معرفی و دانلود رایگان کتاب دزد

معرفی کتاب دزد

کتاب دزد به قلم احسان کیان فرد، داستان دو دسته از مردم را به تصویر می‌کشد که دو زندگی متفاوت دارند. هر دو دسته انسان‌های خوب و شریفی هستند. اما راه و رویه‌ای که در پیش می‌گیرند با هم متفاوت است.

دسته اول به سختی می‌کوشند تا نتیجه کار خود را بیابند و قصه آن‌ها واقعی است. دسته دوم سعی در به سرعت یافتن خوشبختی و سعادت دارند و قصه آن‌ها ساختگی است. وجه اشتراک مابین این دو گروه، ‌افرادی هستند که همیشه در صحنه ظلم حضور دارند و دست از آزار مردم برنمی‌دارند.

در بخشی از کتاب دزد می‌خوانیم:

آدان خندید و با طعنه گفت: «ما با انسان‌های واقعی و خیابان‌های واقعی طرف هستیم. رویا نیست. نمی‌توانیم با اسب وارد شهر شویم. در همان ورودی جلویمان را می‌گیرند. مضحکه خاص و عام می‌شویم. سریعتر از آنچه فکر کنی گیر می‌افتیم. با اسب وارد شهر شدن جرم است.»

و دوباره خنده‌هایش را ادامه داد.

یارا هم در تایید نظر شوهرش خندید و گفت: «مگر از جانمان سیر شده‌ایم. کافی است یک نفر کنار اسب من بوق ماشین را یکسره کند تا در جا جانم را از دست بدهم.»

آینار ناراحت شد که همه مخالف هاران در طرف مقابل ایستاده‌اند. اول نگاهی به چشمان معصوم هاران انداخت و بعد با تن صدایی پایین از او پرسید: «تا چه حد اطمینان داری که می‌توانیم موفق شویم؟»

هاران لبخندی زد و خوشحال بود از اینکه آینار طرف او را گرفته. دیگر مهم نبود که بقیه چه می‌گویند. پس تأملی کرد و همزمان با ایما و اشاره‌هایی به کمک دست گفت: «به همان قدری مطمئن هستم که اکنون شب است و ماه در آسمان می‌درخشد. اسب‌ها سریع می‌دوند. از موانع می‌پرند. ترافیک برایشان معنا ندارد و از لابه‌لای خودروها عبور می‌کنند. ترافیک برای ما نقطه برد به حساب می‌آید. پلیس نمی‌تواند ما را دنبال کند و در ترافیک حصر می‌گردند.

ما با اسب تا وسط سالن بانک پیش می‌رویم. هیچ چیز دیگر نمی‌تواند این امکان را برای ما فراهم کند. این درست است که ورود اسب به داخل شهر جرم است، اما فراموش نکنید که تمام کاری که ما قصد انجام آن را داریم جرم محسوب می‌شود. پس دیگر چه فرقی می‌کند. من خیالم راحت است که به چیزی که میخواهیم می‌رسیم. در زمان خروج و فرار فرقی نمی‌کند که چند ماشین پلیس و چند مامور منتظرمان باشند.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
آدم‌های طلایی
دزد