معرفی و دانلود کتاب دختری در برف

معرفی کتاب دختری در برف

چشمانی باز و وحشت‌زده، لب‌هایی باز و بدنی که به شکلی آزاردهنده روی زمین نقش بسته... این جسد دختری‌ست که روی برف‌ها رها شده و یخ زده است. کتاب دختری در برف نوشته‌ی رابرت برینزا ماجرای مأموریت کارآگاه اریکا فاستر برای تحقیقات پیرامون قتل فجیع این دختر است. این کتاب نامزد جوایز بسیاری شده و با فروش بیش از 1.5 میلیون نسخه به زبان انگلیسی و ترجمه به بیش از 30 زبان، موفقیتی چشمگیر در عرصه‌ی بین‌المللی کسب کرده است.

درباره‌ی کتاب دختری در برف

ماجرای کتاب دختری در برف (The Girl in the Ice) نوشته‌ی رابرت برینزا (Robert Bryndza) با کشف جسد دختری جوان در یک دریاچه‌ی یخ‌زده در جنوب لندن آغاز می‌شود. این دختر که به نظر می‌رسد از طبقه‌ی مرفه جامعه است، در ظاهر زندگی‌ای بی‌نقص داشته؛ اما شواهد اولیه حاکی از جنایتی خشونت‌آمیز است که نمی‌تواند بدون غرض یا اتفاقی باشد. با ورود کارآگاه اریکا فاستر، پرونده به شکلی غیرمنتظره پیچیده می‌شود. اریکا که خود با گذشته‌ی تلخ و روح خدشه‌دارش دست‌وپنجه نرم می‌کند، به‌رغم مخالفت‌ها و فشارهای محیط، مصمم است تا به حقیقت برسد.

اریکا فاستر شخصیتی جذاب و چندلایه است. او درعین‌حال که باید با یک قاتل بی‌رحم و هوشمند مقابله کند، مجبور است با سیستم فاسد و محدودکننده‌ی قضایی نیز دست‌وپنجه نرم کند. گذشته‌ی تلخ او که مرگ همسرش در یکی از عملیات‌های پلیسی بوده مثل زخمی سر باز تیر می‌کشد و لحظه‌ای رهایش نمی‌کند. بااین‌حال، سرسختی، هوش بالا و حس عدالت‌خواهی اریکا باعث می‌شود که او به این سادگی‌ها تسلیم نشود، کفش‌های آهنینش را به پا کند و در مسیر کشف رازها مصمم و پرقدرت قدم بردارد.

با پیچیده‌تر شدن تحقیقات اریکا، متوجه می‌شویم که قاتل حرکات اریکا را از نزدیک زیر نظر دارد و بی‌پروا خود را در موقعیت‌های مختلف در نزدیکی اریکا قرار می‌دهد. یکی از نقاط قوت اثر، مهارت نویسنده در ارائه‌ی طیف گسترده‌ای از مظنونین است. از اعضای خانواده‌ی مقتول گرفته تا دوست‌پسرهای سابق، نامزد و حتی همکاران و مافوق‌های اریکا... همه‌ی این افراد در لحظاتی خاص باعث ایجاد شک‌وتردید می‌شوند و این گره‌افکنی‌های هوشمندانه داستان را به یک معمای پیچیده تبدیل می‌کند که خواننده را تا آخرین صفحات درگیر خود نگه می‌دارد.

یکی از نقاط قوت این کتاب، سبک نگارش آن است. رابرت برینزا از تکنیک‌های کلاسیک رمان‌های جنایی بهره گرفته؛ اما با نگاهی نو آن را به‌روز کرده است. فصل‌های کوتاه، روایت پرشتاب، دیالوگ‌های زنده و پایانی غیرقابل‌پیش‌بینی، خواننده را یک‌لحظه هم به حال خود نمی‌گذارد. تعلیق که عنصر کلیدی هر تریلر موفق است، در این رمان به شکلی استادانه و ریتمی قابل‌توجه حفظ شده است. این کتاب را می‌توانید با ترجمه‌ی سحر شریفات از انتشارات نارون دانش بخوانید.

جوایز و افتخارات کتاب دختری در برف

• جایزه‌ی The Papercut Award for Best Page Turner 2016
• جایزه‌ی Thrillzone Award برای بهترین رمان جنایی نخستین اثر در هلند در سال 2018
• نامزد جایزه‌ی گوریدز بخش معمایی و دلهره‌آور در سال 2016
• نامزد جایزه‌ی Elle فرانسه در سال 2018

نکوداشت‌های کتاب دختری در برف

• کتاب دختری در برف در هر پیچش داستانی‌اش به‌شدت جذاب است. این کتاب از همان صفحه‌ی اول ما را جذب کرده و به‌سادگی رها نمی‌کند، زیرا ما کارآگاه داستان را که به طرز درخشانی ترسیم شده است، در جستجوی بی‌وقفه‌اش برای یافتن یکی از وحشتناک‌ترین شرورهای داستان‌های جنایی مدرن دنبال می‌کنیم. (جفری دیور، نویسنده پرفروش بین‌المللی)
• کتابی جذاب و خواندنی. طرحی به طرز شگفت‌آوری خوب با شخصیت‌های کاملاً ترسیم شده و نوشتاری تیز و دقیق. دختر یخی یک برنده است. (رابرت دوگونی، نویسنده پرفروش وال استریت ژورنال)
• دختری در برف اثر رابرت برینزا هر آنچه را که در یک داستان معمایی به دنبالش هستم، دارد: یک آنتاگونیست شرور، یک کارآگاه باهوش و طرحی که مرا تا انتها در حدس و گمان نگه داشت! (تی. آر. راگان، نویسنده پرفروش نیویورک‌تایمز)

کتاب دختری در برف برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های جنایی با محوریت کارآگاهان زن علاقه‌مند هستید، یا تریلرهای روان‌شناختی و پر تعلیق و رمان‌هایی با محوریت نقد اجتماعی جذبتان می‌کند، کتاب دختری در برف می‌تواند انتخاب بسیار خوبی برایتان باشد.

در بخشی از کتاب دختری در برف می‌خوانیم

اریکا با صدای گرفته‌ای پرسید: تو گفتی همه میخانه‌های این اطراف را می‌شناسی. زود باش بهم درمورد گات‌پات بگو.
ایو زمزمه‌کنان گفت: من تا حالا آنجا نرفتم و هیچ‌چیزی در مورد آن نمی‌دانم، می‌فهمی که چی می‌گویم؟
- چرا هیچی نمی‌دانی؟
ایو صبر کرد و به اریکا خیره شد و گفت: من اشتباه کردم و مراقب خودم نبودم، مایک کوچک او ایدز مثبت داشت.

ایو از ماشین بیرون رفت و در را به‌شدت به هم کوبید و در بین مغازه‌ها ناپدید شد. بچه‌ها پشت سرش رفتند. اریکا به واکنشش وقتی اسم گات‌پات را شنید، فکر می‌کرد و چیزی که بعد از شنیدن اسم آن گفت. در ماشین را باز کرد و وارد کوچه‌ی سرد شد بادقت تا انتهای آن را نگاه کرد؛ اما آنجا تاریک‌تر از آن بود که بتوان چیزی دید. فریاد کشید: ایو، ایو منظورت چی بود؟ تاحالا آنجا رفته‌ای؟ چرا نرفتی؟

اریکا در کوچه جلوتر رفت. نور چراغ‌های خیابان اصلی به سرعت محو شدند او احساس کرد چیزی نرم و شکننده زیر پایش است. بااین‌حال ادامه داد: ایو می‌توانم پول بیشتری بهت بدم فقط باید هر چه می‌دانی بگویی. گوشی‌اش را بیرون کشید و چراغ پشت آن را روشن کرد. کوچه خالی پر بود از سرنگ و بسته‌های دور ریخته‌شده و برچسب قیمت: «من بازرس یک پرونده جنایی‌ام. گات‌پات آخرین جایی است که آن دختر در آن‌جا دیده‌شده.» صدایش در کوچه منعکس می‌شد و هیچ‌کس جوابش را نمی‌داد؛ اما او مسیر را ادامه داد به حصاری زنجیر مانند که ده پا ارتفاع داشت و در بالایش میخ‌های فلزی گذاشته بودند، رسید. با خودش گفت: «کدام جهنمی رفتند؟» دوباره کوچه را برگشت اما هیچ راهی برای خروج آنها ندید، فقط دیوارهای آجری بلند ساختمان‌های اطراف بودند.

وقتی به کنار ماشین برگشت در آن هنوز باز بود و زنگ هشدار داخل ماشین به‌آرامی صدا می‌داد. به اطراف نگاهی کرد و به داخل آن برگشت. در مورد آنها چه فکری می‌کرد؟ چند ثانیه را با نگرانی گذراند. کل داستانی که مانند هذیان گفته شده بود را مرور کرد. ایو، بچه‌ها... پشت دستش، در جایی که مرهم گذاشته و باندپیچی شده بود، احساس درد کرد.

سریع قفل‌مرکزی ماشین را فعال کرد و با جیغ لاستیک‌ها از آنجا دور شد. آدرنالین تازه درون بدنش موج زد. چیزی در مورد زندگی و واکنش ایو نسبت به گات‌پات درست نبود. او وحشت‌زده بود، چرا؟

اریکا متوجه نبود که چقدر دیروقت است و یا چقدر به خواب احتیاج دارد. او می‌خواست خودش آن میخانه را بررسی کند.