معرفی و دانلود کتاب زال و رودابه: مجموعه داستان‌های شاهنامه - جلد سوم

معرفی کتاب زال و رودابه: مجموعه داستان‌های شاهنامه - جلد سوم

کتاب زال و رودابه نوشته‌ی محسن دامادی، یکی از خواندنی‌ترین داستان‌های شاهنامه ابوالقاسم فردوسی را به تصویر کشیده است؛ داستانی شورانگیز از عشقی آتشین که مطالعه‌اش لذتی فراوان به همراه دارد. نویسنده در این اثر داستان زال و رودابه را بازنویسی کرده و با زبانی روان‌تر و ساده‌تر بازگو کرده است.

درباره‌ی کتاب زال و رودابه:

یکی از آثار ارزشمند ادبیات فارسی که قرن‌هاست موردتوجه تمامی افراد در سراسر جهان قرار گرفته است، شاهنامهٔ فردوسی (Shahnameh) است. سراسر این اثر بی‌نظیر تاریخی پر از درس زندگی، استقامت و پایداری در برابر مشکلات و تحمل سختی‌ها است.

شاهنامه حدودا از پنجاه هزار بیت تشکیل شده است. حکیم ابوالقاسم فردوسی در این کتاب ارزشمند مجموعه‌ای از حکایت‌های ملی و تاریخ باستانی پادشاهان کهن ایران را به تصویر کشیده و از شجاعت‌ها، مردانگی‌ها و رشادت‌های آنان سخن گفته است.

در کتاب حاضر ماجرای عشق و دلدادگی را می‌خوانید؛ عشقی که باید فراموش شود! اگر همچنان نیز بالاترین جلوه‌های زندگی جنگ و جنایت کردن است در ماجرای زال و رودابه فداکاری، جوانمردی و غیرت جزو بالاترین نشانه‌های زندگی به شمار می‌روند.

کتاب زال و رودابه برای چه کسانی مناسب است؟

طرفداران داستان‌های شاهنامه، مطالعه‌ی این کتاب را از دست ندهند.

با محسن دامادی بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی برجسته‌ی این کتاب محسن دامادی، در حوزه‌ی نویسندگی، کارگردانی و فیلم‌نامه‌نویسی فعالیت دارد. وی کارگردان فیلم‌هایی از قبیل همه چی عادیه، هما کی میاد، قبرستان غیرانتفاعی، یک اشتباه کوچولو، از صمیم قلب و... بوده است.

دامادی نویسنده‌ی کتاب‌هایی همچون افسانه یک نجیب زاده ایرانی، کافه کلاچ، چگونه داستان را به فیلم‌نامه تبدیل کنیم، مرگ سینمایی و چندین آثار ارزشمند دیگر است.

در بخشی از کتاب زال و رودابه می‌خوانیم:

سیمرغ از خانه (بُنَه) پرواز کرد، دوری زد و ناگهان! خداوندا، چه دیده بود. پایین‌تر آمد، نوزاد را دید. با خودش گفت: چه کسی خارِ بیابان را گهواره‌ی این کودکِ ناتوان کرده؟ دایه‌ای دلسوزتر از خاک برای او نبوده؟ کاش پدر و مادرش پلنگ بود و در آفتاب رها نمی‌شد.

پلنگش بُدی کاشکی مام و باب
مگر سایه یافتی ز آفتاب

چه بسا نخست در دلِ سیمرغ گذشت خوراکی برای جوجه‌های گرسنه‌ی خود پیدا کرده، اما خدای مهربان، مهرِ کودک را به دلِ او انداخت.

خداوند مهری به سیمرغ داد
نکرد او به خوردن از آن بچه یاد

سیمرغ نوزاد را به چنگال گرفت، از روی سنگ‌های داغ برداشت و به لانه برد. جوجه‌های سیمرغ هم‌بازیِ عجیبی پیدا کردند.

سال‌ها گذشت، کودکِ بی‌پناه سام، در آغوشِ سیمرغ بالید و بزرگ شد. جوانی دلیر، رشید، با سینه‌ای پهن و پولادین و کمری باریک.

یکی مرد شد چون یکی راد سَرو
بَرَش کوه سیم و مِیانَش چو غَرو

خداوند چنین خواست که آوازه‌ی فرزندِ سام از میانِ کوه‌نشینان فراتر برود و جهانگیر شود.

نشانش پراکنده شد در جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان

به قولِ فردوسی: بدی و نیکیِ آدم‌ها هرگز پنهان نخواهد ماند.

فهرست مطالب کتاب

در انتظارِ فرزند
نوزادِ سام در آشیانه‌ی سیمرغ
سام در خواب چه دید؟
دیدار با فرزندِ گم شده
بازگشتِ زال به زابل
دیدارِ زال و شاه
سفارشِ سام
سفرِ زال از زابل به کابل
هوای عاشقی در سرِ زال!
شکایتِ ندیمان رودابه!
نقشه‌ی ندیمانِ رودابه!
خبرِ خوش برای رودابه
دیدارِ پنهانیِ زال و رودابه
رایزَنیِ زال با بزرگان
نامه‌ی زال به سام
رایزنیِ سام با موبدان
رازِ رودابه برملا شد!
خشمِ وحشیِ مهراب!
خبری بد برای شاه ایران
فرمانِ خونینِ شاه!
کُشتنِ رودابه!
دیدارِ سام و سیندخت
زال در انتظارِ دیدارِ شاه
چیستانِ خردمندان!
پاسخ‌های زال به چیستانِ خردمندان
زال و آزمونِ تازه
شور و سرور در کابل
جشنِ عروسی!
رنجِ جانکاه رودابه!
سخنِ پایانی