معرفی و دانلود کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار

معرفی کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار

دن پابلوکی در کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار، ماجراهایی را تعریف می‌کند که برای پنج بچه اتفاق می‌افتد. هر کدام از این بچه‌ها در زندگی شخصی خود اتفاق‌های وحشتناکی را تجربه می‌کنند؛ یک روز برای این پنج کودک دعوت‌نامه‌ای از اقامتگاه لارکسپر فرستاده می‌شود. به‌نظر می‌آید قرار است در این اقامتگاه به آن‌ها کمک شود؛ بنابراین دعوت را می‌پذیرند، اما پس از ورود به لارکسپر متوجه می‌شوند که آن‌جا یک خانه‌ی روح‌زده است و در آن وقایع شیطانی رخ می‌دهد.

درباره‌ی کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار

دن پابلوکی (dan poblocki) در کتاب خانه سایه‌ها - جلد اول: احضار (The Gathering (Shadow House, Book 1)) ذیل 38 فصل، یک ماجرای ترسناک را راویت می‌کند که مخاطب را به هیجان می‌آورد و به او اجازه نمی‌دهد تا پایان داستان کتاب را کنار بگذارد.

«دش»، «دیلان»، «مارکوس»، «آزومی» و «پاپی» پنج کودک هستند که یکدیگر را نمی‌شناسند. هر یک از این پنج نفر وقتی تنها هستند اتفاق‌های عجیب و ترسناکی را تجربه می‌کنند و یا خاطره‌هایی دارند که کسی از آن‌ها باخبر نیست. برای مثال پاپی که از شش‌سالگی در آسایشگاه زندگی می‌کند، هر موقع به آینه نگاه می‌کند تصویر یک دختر دیگر را پشت‌ِسرش می‌بیند. پاپی مطمئن است که دختر درون آینه مرده است. دختر موهای بلند و تیره‌ای دارد که روی قسمت پیشانی به صورت صاف و یکدست کوتاه شده‌اند. او با چشمان بازیگوشش به پاپی نگاه می‌کند و لبخندی دارد که ردی از محبت در آن دیده می‌شود. دیدن این دختر در آینه همیشه پاپی را متعجب می‌کند، اما او جسارت این را ندارد که در این مورد با کسی صحبت کند. بعد از گذشت مدتی پاپی تصمیم می‌گیرد با هم‌اتاقی‌اش «اشلی» در مورد این دختر سخن بگوید. اشلی که دختر رازداری نیست، این خبر را همه جا پخش می‌کند و باعث می‌شود که همه فکر کنند پاپی دیوانه شده است. تحمل این شرایط برای پاپی بسیار سخت می‌شود...

آزومی نیز چند سال قبل، زمانی که به همراه خواهرش، موریکو، برای دیدن عمه‌شان به استان یامانشی واقع در جزیره‌ی هونشو می‌روند، اتفاق دردناکی را تجربه می‌کند. یک روز که آزومی و موریکو به جنگل مجاور خانه‌ی عمه می‌روند، ناگهان موریکو ناپدید می‌شود و هیچ‌وقت باز نمی‌گردد. آزومی نمی‌تواند خاطره‌ی این اتفاق ترسناک و آن جنگل مرموز را به سادگی فراموش کند.

یک روز برای پاپی، آزومی و سه نفر دیگری که نامشان ذکر شد، نامه‌ای می‌آید که آن‌ها را به اقامتگاه لارکسپر دعوت می‌کند. در ابتدا این گونه بنظر می‌رسد که این دعوت از روی خیرخواهی و کمک به این پنج نفر است، بنابراین همه‌ی آن‌ها این دعوت را می‌پذیرند و با اشتیاق فراوان به لارکسپر نقل مکان می‌کنند. بعد از ورود به اقامتگاه لارکسپر بچه‌ها متوجه می‌شوند که تصورشان در مورد خانه اشتباه بوده و خیرخواهی و کمکی در کار نیست. لارکسپر خانه‌ای روح‌زده و پر از اتفاقات ترسناک است.دیگر به هیچ‌کس نمی‌توان اعتماد کرد، زیرا همه ممکن است به یکدیگر خیانت کنند. در این خانه هیچ چیز ثابت نیست؛ کودکان ناپدید می‌شوند و بخش‌ها مدام جابجا می‌شوند، از درها و پله‌ها گرفته تا راه خروج...

درباره‌ی مجموعه‌ داستان نوجوان خانه سایه‌ها

خانه‌ی سایه‌ها یک مجموعه‌داستان به قلم دن پابلوکی است که در چهار جلد منتشر شده. هر چهار جلد این مجموعه به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. نام جلد اول این مجموعه «احضار»، نام جلد دوم آن «اختفا»، نام جلد سوم آن «محبوس» و نام جلد چهارم «گمشده» است. داستان‌های این مجموعه با یکدیگر مرتبط هستند و هر جلد مکمل دیگری است، بنابراین برای این که ماجرای داستان‌ها به خوبی دریافته شود، خواندن تمام جلدها لازم است.

نکوداشت‌های کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار

• جذاب و وحشتناک، به معنای خوب آن (VOYA)
• درام‌های اجتماعی با عناصر فراطبیعی به خوبی ترکیب شده‌اند، پابلوکی به خوبی حس تعلیق را ایجاد می‌کند. (بوک لیست)
• پابلوکی خطر می‌آفریند، اما نه با مشت زدن. یک داستان روحی وحشتناک که بهتر است شب‌ها خوانده شود. (kirkus reviews)
• فصل‌های کوتاه با پایان‌های جذاب، پیچیدگی‌های مختلف و تغییر مداوم برنامه‌ها باعث می‌شوند که مخاطب به سرعت صفحات را ورق بزند. (School Library Journal)

کتاب خانه‌ سایه‌ها - جلد اول: احضار مناسب چه کسانی است؟

خواندن این کتاب برای نوجوانانی که به داستان‌های ترسناک و هیجان‌انگیز علاقمند هستند، لذت‌بخش خواهد بود.

با دن پابلوکی بیشتر آشنا شویم

دن پابلوکی متولد سال 1977، عموماً به عنوان نویسند‌ی رمان‌های ترسناک برای نوجوانان شناخته می‌شود. از دیگر آثار پابلوکی می‌توان به «عروس نفرین‌شده»، «مجموعه‌ی چهار جلدی علامت سوال‌ها»، «تیمارستان مخوف» و «مجموعه‌ی ادبیات وحشت» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب خانه‌ی سایه‌ها جلد اول: احضار می‌خوانیم

مارکوس خیلی شمرده و چنان‌که ممکن بود او حرفش را نفهمد گفت: «من مارکوس هستم. پایینِ جاده بودم که صدای جیغ تو رو شنیدم. اینجا روی زمین افتاده بودی.» دختر چشمانش را باز و بسته کرد و به اطراف نگاه کرد. انگار انتظار داشت به‌جز خودشان دو نفر، کس دیگری را آن جا ببیند که شاید هم میان بوته‌ها پنهان شده باشد. وقتی مارکوس دید به نظر نمی‌رسد که او بخواهد جوابش را بدهد گفت: «متأسفم، نمی‌خواستم بترسونمت.»

دختر گفت: «اونی که منو ترسوند تو نبودی.» بعد هم به بررسی درخت‌ها ادامه داد.

مارکوس احساس کرد پوستش به خارش افتاده. مادرش به او گفته بود که ممکن است افراد مختلفی را در لارکسپر ببیند، ولی این دختر واقعاً عجیب بود. بنابراین خیلی از نوابغ موسیقی این‌طور بودند، لذا نباید خیلی تعجب می‌کرد. دلش می‌خواست از او بپرسد اگر من آن کسی که تو را ترساند نبودم، پس کی بود؟ ولی به جای آن گفت: «بیا از وسط جاده بریم کنار. شاید بتونی به من بگی چه اتفاقی افتاد.»

بالاخره دخترک به چشمان او نگاه کرد و از نگاهش می‌شد فهمید که خودش هم نمی‌داند چه اتفاقی افتاده. ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و راه افتاد به طرف راه سنگفرشی که از جاده منحرف می‌شد و به میان درختان می‌رفت. توجه مارکوس به دیوار و دروازه‌ی ورودی که کمی عقب‌تر بود جلب شد، همین‌طور به کلمه‌ی لارکسپر که روی هر دو ستون سنگی حک شده بود.