معرفی و دانلود کتاب خون تشنگی
برای دانلود قانونی کتاب خون تشنگی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خون تشنگی
کتاب خون تشنگی نوشتهی محمدرضا ذوالعلی رمانی خواندنی است که به طور همزمان سه روایت مختلف را دنبال میکند. داستان در مورد باور مردم یک دِه راجع به قربانی کردن شخصی بیگناه برای رفع بلا است.
دربارهی کتاب خون تشنگی
کتاب حاضر هفتمین رمان محمدرضا ذوالعلی است. نویسنده با استفاده از کهنالگوهایی نظیر عشق، قهرمان و مرگ و زندگی لایههای مختلفی را در کتاب خلق کرده است. در واقع محمدرضا ذوالعلی در رمان خون تشنگی بهطور همزمان سه روایت مختلف را با هم پیش میبرد. «ستوان رضا محبی و همسرش»، «یک روانشناس» و همچنین «کدخدای سابق روستا» شخصیتهای اصلی این رمان به حساب میآیند. داستان اصلی کتاب دربارهی باور عمومی مردم دِه در مورد قربانی کردن یک شخص بیگناه برای رفع بلا است؛ در واقع آنها معتقدند زمین تشنهی خون است و باید شخص بیگناهی را برای رفع تشنگی آن قربانی کرد. نویسنده در خلال این اثر به مضامینی نظیر عشق، جبر و اختیار و مهاجرت پرداخته است.
محمدرضا ذوالعلی کتاب خون تشنگی را در 43 فصل نگارش کرده است. این رمان نسبتاً بلند، لحن پرکششی دارد و مخاطب را تا آخرین صفحات کتاب با خود همراه خواهد کرد. داستان جذاب و گیرای این رمان نوعی داستان استعاری است و در دل آن از نمادهای ایرانی و جهانی نیز بهره برده شده است.
کتاب خون تشنگی اولین بار در سال 1400 به چاپ رسید.
کتاب خون تشنگی برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب حاضر برای علاقهمندان به خواندن رمان و داستان های ایرانی مناسب است.
با محمدرضا ذوالعلی بیشتر آشنا شویم
محمدرضا ذوالعلی نویسنده ایرانی است که در سال 1353 درکرمان به دنیا آمد. او از اوایل دبیرستان به نوشتن علاقه پیدا کرد و دست به قلم شد. محمدرضا ذوالعلی تاکنون هفت رمان و چندین داستان کوتاه نوشته است که از جمله آثار او میتوان به رمانهای «خون تشنگی»، «دلمشغولی با مرگ»، «افغانی کشی» و «بولوار پارادیس» و مجموعه داستان کوتاه «با کافههای بی تو درگیرم» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب خون تشنگی میخوانیم
درختهای بلوار ذوبآهن اینجوری شدند. هروقت از آن بلوار رد میشد، چشمهایش خیس میشد. شاید اینهم یکی از دلایلی باشد که دلش میخواست از شهر بگریزد که دیگر چشمش به این درختهای مثلهشده نیفتد؛ اما درختهای دیگری هم هستند که به دلایلی دیگر به یادش ماندهاند؛ چنارهای ده امیرآباد توی جادۀ هفتباغ، چنارهای کنار جوی آب، کنار باغ پدربزرگ همکلاسیشان علی تابان. سهتا چنار بزرگ که دورتادور یک استخر طبیعی خاکی دست به هم داده و ایستاده بودند. اوّلینبار یک روز پاییزی آنجا بودند به مناسبت تولد یکیشان. مطمئن نبود کدامشان و اینکه چند نفر بودند و کیها بودند. تنها علی تابان را از میانشان یادش مانده بود. شاید چون پدربزرگش را دیده بود و بعدها گاهی به آنجا میرفت تا پیرمرد را ببیند. چنارها توی باد خنکِ آخر شب، صاف ایستاده بودند. پوستشان قاچقاچ و زمخت بود خودشان هم گنده و بلند و نتراشیده و غولآسا؛ اما بهرغم گندگی یکجوری بودند. یکچیز زنانهای داشتند. بوی خوبی هم میدادند.
نفهمید آن چیز زنانهشان چی بود. شاید صدای برگهایشان بود که شبیه حرفزدن مدام زنها پای تلفن وقتی میخواهند چیزی بگویند تا شوهرشان که همان دوروبر نشسته و ظاهراً سرش به روزنامه یا تلویزیون گرم است، نشنود. یا شبیه برسزدن به موهایشان توی حیاط، زیر داربست درخت انگور یا شبیه غمترانههایی که وقت بافتن قالی یا پته میخوانند. یا لالاییهایی که از سر دلتنگی و یأس و غم برای بچههایشان، پای گهوارههایشان (ولی بیشتر برای دل خودشان) میخوانند. درختهای چنار اینجور آوازی داشتند. اینطور حالتی داشتند. زنانه بودند؛ زنهای قدیمی مثل مادر یا عمهاش عربناز.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خون تشنگی |
نویسنده | محمدرضا ذوالعلی |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 460 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-94433-3-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |