و رفتار شخصیت‌‌‌‌‌های داستان، شاهدی گویا بر نامشان است.

در بخشی از کتاب زیبای جاکارتا می‌خوانیم:

پروردگارا! این همان جاکارتایی است که من می‌شناسم؟ این محال است، مردم در این‌جا شبیه حیواناتی هستند که در جنگل بی‌قانون به چریدن مشغولند. فاطمه سرگردان و خسته بود؛ او از خانه به ستوه آمده بود، در دانشگاه مأیوس و نا امید شده و دائم در گوشه‌ای به انزوا به سر می‌برد.

پدرش هنوز برنگشته و نامزدش هم گرفتار محاکمه است، درحالی‌که پدر و مادر درمانده و بینوای نامزدش هم مدام در حال گریه و زاری کردن برای او هستند. فاطمه سوار اتوبوس شد، جمعیت ازدحام شدیدی در آن داشتند و خارج از ظرفیت اتوبوس بودند و بوی عرق افراد استحمام نکرده و جوراب‌های شسته نشده مشام‌ها را به‌شدت آزار می‌داد و مردم با صدای بلند ابراز نارضایتی کرده و گلایه و شکوه می‌نمودند.

ناگهان یکی از مسافران فریاد زد:‌ دزد! بگیریدش! هرج‌ و مرج حکم‌ فرما گردید و اتوبوس متوقف شد و مردم مانند حیوانات رها شده از قفس به بیرون پریدند.

فاطمه وقتی از لابه‌لای مردم خوب نگاه کرد، دید جوانی حدود 20 ساله با لباس‌های ژنده و مندرس با موهای انبوه و کثیف زیر پای مردم افتاده و مانند گوسفند قربانی با صورت افروخته و چشمان سبز مات و مبهوت مانده است و بدون اینکه کلمه‌ای حرف بزند کتک‌های مردم را با رنج و اندوه فراوان تحمل می‌کند که بالاخره پلیس سررسید و دست و پای او را به‌عنوان مجرم محکم بستند و دو نفر هم به‌عنوان شاهد گرفتند و رفتند.

چشمان فاطمه لبریز اشک شد و بی‌اختیار گفت:‌ پروردگارا! این جا همان جاکارتای زیبای ماست؟