معرفی و دانلود کتاب به چشمانت مومن شدم
برای دانلود قانونی کتاب به چشمانت مومن شدم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب به چشمانت مومن شدم
کتاب به چشمانت مومن شدم، نوشتهی فاطمه سالاری، داستان بلندی از دیدگاه دو شخصیت دختر و پسر جوانیست که ماجراهای آشنایی و ارتباط آنها با یکدیگر، روایت شده است.
دربارهی کتاب به چشمانت مومن شدم
رمانِ بلند به چشمانت مومن شدم، اثر فاطمه سالاری است و داستانی عاشقانه را برای مخاطب بههمراه دارد. در این کتاب، روایت زندگی و آشنایی ترنج و حامی را میخوانیم که دو جبههی مخالفِ شخصیتیاند و داستان بهصورت گامبهگام از زبان ترنج و سپس حامی بیان میشود.
حامی پسر جوان، امروزی و خوشگذرانی است که حرفهی خوانندگی را دنبال میکند. او خوانندهای زیرزمینی محسوب میشود و با دوستان خود گروه موسیقیای را شکل دادند که در فضای مجازی معروف و فعال هستند.
ترنج دختری است که بهتازگی در دانشگاه تهران پذیرفته شده و ذوقوشوق تحصیل در رشتهی موردعلاقه، استرس زندگی مستقل و دور از خانواده و دغدغهی کسب رضایت پدر را در ذهن دارد. او دختری محجبه، آرام و سنتیای است که دستِ بر قضا، زندگی جدید خود در تهران را در همسایگی حامی، همان خوانندهی زیرزمینی آغاز میکند.
در این کتاب، ما با دو راوی اصلی روبهرو هستیم و آنها افرادی نیستند بهجز همین دو شخصیتِ معرفیشده که تفاوتهای رفتاری آنها مسبب گرفتن آسایش و آرامش از زندگیشان میشود؛ اما کشمکشهای ابتدای روبهروشدن این دو نفر کمکم به کششی میان آن دو تبدیل میشود که ماجراهای متفاوتی را رقم میزند. داستانی که فرازوفرودهای متعددی دارد و خواننده را برای دانستن سرنوشت این دو نفر تا به انتها بهدنبال خود میکشاند.
این کتاب طبق اسامی شخصیتها فصلبندی شده و هربار لحظاتی از زندگی، احساسات و اطرافیان شخصیت موردنظر را به تحریر و ترسیم درمیآورد. فصلبندیها نسبتا کوتاه است و با دیالوگهای بین افراد شکل میگیرد و هربار مخاطب را به زندگی ترنج و اطرافیان او یا حامی و زندگی شخصی و خانوادگی او وارد میکند.
کتاب به چشمانت مومن شدم، به قلم فاطمه سالاری و به همت انتشارات نامه مهر به چاپ رسیده است.
کتاب به چشمانت مومن شدم برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای تمامی علاقهمندان به رمانهای فارسی و داستانهای عاشقانه، خواندنی و جذاب خواهد بود.
در بخشی از کتاب به چشمانت مومن شدم میخوانیم
نگاه خانمزمانی که هزارویک سوال داشت، توی چشمهام نشست.
- ببینید جناب پرتو، چندسال پیش امیر پسر صاحب اصلی این واحد برای دانشگاه به تهران اومد. باباش هم برای اینکه پسرش دردسر خوابگاه رو نداشته باشه، این خونه رو براش خرید. امیر هم بعد از سکونت توی خونهی جدیدش از اونجایی که تقریبا با پسر من همسن بودند، خیلی زود باهم صمیمی شدند. اون چند سالی که امیر تهران بود، برای ما کمتر از پسر خودمون نبود. با خانوادهاش هم که ساکن اصفهان بودند رفتوآمد خانوادگی داشتیم. امیر بعد از تموم شدن دانشگاهش در اینجا بورسیه لندن شد و برای همیشه ایران رو ترک کرد. الآن هم همون لندن ازدواج کرده و زندگی میکنه. سال قبل آقامحمود پدر امیر باهام تماس گرفت و گفت دختر یکی از دوستانش برای دانشگاه به تهران میاد، بهم سفارش کرد مثل امیر خودش هواش رو داشته باشیم. وقتی ترنج رو دیدم همون لحظهی اول مهرش به دلم نشست و برام مثل دختری که هیچوقت نداشتم، شد. نمیدونم این مدت چه اتفاقی بین شما افتاده که ترنج با سرعت از این خونه رفت و شما هم به این حال افتادین؛ اما از روزی که باهام خداحافظی کرد و رفت دیگه ازش خبر ندارم.
قدمی بهش نزدیک شدم.
- شما شیراز آدرسی از خانوادهش ندارید؟
- نه، رابطهی ما اینقدر عمیق نشده بود.
سوال بعدیم رو همراه با اندکی امید پرسیدم: اون دوستتون پدر امیر، گفتین بهتون گفته ترنج دختر دوستشه، پس حتما آدرسی چیزی ازشون داره میتونه کمکی کنه؟
- بله آقامحمود با پدر ترنج دوست بودند و حتما آدرسش رو داره؛ اما تقریبا یکماه پیش مامان امیر تماس گرفت و گفت قصد دارند برای همیشه به لندن مهاجرت کنند تا با پسرشون زندگی کنند. با فروختن این خونه عملا راه ارتباطی ما با هم قطع شد و از همون یکماه پیش دیگه ازشون بیخبرم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب به چشمانت مومن شدم |
نویسنده | فاطمه سالاری |
ناشر چاپی | انتشارات نامه مهر |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 730 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7953-008 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |