معرفی و دانلود کتاب آدمکشها
برای دانلود قانونی کتاب آدمکشها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آدمکشها
صدای بمب، سوت شلیک گلوله، خون ریخته شده بر زمین، مردان سیاهپوش و نفربرهای آمریکایی، همه جزئی از روزمرهی مردم عراقاند؛ مردمی که حکومتشان قاتل است و دشمن خارجی نیز خاک کشورشان را لگدمال کرده. کتاب آدمکشها، ما را با مردی بهنام عماد آشنا میکند. او کمونیست است و در میان دهها گروهک که غیرنظامیان را میکشند، بهدنبال قاتلان مردم است که مستحق مرگاند. ضیاء الخالدی از مخالفان صدام است و در این داستان، خواننده را با دورههای مختلف حکومت این دیکتاتور آدمکش آشنا میکند. نام داستان آدمکشها را میتوان در لیست «نامزدهای دریافت جایزه بوکر» سال 2014 مشاهده کرد.
دربارهی کتاب آدمکشها
اینجا خاورمیانه است. دهها گروه رو در روی هم ایستادهاند. همه همانند یکدیگر. بر دستان همه اسلحه بیقراری میکند. ظاهر جنگجوها هم شبیه به همدیگر است. یک نفر لباس سر تا پا سیاه به تن کرده و اللهاکبر گویان با کمربند انتحاری، دوان دوان به سوی جمعیت میرود. دیگری یونیفرم ارتش پوشیده و با اعلام «آتش» صدها زندگی را نابود میکند. از سمتی مخالف، جوانی با چفیهی سرخ و سربند «کارگران جهان، متحد شوید» مشغول انتخاب کردن است؛ باید از میان دو گروه قاتلان فرقهگرا و قاتلان دولتی، جنایتکارترینها را انتخاب و جهان را از وجودشان پاک کند؛ عماد یکی از همین افراد است؛ کسی که در کتاب آدمکشها (قتلة - The killers)، با برنامهریزی افراد ظالم و خبرچینهای حکومت صدام را به قتل میرساند، اما نمیتوانیم بابت این کار او را سرزنش کنیم.
برای درک داستان ضیاء الخالدی (Dheya al-Khalidi) نیازی نیست از قوهی تخیل استفاده کنیم. ما توحش صدام را با چشمهای خود دیدهایم؛ میدانیم که آمریکا هنگام حمله به یک کشور، چه بلایی بر سر مردم آن سرزمین نازل میکند؛ جنایتهای داعش و القاعده هم که جزئی از اطلاعات عمومی ماست؛ بنابراین برای همذاتپنداری با داستان آدمکشها باید راهی آشنا را طی کنیم؛ راهی که از میان جنگ و خون و آوارگی میگذرد.
نهم آوریل 2003، تانکهای خاکی که پرچم چند رنگ و ستارهدار آمریکا از درون اتاقک سربازانشان آویزان شده، به خاک عراق یورش میآورند. هیچکس نمیداند باید چه کند. بسیاری از مزدورانی که با صدام همکاری داشتند، پا به فرار گذاشته و به سرنوشت عراقیهایی که در دههی 50 شمسی، با اتهام «همکاری با ایران» ناگزیر عراق را ترک کرده و به ایران رفتند، دچار شدهاند. هدف آمریکا روشن است؛ صدام باید نابود شود. مردم جلوی تلویزیون نشستهاند و به رژهی ارتش ایالات متحده در خیابانهای مرزی و حتی کوچههای بغداد نگاه میکنند.
عماد سردرگم است. از هیچکس بهاندازهی صدام متنفر نیست. او کمونیست و عضو گروهی چپگراست که صدام بسیاری از رفقایش را شکنجه و اعدام کرده و همین کافی است که از این دیکتاتور خونخوار منزجر باشد. اما از آمریکا نیز نفرت دارد و حالا که این ابرقدرت تمامیتخواه با توپ و تانک آمده تا خاک عراق را به توبره بکشد، نفرتش با حس میهندوستی توأمان شده است؛ البته عماد معتقد است که آمریکا دشمن خارجی است و دیر یا زود از این سرزمین میرود! بنابراین او باید مشکلش را با خائنان داخلی حل کند؛ کسی مانند «ابوحمدان». کتاب آدمکشها ما را با افراد سیاه، خاکستری و سفید روبهرو میکند که همگی حاصل شرایط موجودند. این آدمها در جهانی گرفتار شدهاند که مفهوم خیر و شر هر لحظه دگرگون میشود و راهحل مشترک همهی مشکلات یک وسیله است: کلاشینکف.
ابوحمدان مرده است؛ بالاخره پستفطرتیاش را با خود به جهنم برد. او کسی بود که همسایههای معترض و مبارز را در ازای چند دینار به صدام و سپس در مقابل چند دلار، به آمریکا میفروخت. او خانهی مردم را با زور تصاحب میکرد. با حکومت همدست بود و هر شب همسرش را به باد کتک و ناسزا میگرفت. خوب شد که به قتل رسید؛ زحمت این کار را عماد بهعهده گرفت و هیچ از این کار پشیمان نیست؛ نه از این قتل نه باقی قتلها. او و رفقای حزبیاش روزها برنامه میریزند و نقشهی ترور افراد خاصی را طراحی میکنند که به مردم آسیب زدهاند؛ آنها هزار راهحل را امتحان کردهاند اما در نهایت بهسراغ همان راهی رفتهاند که در خاورمیانه اولین و آخرین زبان گفتوگوست: ترور.
پسران ابوحمدان اوضاعشان همچون پدر نیست و نخواهد شد. زمانه تغییر کرده و آنها نمیتوانند با روشی که پدرشان مال و جان مردم را بهخطر میانداخت پیش روند؛ پس باید بهسراغ قساوتی جدید بروند؛ کاری شبیه به عضویت در القاعده و گروههای شبهنظامی امثال آن. کار آنها کشتار کودکان مدرسهای، بمبگذاری در حرم امامان شیعه و در کل قتل آدمهای غیرنظامی است. آنها مسئول ناامن کردن شهرها و ربودن خواب خوش از چشمان مردم عراقاند. البته ضیا الخالدی آخرین روز خوشبختی و آرامش عراق را زمان حملهی آمریکا به عراق نمیداند؛ بلکه معتقد است آسایش زمانی از عراق گریخت که صدام نخستین گلوله را بهسمت ایران شلیک کرد.
در کتاب آدمکشها، جنگ ایران و عراق، از زاویهی دید عراقیها بازگو میشود؛ جنگی که مجروحان و کشتههای بسیار برجا گذاشت و پس از تمام شدنش، ضربهای ویرانگر را به هست و نیست کشور عراق وارد کرد. در این داستان پیرزنی فالگیر بهنام شکریه حضور دارد. او هیچچیز از اندیشههای مارکس و لنین و لزوم مبارزه نمیداند اما در کنار کمونیستهایی چون عماد و «دیار» به نبرد میپردازد؛ با ابتدا صدام و سپس آمریکا. او پیش از آشنا شدن با عماد نیز در عملیاتهای پاکسازی جنایتکاران فعالیت میکرد و به همین دلیل قبول کرد تا با گروهی از جوانان روشنفکر و کتابخوان همداستان شود. در سالهای جوانی کارگر جنسی بود اما هنگامی که شهر فاو بهدست نیروهای ایرانی فتح شد، نذر کرد که تا زمان بازگشتن مجدد فاو به خاک عراق، دست از کاری که انجام میدهد، بردارد؛ اما این زمان کوتاه نبود و در آن دو سال زندگی شکریه متحول شد. شکریه کسی که همراه با عماد و همسر عماد از بمبارانهای آمریکا میگریزد و به پناهگاهها میروند. عراق آنقدر جنگ و کودتا به خود دیده که در جای جای آن پناهگاه وجود دارد و در این زمینه خودکفایی ملی کامل محقق شده است.
ضیاء الخالدی یک عراقی میهنپرست است، اما با این حال نمیتواند چشمش را بر روی حقایق ببندد. او میداند که حملهی عراق به ایران، حمله به کویت، بیثباتی سیاسی، اعدامهای ایدئولوژیک و تحمیل فشارهای اقتصادی و... عراق را به زمینخاکی کشوری چون آمریکا برای جنگ و استفاده از سلاحهای سودمند تبدیل کرده است. او حتی علیه پیشبینیهای خود نیز قیام و اعتراف میکند که دربارهی «آمریکاییها دیر یا زود میروند» اشتباه کرده. ضیاء الخالدی در انتهای داستان معترف میشود که آمریکا قصد ندارد از خاک عراق تکان بخورد و این استعمارگر نیامده که برود.
کتاب آدمکشها به دورههای مختلفی از تاریخ عقبگرد میزند و صحنههایی از جنگ ایران و عراق را نیز به تصویر میکشد. الخالدی از وضعیتی میگوید که عراقیها بهخاطر جاهطلبی صدام دچار آن شدند. این داستان درباره دهها گروه نظامی حاضر در عراق است که دیگر نمیتوان تشخیص داد حق با کدام از آنهاست. همهی آنها برای آرمانی میجنگند که نتیجهای یکسان دربردارد: قتلعام مردم. کتاب آدمکشها ما را نهتنها با تاریخ عراق، بلکه با تاریخ خاورمیانه آشنا میکند؛ جایی که همهی ما همسرنوشتیم و سیاهی و سپیدی بختمان را در یک گلیم بافتهاند.
کتاب آدمکشها با ترجمهی امل نبهانی بههمت نشر عبارت منتشر شده است.
کتاب آدمکشها برای چه کسانی مناسب است؟
به نقشهی جهان که نگاه میکنیم، ایران و عراق را در یک قاب میبینیم. بسیاری از غربیها بهدلیل شباهت نام کشور ما و عراق، این دو همسایه را از یکدیگر تشخیص نمیدهند و تاریخ ما نیز با گذشتهی عراق، پیوند و ارتباطی جدانشدنی دارد. چه بخواهیم چه نخواهیم، وضعیت این همسایهی بحرانزده، آسیبرسان و آسیبدیده به ما مرتبط است. کتاب آدمکشها ما را به دوران صدام و پس از آن میبرد؛ زمانی که تن هر دو کشور مملو از زخمهای درمانناپذیر بود و در این میان آمریکا نیز عرصه را برای جولان خود هموار دید. این داستان بر دیدگاه و میزان اطلاعات هر فردی که به تاریخ و سیاست علاقه دارد، اثرگذار خواهد بود.
در بخشی از کتاب آدمکشها میخوانیم
در گوشۀ شمالی کوچه، اعلامیۀ فوت آندو را خواندم که روی نردههای یکی از ساختمانها نصب بود. تقریباً بههم چسبیده بودند و با دو آیه قرآن آغاز میشدند: "کل نفس ذائقۀ الموت" و "لکل أجل کتاب". تا دیروز، آندو نفر نفس میکشیدند. کودک را به قبرستان الکرخ در أبوغریب و مرد را به جنوب و به قبرستان وادی السلام بردند. آنها دیگر هوای بغداد را تنفس نخواهند کرد. حال دیگر آندو فرقه در کوچۀ شمارۀ در منطقه السیدیه وضعیت برابری داشتند.
از کوچههای محله دور شدم. زن جوانِ عبا بهسری که در خیابان اصلی منتهی به الکراده و بابالشرقی ایستاده بود؛ نظرم را بهخود جلب کرد. هر بار باد در عبایش میپیچید شلوار پنهان شده زیر آن نمایان میشد. مدل شال سرکردنش به شکل خندهداری نشان از بیتجربگیاش در بستن آن داشت.
به شرکت واردات و صادرات الأمانی در خیابان السعدون رسیدم. دیار با دیدن من لبخندی زد. مشتاقانه او را در آغوش کشیدم و کنارش نشستم و قهوه با شیر خوردم. گربۀ سفیدش درحالیکه دمش را برده بود روی فرش دفتر قدم میزد و همچون زنی آرام و آسوده، موهای به هم ریختهاش را به رخ میکشید. دیار این گربه را از لندن آورده و او را مجبور به تبعید در کشور ما کرده بود. از من پرسید:
«وقتی کار "آدم بده" رو تموم کردی چه حسی داشتی؟»
«احساس راحتی»
«عذاب وجدان هم گرفتی؟»
«نه اتفاقهای پایتخت من رو سنگدل کرده!»
دیار به سمت پنجره پشت سرش برگشت. به میدان النصر اشاره کرد و گفت:
«دو ساعت پیش، یه بمب دستساز منفجر شد و تعداد زیادی از دستفروشهای پیادهرو کشته شدن»
«دلم میخواد یه روز بدون شنیدن کلمههای مرد و یا کشته شد یا جسد یا.... بگذره»
«اینجا عراقه!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آدمکشها |
نویسنده | ضیاء الخالدی |
مترجم | امل نبهانی |
ناشر چاپی | انتشارات عبارت |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 200 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-92990-3-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی، کتابهای داستان و رمان سیاسی خارجی |