معرفی و دانلود کتاب اندی بارنت و فراموشی
برای دانلود قانونی کتاب اندی بارنت و فراموشی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اندی بارنت و فراموشی
کتاب اندی بارنت و فراموشی (جلد اول) نوشتهی ابوالفضل حاجی محمدی، مجموعهای دو جلدی است که داستان پسری به نام اندی بارنت را روایت میکند که توانایی سخن گفتن با مردگان را دارد و این قدرت شگرف دردسرهای فراوانی را برای او ایجاد میکند.
داستان از شبی بارانی و یک قبرستان جنگلی آغاز می شود؛ جایی که یک کوتولهی پیر پا به قبرستان می گذارد. کوتوله در همان ابتدای ورود، به اطرافش تردید دارد و در جستجویی کوتاه، متوجه حضور جادوگران پلیدی میشود که برای کاری شوم در اطراف قبرستان گرد هم آمدهاند.
آنها در مورد خانهی انتهای قبرستان و پسری با نام اندی صحبت میکردند که میتوانست با مردگان سخن بگوید. کوتوله دست به کار میشود و برای نجات اندی، طلسمی به کار میبرد که همهی قدرت و خاطرات او را به فراموشی میسپارد و اینگونه اندی را از مرکز توجه نیروهای اهریمنی خارج میسازد. اندی که فقط شش سال دارد، در فراموشی عمیقی فرو میرود و قدرت شگرفش را از دست میدهد تا آنکه در سن دوازده سالگی، رفته رفته چیزهایی در خواب و بیداری میبیند که هیچ شناختی از آنها ندارد. او نجواهای بیصاحب میشنود و کابوسهای وحشتناک، هر شب به سراغش میآیند.
اندی به خاطر رفتارها و گفتههایی که از نگاه دیگران عجیب است، از مدرسه اخراج میشود و در خانه نیز به دروغگویی متهم میشود و حق صحبت در مورد موجودات نامرئی را ندارد.
اندی در بازار، با مردی جادوگر آشنا میشود. مرد که تمام حرفهای اندی را باور دارد، به او پیشنهاد میدهد که در دورهی تردستی که دورهای برای مبتدیان جادوگریست، بخت خود را برای جادوگر شدن امتحان کند و با کمک جادو، از فریادهای عجیب و غریب و ناشناخته رها شود.
از زمان ورود به دوره ی تردستی، اندی اتفاقاتی را تجربه میکند که حتی برای جادوگران واقعی هم عجیب است و قدرت شگرف اندی، او را در مسیری سراسر از هیجان قرار می دهد.
(فایل کتاب در تاریخ 1399/10/10 جایگزین شده است.)
در بخشی از کتاب اندی بارنت و فراموشی میخوانیم:
تمام افرادی که در باتِربان زندگی میکردند، محلهی باشتین را با کتابخانهی قدیمیاش میشناختند. کتابخانه در انتهای یک خیابان بنبست واقع شده بود و در اطرافش چندین کوچهی بنبست وجود داشت که به بن بست سکوت شهرت یافته بودند.
اهالی این کوچهها خودشان را ملزم به رعایت قوانین نانوشتهای میدانستند که سالها به خاطر همجواری با کتابخانهی قدیمی شهر بر آن جا حاکم بود و هر کس به آن جا نقل مکان میکرد پیش از هر چیزی باید به مهمترین قانون کوچه یعنی قانون سکوت احترام میگذاشت. قانون دیگری که پس از سالها دست نخورده باقی مانده بود، ظاهر قدیمی و کلاسیک خانهها بود.
اهالی این کوچهها مزاحم همسایگان نمیشدند. در نیمه شب مهمانان خود را با سر و صدا و خندههای دیوانهوار بدرقه نمیکردند و به طور کلی هر چیزی که موجب آزار همسایگان بود مورد پسند اهالی نبود.
هنگامی که شب فرا میرسید، چنان سکوتی بر کوچهها حکم میراند که انگار هیچ سکنهای ندارد و اگر روشنایی خانهها و چراغهای شش ضلعی درون کوچهها نبود، فرقی با محلهی ارواح نداشت. با اینحال در سومین کوچه که به بنبست پستچی شهرت داشت، خانوادهای زندگی میکردند که مدام قوانین کوچه را نقض میکردند. هر چند مادر آنها زنی قانونمدار و جدی بود اما فرزندانش به دلایل عادی و غیرعادی قابل کنترل نبودند. اندی بارنت که اینک دوازده سال داشت، به همراه دنیس برادر ناتنی و نه سالهاش، از دلایل اصلی رعایت نکردن این قوانین بودند.
فهرست مطالب کتاب
باران جادویی
جنازهی آشنا
جامهای شعلهور
خانهی فرعی
دیاس، کتابی برای شروع
اسکلت بد ذات
کوتولهی نامرئی
موزهی اختراعات
خمره بلینگر
خانهی هیفتون
سر چوبی سخنگو
اتاق پستی
کتاب پرنده
دریاچهی متروک
اعتراض پوکونها
ایستگاه غُر زدن
خواب مشترک
راهروی دهم
پارمیس
دو خون
بازگشت به خویشتن
کاشف معما
دنیای موازی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اندی بارنت و فراموشی |
نویسنده | ابولفضل حاجی محمدی |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 316 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-00-1229-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی نوجوان |
نقاط قوت داستان:
یک- تا لحظهی آخر نمیشه حدس زد قراره چی بشه و کم کم که همه چیز مشخص میشه تازه ارتباط بین بخشهای مختلفو متوجه میشی و دلت میخاد بری یکبار دیگه از اول بخونیش خخخخخ
دو- در هیچ رمانی اینجوری به جنها نگاه نشده و از این بخش بیشتر از بقیه جاها خوشم ایده اومد
سه- و فکر داستان جذابه مخصوصا در پایان که اون اتفاق رخ میده (نمیگم تا لو نره). کنجکاوم ببینم بعد از اون اتفاق چه چیزی هست.
چهار: آدمو تا آخر با خودش میکشه
نقاط ضعف داستان:
یک- دلیل حضور کم بعضی از شخصیتها مشخص نیست. با اینکه جالب بودن ولی نقش زیادی نداشتن. چه آمدنی بود. چه رفتنی بود. مثل اون پسر چاقه. خخخخخخخخخخخخ
دو- دوس داشتم مثل هری پاتر قسمتی از ماجرا در مدرسه جادو اتفاق میافتاد ولی نه تنها هیچ اشارهای نشد بلکه شخصیتهای اصلی کمتر کار جادویی کردن. شاید برای اینکه شبیه هری پاتر نشه اینکارو کرده ولی آقای نویسنده اگر صدامو میشنوی، روی این یکی تجدید نظر کنید. درسته تکراریه ولی جذابه و کلی مخاطب جذب میکنید. شاید همچون تردست بودن شاهد جادو نبودیم و بعدا که جادوگر بشن، کارهای عجیب و بامزه بکنن.
سه: در پایان داستان، هیچ اشارهای به دوستان اندی نشد و یکجورایی انگار حذف شدن.
در آخر بگم که خیلی دوسش داشتم. از اون داستاناییه که نمیشه رهاش کرد.