معرفی و دانلود کتاب باکره و کولی
برای دانلود قانونی کتاب باکره و کولی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باکره و کولی
«عشق» آدمی را به وسعت اندوه زندگیها میبرد، و بهناگاه تلخی حقیقت را با شیرینترین رؤیاها معاوضه خواهد کرد. کتاب باکره و کولی دربارهی زیباترین حادثهای است که آدمی را به خود دچار میکند: عاشق شدن. ایوت دختری محصور در میان سنتهاست و به دنبال بال پرواز است. او و کولی عاشق همدیگرند اما قرار نیست این عشق به وصالی ابدی منتهی شود. دی. اچ. لارنس در داستان خود خوشبختی را در دستان ما میگذارد و لالایی میخواند تا به خواب برویم؛ هنگامی که از خواب خوش برخیزیم عشق در کنار ما نیست، بلکه به قلب ما وارد شده است.
دربارهی کتاب باکره و کولی
«من خواب دیدهام که کسی میآید... کسی که مثل هیچکس نیست» و عشق اینگونه بر «ایوت» ظهور کرد. او دختری بلندپرواز بود و آرزوهایش بلندتر از سقف قفسی بود که مادربزرگ خشکهمذهبش او را در آن محبوس کرده بود. ایوت و خواهرش از روزی که خود را شناختند و فهمیدند خانواده چیست، با یک خلأ بزرگ روبهرو شدند: نبودن مادر. کسی که باید در کنار دخترانش میماند و عشق و آزادی را برای آنها ترسیم میکرد، خود دل و دینش را به مردی ناشناس باخت و دو دختر و شوهرش را رها کرد. مادربزرگ ایوت که انگار گناه را امری موروثی میبیند و تصور میکند ایوت و خواهر کوچکش هم مثل مادرش گناهکار هستند، از نوههایش متنفر است، فقط بهخاطر پسرش که کشیک محترم روستا است، آنها را تحمل میکند. طبیعتاً چنین مادربزرگی سرنوشتی جز ازدواج را برای نوههایش متصور نیست، اما دختری پرشور و رها چون ایوت راضی نمیشود که با پسران سادهلوح اطرافش زندگی کند. ایوت به دنبال مردی میگردد که بتواند روحش را به پرواز درآورد. کسی که زندگی ایوت را از حصار سنت و روزمرگی نجات دهد؛ کسی مانند یک کولیِ دورهگرد. کتاب باکره و کولی (The Virgin and The Gipsy) دربارهی عشقی است که مثل باران و باد آرامآرام به زندگی ایوت و کولی قدم گذاشت به همان آرامی هم غیب شد. شاید حق با مادربزرگ ایوت بود و او مبتلا شدن به عشق سوزان را از مادرش به ارث برده بود، اما ایوت میدانست پیامد این عاشقی هرقدر هم که ویرانگر باشد، به تجربهاش میارزد.
دی. اچ. لارنس (David Herbert Lawrence) عشق را با همان هیبت و ملاحتی که الههی عشق به وجود آورده است، به ما نشان میدهد. او میداند دوست داشتن و عاشق شدن از هیچ تبصره و قانونی پیروی نمیکند و آدمی میتواند در یک نگاه به عشق مبتلا شود؛ مانند ایوت که هیچوقت تصور نمیکرد شیفتهی یک کولی بیخانمان شود، اما این معجزهی الهی بیمقدمه به سراغ انسان میآید. کولی و ایوت که انگار از همان نگاه نخست، میدانستند عمر عشقشان نمیتواند چندان به درازا بکشد، از هر دقیقه و ثانیهای برای دیدن همدیگر و شناختن جهان از نگاه یکدیگر بهره میجستند. کولی در زندگی ایوت مثل یک باران بهاری بود. آغاز شد، همهچیز را زیبا کرد، پایان گرفت، مثل شمس در زندگی مولانا که آمد، جهان مولانا را زیرورو و رفت. کتاب باکره و کولی به ما نشان میدهد گاهی اوقات باید سیلی شروع شود، همهچیز را بشوید و نابود کند تا آدمی بتواند عالمی دیگر به دست آرد و از خود آدمی دیگر بسازد.
کتاب باکره و کولی با ترجمهی کاوه میرعباسی در نشر افق به چاپ رسیده است.
اقتباس سینمایی از کتاب باکره و کولی
- در سال 1970 کریستوفر مایلز با اقتباس از کتاب باکره و کولی فیلمی سینمایی ساخت. از بازیگران این فیلم میتوان به جوانا شیمکوس و فای کامپتون اشاره کرد.
کتاب باکره و کولی برای چه کسانی مناسب است؟
این داستان، عاشقانهای آتشین نیست. ناگهان اوج نمیگیرد و به آنی سقوط نمیکند. کولیِ این قصه روحتان را در آغوش میگیرد، او را بر روی ابری لطیف میگذارد و به سمت بالندگی و رهایی پرواز میدهد. شاید در انتهای این قصه بگریید، شاید هم لبخندی از سر محبت و دوستی بر لبتان بنشیند، نمیدانیم واکنشتان چیست، اما مطمئنیم فراموشش نمیکنید و حس لطیف عشق در رگهایتان جاری خواهد شد.
در بخشی از کتاب باکره و کولی میخوانیم
سیل، در اثر شکسته شدن ناگهانی مخزن بزرگ آب پپل هایدل، در هشت کیلومتری کشیشسرا، رخ داده بود. بعدها معلوم شد تونلی قدیمی که شاید متعلق به دورۀ رومیها بوده و اصلاً کسی از وجودش هم خبر نداشته زیر سد مخزن ریزش کرده بود و باعث ویرانی کل سد شده بود. برای همین، روز قبل از حادثه، سطح آب پیل آنقدر بالا آمده بود و آنگاه سد درهم شکسته بود.
کشیش و دو دخترش، تا زمانی که سرپناهی تازه پیدا کنند، مهمان خانوادۀ فرملی شدند. ایوت در مراسم تدفین مامانبزرگ شرکت نکرد. در بستر ماند.
دختر جوان فقط آنچه مصلحت دید روایت کرد و شرح داد چگونه مرد کولی تا ایوان خانه آوردش و او، با زور و زحمت، خود را به بالای پلکان رساند و از سیلاب در امان ماند. میدانستند ناجی ایوت از خطر رسته است؛ پیرمرد کولی، وقتی اسب و گاری را از «شیر سرخ» میبرد، اینطور گفته بود.
ایوت نتوانست چندان موضوع را روشن کند. حرفهایش گنگ و درهم بودند و ظاهراً چیز زیادی به خاطر نمیآورد. جای تعجب هم نداشت، چون همیشه گیج و سربههوا بود.
سرانجام باب تکلیف همه را روشن کرد. او قاطعانه گفت: «میدانید، به عقیدۀ من، باید به این کولی مدال بدهند!»
این نظر یکباره بر تمام اعضای خانواده تأثیر گذاشت.
لوسیل فریاد برداشت: «وای، راست میگوید! ما باید از او تشکر کنیم!»
جناب کشیش شخصاً، همراه باب، سوار اتومبیل شد و به راه افتادند. اما محل اتراق کولیها خالی بود. آنها بساطشان را جمع کرده و رفته بودند و کسی هم نمیدانست اکنون کجا هستند.
و ایوت، آرمیدهدربستر، در دل مینالید: آخ، دوستش دارم! دوستش دارم! دوستش دارم! بیتابیاش برای مرد توان و رمقش را میربود. و بااینحال، هنگامی که واقعبینانه قضیه را در نظر میآورد، خودش هم کار او را تأیید میکرد. روح جوانش آن را عاقلانه میدانست.
پس از مراسم تدفین مامانبزرگ، نامۀ کوتاهی دریافت کرد که از نقطهای نامعلوم ارسال شده بود.
دوشیرۀ عزیز، در روزنامه خواندم از آنهمه آبی که خوردید جان به سلامت بردید. من هم همینطور. امیدوارم شما را دوباره ببینم، شاید در بازار احشام تایدسول. آن روز آمده بودم خداحافظی کنم، اما نشد، یعنی آب فرصت این کار را نداد، ولی من به امید زندهام.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باکره و کولی |
نویسنده | دی. اچ. لارنس |
مترجم | کاوه میرعباسی |
ناشر چاپی | نشر افق |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 152 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-332-078-1 |
موضوع کتاب | کتابهای ادبیات کلاسیک |