معرفی و دانلود کتاب باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدی
برای دانلود قانونی کتاب باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدی
کتاب باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدی، از روزهای کودکی مهناز فتاحی که در سالهای جنگ میگذرد میگوید.
فتاحی که پیش از این نیز تجربه روایت خاطرات زن کُرد دیگری در جنگ هشت ساله را دارد، این بار نیز پارهای از خاطرات مهم تاریخ معاصر ایران را بازگو میکند.
کتاب بخشهای خواندنی زیادی دارد، از جمله بازگویی اتفاقهای مربوط به حضور زنان کُرد عراقی در کرمانشاه؛ این زنان بر اثر بمباران شیمیایی ارتش صدام حسین در حلبچه به ایران پناه میآورند.
یکی از خرده خاطرات راوی خان زاد مرادی محمدی مربوط به گاو دیوانهای است که اتفاقهایی به یاد ماندنی را رقم میزند. راوی در عین حال که از روزهای دشوار و سخت میگوید، در عین حال روی خوشی نیز به زندگی نشان میدهد. آدمهایی که او روایت میکند در اوج جنگ و ویرانی و آوارگی، به زندگیشان ادامه میدهند و نویسنده خوشیهایشان را نیز در کنار ناخوشیها بازگو میکند و کتاب با همین اوصاف خواندنیتر میشود.
نویسنده در واقع این بار خاطرات مادر بزرگ و باغش را روایت میکند و از آنجا که تجربه زیسته خانواده او نیز هست، خواندنیتر شده است.
خواندن کتاب باغ مادربزرگ را برای آگاهی از آنچه بر مردمان مرز نشین در زمان جنگ تحمیلی رفت، پیشنهاد میکنیم. کتاب همراه با تصاویری است از روزگاری که وصفش میرود و از آن حکایت میشود.
جنگ فقط برداشتن تفنگ و سنگر گرفتن پشت گونیهای پر از خاک نیست. جنگ فقط فرو کردن سر نیزه در دل دشمن نیست. جنگ میتواند حمایت زنی در پشت جبهه باشد که دلت را گرم کند. جنگ میتواند تلاش یک زن برای پناه داده به کودکانی باشد که بمباران لرزه بر تنشان انداخته است و به دنبال پناهگاه میگردند. وقتی چشمان کودکان پر از اشک است و قلبشان از ترس میکوبد، کسی باید باشد که آنها را در آغوش بگیرد و بگوید: «نگران نباشید. من هستم.» مادربزرگ همان زن بزرگ است.
در بخشی از کتاب باغ مادربزرگ میخوانید:
سیزده ساله بودم که به خواستگاریام آمدند. وقتی شنیدم فتاح برای خواستگاری از من آمده خیلی خوشحال شدم. اما چیزی نگفتم. باورم نمیشد او از بین همۀ دخترهای روستا مرا انتخاب کرده باشد. فتاح اجباری رفته بود. خیلی زرنگ بود. میدانستم در ساخت سد روانسر کمک میکند. از همه مهمتر این که مؤمن بود و با خدا. خانوادۀ فتاح سرشناس و دولتمند بودند. آن قدر زمین داشتند که به حساب نمیآمد. اما زندگی سادهای داشتند.
در روستا، همه برایشان حرمت قائل بودند. باوکم به من گفت: «خانزاد، خدا را شکر میکنم که شریک خوبی برایت انتخاب کرد. این لطف خداست. فتاح مؤمن و پاک است. کم حرف میزند. زبانش گناه نمیکند. کاش همۀ ما مثل فتاح بودیم. هیچ وقت ندیدهام غیبت کند. هیچ وقت ندیدهام به چشم کسی خیره شود. هیچ وقت ندیدهام به کسی بیاحترامی کند.»
نبات و جهان وقتی از موضوع خواستگاری با خبر شدند خندیدند و گفتند: «آخرش نصیب فتاح نخودی شدی!» من هم خندیدم و گفتم: «حسودیتان میشود؟»
در روستای ما به هر کس لقبی میدادند تا راحتتر بتوانند بفهمند گوینده دربارۀ چه کسی صحبت میکند. مثلا به یکی میگفتند «رحیم قوزی»، به آن یکی میگفتند «نعمت گوج»، به یکی دیگر میگفتند «ولی شیت»، و... اما برای فتاح هیچکس نتوانسته بود لقبی بسازد؛ چون هم زیبا بود هم خوش اخلاق. بنابراین، به شوخی به او میگفتند «نخودی»؛ یعنی کوچک. چون خیلی قد بلند بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باغ مادربزرگ: خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدی |
نویسنده | مهناز فتاحی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 284 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-03-0542-0 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |
این داستان و خاطرات تو بیبی خانوم، من رو نسبت به دید همسرم عوض کرده و مهربانتر شدم
❤️❤️❤️❤️