معرفی و دانلود کتاب تابستان مرگ و معجزه

معرفی کتاب تابستان مرگ و معجزه

اگر می‌خواهید یکی از تحسین‌شده‌ترین، پرفروش‌ترین و موفق‌ترین رمان‌های جنایی در چند سال اخیر را تجربه کنید، کتاب تابستان مرگ و معجزه نوشته‌ی ویلیام کنت کروگر را بخوانید. این اثر درمورد آن لحظه‌ی بخصوصی است که یک نوجوان درمی‌یابد به دنیای بزرگ‌سالی قدم گذاشته است. این رمان، درمورد شخصیتی به نام فرانک درام است که حال مردی میان‌سال شده و چهل سال قبل خود را به یاد می‌آورد، روزهایی که مینه‌سوتا با انواع مرگ‌ها، خودکشی‌ها و جنایت‌ها معنی می‌شد.

درباره‌ی کتاب تابستان مرگ و معجزه

به یاد آوردن گذشته یکی از تمهیدات روایی آشنا در داستان‌گویی است؛ خاطرات روزهایی که بار دیگر توسط راوی یا شخصیت اصلی احضار می‌شوند. در چنین روایتی، ما با واقعیت از دریچه‌ی ذهن یک شخصیت خاص روبه‌رو می‌شویم؛ بدین معنا که آنچه می‌خوانیم برگرفته از خاطرات و بازسازی یک دوران توسط ذهن شخصیت اصلی یا پروتاگونیست است. در چنین رویکردی، ما نه با تمامیت یک دوران یا عینیت‌های موجود در رخدادها، بلکه با واقعیت شخصی و نسبی روبه‌رو می‌شویم. کتاب تابستان مرگ و معجزه (Ordinary Grace) نیز از تمهید یادآوری و بازسازی خاطرات بهره می‌گیرد؛ رمانی از ویلیام کنت کروگر (William Kent Krueger) که خاطرات شخصیت فرانک درام را از دوران نوجوانی‌اش، چهل سال پیش، در روزهای تابستانی آمریکای 1961 زنده می‌کند. روزهای گرم و سوزانی که با خود جسدها و تاریخ نانوشته‌ای به‌جا گذاشتند.

معمولاً وقتی در یک رمان با بازگویی دوران گذشته و سال‌های قرن بیستم میلادی مواجه می‌شویم، این مسئله که نویسنده کدام شهر یا ایالت را برای بازگویی داستان انتخاب می‌کند از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. به‌عنوان مثال، تفاوت بزرگی میان فرهنگ و زیست نیویورکی با روزمرگی‌های تگزاس یا شیکاگو وجود دارد. در کتاب تابستان مرگ و معجزه، ویلیام کنت کروگر ایالت مینه‌سوتا را برای روایت داستان خود انتخاب کرده است، مکانی از آمریکا که با خصایصی چون ترقی‌خواهی شناخته می‌شود. ولی در تابستان سال 1961 ماجرا فرق می‌کرد. در آن روزهای گرم و آتشین، فرانک درام نوجوان در آستانه‌ی ورود به بزرگ‌سالی قرار داشت و چیزهایی را به چشم دید که برای همیشه دیدگاهش را به زندگی تغییر داد. فرانک درام خاطرات زیادی از آن روزها دارد و حال وقت فراخوانی و احضار سر رسیده است.

کتاب تابستان مرگ و معجزه اثری تکان‌دهنده با توصیفات خاص است. رمانی با نثری مرثیه‌سرایانه و جان‌سوز که تعدادی از تراژدی‌های مدرن را برایمان ترسیم می‌کند. کتابی که نگاهی پیچیده و متفاوت نسبت به دوران نوجوانی دارد و شخصیت اصلی‌اش را به‌واسطه‌ی تراژدی‌های که پیرامون وی رخ می‌دهند، تعریف می‌کند. این کتاب به درون‌مایه‌هایی چون معصومیت، جنایت و آمرزش الهی می‌پردازد و احساسات ویژه‌ای در ترسیم خود از آمریکای قرن بیستم در مخاطبان شکل می‌دهد. این کتاب توسط ثمین نبی پور ترجمه شده و نشر افق آن را عرضه کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب تابستان مرگ و معجزه

• پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز؛
• برنده‌ی جایزه‌ی ادگار برای بهترین رمان؛
• برنده‌ی جایزه‌ی آنتونی برای برترین رمان؛
• برترین کتاب سال از دید نشریه‌ی کتابخانه مدرسه؛
• نامزد جایزه بهترین کتاب گودریدز؛
• کتاب منتخب آمازون؛
• برنده‌ی جایزه‌ی دیلیس وین برای بهترین کتاب.

نکوداشت‌های کتاب تابستان مرگ و معجزه

• مرثیه‌ی ویلیام کنت کروگر برای معصومیت به یک حکایت به‌یادماندنی بدل گشته است. (واشنگتن پست)
• خاطره‌انگیز. حکایتی طنین‌انداز از خشم، گناه و رستگاری. (پابلیشرز ویکلی)
• در سفر فرانک درام ما با هزینه‌ی گزافی که بزرگ‌سالی و کسب «خرد» به دنبال دارد روبه‌رو می‌شویم. من این اثر را بسیار دوست دارم. (دنیس لهین، نویسنده‌ی کتاب پرفروش «جزیره‌ی شاتر»)
• جهانی برساخته از رحمت و آمرزش. اثری که همچنین به جسدهای گمنام و یک تراژدی بازگو نشده می‌پردازد. رمانی که قادر است راوی و مخاطب را توأمان تحت‌تأثیر قرار دهد. (کرکس ریویوز)

کتاب تابستان مرگ و معجزه برای چه کسانی مناسب است؟

این اثر به دوست‌داران ادبیات آمریکا و داستان‌های اخلاقی و جنایی، توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب تابستان مرگ و معجزه می‌خوانیم

موضوع دیگری بود و آن وارِن رداستون بود. گرچه می‌دانستم کلانتر می‌خواست از موریس اِنگدال و جودی کلاین‌اشمیت درباره‌ی شب قتل آریل بیشتر پرس‌وجو کند، دیگر باور نداشتم که آن‌ها در مرگ خواهرم دست داشته باشند. رداستون خواهر مرا به قتل رسانده بود. دیگر این مسئله را پذیرفته بودم. با این باور می‌جنگیدم، نبردی که هدف اصلی‌اش دور نگه داشتن احساس گناه از من بود؛ چون وقتی دایی بزرگ دنی می‌خواست فرار کند آن طرف رودخانه، جلویش را نگرفتم. دیگر تحمل سرزنش و تحمل احساسِ بی‌خاصیتی نداشتم، برای همین همه چیز را برای پدرم تعریف کردم. تمام آن ماجرای هولناک مثل جریانی که نمی‌توانستم متوقفش کنم، از درونم به بیرون جاری شد، سبک‌بار شدم. می‌ترسیدم عصبانی شود و مرا سرزنش کند. در سیاه‌ترین تصوراتم، او را می‌دیدم که دیگر مرا دوست نداشت. در عوض بغلم کرد و گونه‌اش را به بالای سرم چسباند و گفت: «اشکالی ندارد، پسرم. اشکالی ندارد.»

بین هق‌هق‌هایم گفتم: «اشکال دارد. اگر هرگز دستگیرش نکنند، چی؟»

در آن صورت فکر می‌کنم وقتی چشم در چشم با خداوند ملاقات کند، او حرف‌های زیادی به رداستون خواهد گفت. این‌طور فکر نمی‌کنی؟

کمی خودم را عقب کشیدم و به چشم‌هایش نگاه کردم، چشم‌های قهوه‌ای و غمگین و مهربان.

از دست من عصبانی نیستید؟

فرانک، آماده‌ام خشم را کنار بگذارم. آماده‌ام برای همیشه خشم را رها کنم. تو چطور؟

بله، فکر کنم من هم همین‌طور.