معرفی و دانلود کتاب آدمها و خرچنگها
برای دانلود قانونی کتاب آدمها و خرچنگها و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آدمها و خرچنگها
در کتاب آدمها و خرچنگها اثر ژوزوئه دو کاسترو، دریچهای به مردابهای رسیف باز میشود و ما در آنجا با کودکی به اسم خوائو پائولو آشنا میشویم. خوائو پائولو با انگشتان کنجکاو خود تار و پود گرسنگی در این سرزمین را از هم میشکافد و قصهی سرزمینی را برای مخاطب میبافد که ساکنانش در آن با خرچنگها پیمان خونی بستهاند. این رمان آینهای است که رنج را در چهرهی گلآلود انسان نشان میدهد.
دربارهی کتاب آدمها و خرچنگها
کتاب آدمها و خرچنگها (Homens e Caranguejos)، تنها رمان ژوزوئه دو کاسترو (Josué de Castro)، متخصص علم تغذیه، استاد دانشگاه و فعال اجتماعی در زمینه مبارزه با گرسنگی است. شاید نویسنده، بهترین کسی باشد که بتواند چهرهی زشت گرسنگی را به جهان نشان دهد، چراکه از یک سو یک فعال اجتماعی در این زمینه است و از سویی خود گرسنگی را در دوران کودکی تجربه کرده است.
نویسنده در این کتاب مخاطب را با خود به مردابهای رسیف میبرد، منطقهای در برزیل که پناهگاه مردمی شده است که از مزارع پنبه و نیشکر فرار کردهاند. آنها به امید زندگی تازه آمدهاند، اما اینجا فقط گرسنگی انتظارشان را میکشد؛ گرسنگیای که مانند یک مهمان ناخوانده در هر خانه جا خوش کرده است.
در مرکز داستان، خوائو پائولو قرار دارد، پسرکی که با کنجکاویاش این دنیا را کشف میکند. او در گل راه میرود و به خرچنگهایی علاقه دارد که برای مردمانی که در این مرداب زندگی میکنند هم درد هستند و هم درمان. خوائو با نگاه و کنجکاوی کودکانهاش راوی داستان مردمی شده است که دردشان از این مرداب هم بیشتر است. این پسر مانند پرندهای است که میخواهد پرواز کند، اما هر قدمی که در این مرداب برمیدارد باعث میشود او بیشتر در گل فرو رود.
ساکنان این منطقه، مانند بازیگران نمایشی هستند که گرسنگی، کارگردان بیرحم آن است. آنها با خرچنگها زندگی میکنند، نه از سر انتخاب، بلکه از اجبار روزگار. این رقص مرگبار، درست مانند یک چرخهی دیوانهکننده است. وقتی سیل میآید و جسدی در آب رها میشود، خرچنگها با گوشت و خون آن جسد که روزگاری از اهالی همان سرزمین بود تغذیه میکنند؛ سپس همین خرچنگها به تور ساکنان میافتند و شکمهای گرسنه را برای لحظهای آرام میکنند و همین موضوع تراژدی داستان را عمیقتر میکند.
در این میان، کوسم، بزرگ روستا، مانند یک راهنما در این دنیای سخت در کنار مردمش ایستاده است. پاهایش کار نمیکنند، اما فکرش تیز و روشن است. او از طریق آینهای کوچک به مردم نگاه میکند که نه فقط صورتشان، بلکه دردهای پنهانشان را میبیند. کوسم نشان میدهد که حتی در این مرداب، هنوز میشود فکر کرد و امید داشت. او و خوائو انگار دو نیمهی یک قصه هستند؛ خوائو با رویاهایش و کوسم با عقلش نمیگذارند مردم تسلیم شوند. ولی سرنوشت بیرحمیاش را نشان میدهد. وقتی صدای مسلسلها بلند میشود، خوائو کنجکاوانه به سمتشان میرود، اما او هم گم میشود. کوسم هم از دنیا میرود و آینهاش دیگر چیزی را نشان نمیدهد، اما حرفهایش هنوز در ذهن مردم زنده است.
مرداب شبها آرام میشود و خرچنگها زیر گل پنهان میشوند. پسرک و پیرمرد دیگر نیستند، اما مردم هنوز دست از کار نکشیدهاند. آنها کلبههایشان را دوباره میسازند و با تورهایشان بهدنبال خرچنگ میروند. زندگی در این سرزمین مانند بسیاری از سرزمینهای آشنای دیگر این روزهای ما، مانند یک بازی سخت است که هر روز تکرار میشود. شاید چیزی عوض نشود، اما همین که مردم ادامه میدهند، نشان میدهد هنوز یک جرقهی کوچک در دلشان روشن است، جرقهای که منتظر فرصتی برای درخشیدن میماند.
ژوزوئه دو کاسترو، خالق این رمان که انتشارات علمی و فرهنگی آن را با ترجمهی محمد قاضی منتشر کرده است، در سال 1966 این اثر را نوشت و خود زادهی همین مردابهاست، گرسنگی را به گفتهی خودش نه در دانشگاهها، بلکه در کودکیاش یافت. او در این رمان دیوی را به تصویر میکشد که از کودکی در چشمانش خیره شده بود؛ دیوی که شکمها را خالی و جانها را بیمار میکند. این کتاب، فریادی است علیه نظامی که خاک حاصلخیز را به قفسی برای گرسنگان بدل کرده؛ فریادی که شاید نه برای درمان، بلکه برای بیداری باشد.
کتاب آدمها و خرچنگها برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای کسانی که به داستانهایی با مضمونهای اجتماعی و فقر علاقه دارند، مناسب است. همچنین اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که برای ادبیات درد و امید ارزش قائل هستید احتمالا این کتاب را ارزشمند خواهید یافت.
در بخشی از کتاب آدمها و خرچنگها میخوانیم
پس از صرف قهوه، زهلویس از اکساندو و از میزبان خود خداحافظی کرد و با کسانش از درِ انتهایی خانه بیرون رفت تا راه خود را در پیش گیرد. لیکن مرد غریب که از آستانۀ در خانه رفتن ایشان را تماشا میکرد آناً متوجه شد که این عده نخواهند توانست راه دوری بروند: زهلویس به زحمت بر سر پا بند بود، چون انگشتان خونآلود پایش به بند کفشهای چرمیاش میچسبید، و ماریا نیز با شکم برآمده به مادهاردک کرچی میمانست که روی تخم راه برود. مرد دلش به حال آنها سوخت، دوباره صدایشان زد و تعارف کرد که آنها را تا کاروارو بر پشت مالهای خود سوار کند. راست است که اسبهای او لاغر و خسته بودند، ولی همان طور که خود او توضیح داد بارشان که سنگین نبود هیچ، سبک هم بود و او اطمینان داشت که اسبها این بار اضافی را تحمل خواهند کرد. خوزه لویس سوار بر یکی، و ماریا سوار بر دیگری و خوائو پائولو هم به ترک ماریا. بدین ترتیب همه با هم، مثل آدمهای متعین، سواره حرکت کردند. مرد جلو افتاد، ماریا به دنبال او و خوزه لویس پشت سر ماریا.
خوائو پائولو به دقت به داستان پدرش گوش میدهد و جریان آن مسافرت را که بر اسبهای آقای اکساندو سوار بودند به وضوح به یاد میآورد. حتی ترس شدیدی را که آن روز عصر بر او عارض شد به خاطر میآورد: داشت از زور خواب از ترک اسب به زمین میافتاد که به نظرش آمد یک گربۀ وحشی بزرگ به او حمله کرده است و میخواهد پارهاش کند. او فریادی از وحشت کشیده بود. اما آن رؤیا گربۀ وحشی نبود، بلکه دم اسب بود که حیوان ضمن راه رفتن ناگهان برای قضای حاجت بلند کرده بود. طی راهپیمایی در جنگل از بس راجع به حیوانات درنده صحبت کرده بودند که ترس بر خوائو پائولو مستولی شده بود. حالا هم هنوز آن موضوع را به یاد دارد و به خاطر میآورد که چقدر از داد زدن خود خجالت کشیده بود و چطور همه مسخرهاش کرده بودند....
فهرست مطالب کتاب
مقدمهای اندک غلیظ بر رمانی که رقیقتر است
فصل اول: در باب اینکه چگونه جسم و جان خوائو پائولو از شیرۀ خرچنگها اشباع شده است
فصل دوم: در باب اینکه پهلوانان فقر و بدبختی چگونه با زره گلین خود به چشم خوائو پائولو جلوهگر میشوند
فصل سوم: در بیان نحوۀ عجیب طوفان برانگیختن آریستید کشیش و لوازمی که به کار رفت و حوادثی که روی داد
فصل چهارم: آنجا که زمین ناگهان در زیر پای میلیونرهای کائوچو خالی میشود
فصل پنجم: آنجا که زهلویس با خدا سخن میگوید بیآنکه اول علامت صلیب بکشد
فصل ششم: در بیان آنکه چگونه گرسنگی از زهلویس گاوچران درستکار سرتائو یک پنیردزد پست ساخت
فصل هفتم: در باب اینکه چگونه مانکا نزدیک بود قربانی اسهال ناشی از گرسنگی شود
فصل هشتم: در بیان اینکه چگونه ساکنان قریۀ لجاجآباد در ساختن کلبههای خود لجاجت به خرج دادند
فصل نهم: در بیان اینکه چگونه خوائو پائولو آموخت که همسایگان خود را به کمک آیینۀ کوچک کوسم بهتر بشناسد
فصل دهم: در بیان اینکه چگونه طغیان آبها خشکی را با دریا یکسان میکند
فصل یازدهم: در باب اینکه چگونه وقتی آبها پس نشستند نیروی زندۀ مردابنشینان را نیز با خود بردند
فصل دوازدهم: در بیان اینکه چگونه بیچارگان نوردست حتی در دم مرگ میبینند که چیزی میآموزند
فصل سیزدهم: در بیان اینکه چگونه خوائو پائولو پس از شنیدن غرش طوفان آدمها خود نیز خرچنگ شده است
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آدمها و خرچنگها |
نویسنده | ژوزوئه دو کاسترو |
مترجم | محمد قاضی |
ناشر چاپی | انتشارات علمی و فرهنگی |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 140 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-277-000-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |