نقد، بررسی و نظرات رمان ناف بر - فریبا امینی امینه
مرتبسازی: پیشفرض
اول خسته نباشید ودست مریزاد به خانم امینی. دوم اینکه خیلی خوشحالم که یه زنم و تو این دوره به دنیا اومدم نه زمان روایت داستان. ادم دلش اتیش میگیره مظلومیت زن اون دوره زمونرو میبینه میخونه. واقعا ادم میمونه تو کار این مردا واقعا بچه انقدر ارزش داره که این بلاهارو ادم سر عشقش بیاره. حالا خوبه به قول خود سلمان شب وروز برای کوکب بینوا گریه میکرده بعد چند سال رفت سرش زن اورد!!!!!از کل مردای داستان بیشتر از همه سلمان حال ادمو بهم میزد با اون رفتاراش با کوکب و کبری. دلم سوخت واسه کوکب وقتی رفته جلوی در اتاق کبری لباسای شووورشو بگیره که اون حرفا رو شنید و گریه کردم واقعا. درکل نگارشش رو خیلی دوست داشتم مخصوصا اینکه به عمد بعصی واژهها به زبان محاوره تهران قدیم نوشته شده بود😊🙏
سلام خانم امینی کتاب رو خوندم بسیار لذت بردم قصه بسیار عالی نوشته شده بود اونقدر جذاب و گیرا بود که من از یک جایی، داستان رو یک فیلم کامل با دقیقترین جزئیات میدیدم وعجیب اینکه حتی بدون اینکه خودم نقشی در انتخاب بازیگران داشته باشم همگی خودشون در ذهنم جمع شدند، نکته دیگر اینکه بسیار دقیق به جزئیات پرداختید و این حجم دقیق جزئیات نه تنهااز جذابیت قصه کم نکرد بلکه به دلیل ادبیات بسیار قوی داستان رو جذاب تر میکرد و نکته آخر اینکه چقدر داستان فراز و فرودهای محکمی داشت لحظههای بیم و امید لحظههای ترس و شادی، بسیار عالی بود بانو خداوند بر توفیقتان بیفزاید.
اژ این که هنوزهم در میان نویسندگان کشورمون هنرمندانی هستند که به این زیبایی و با رعایت همهی قواعد داستانی آثاری را بوجود میآورند که در ذهن خواننده ماندگار خواهد شد به خودم میبالم به نظر من این کتاب از هر نظر بینقص و با ادبیاتی بسیار جذاب و دلنشین ارزش بارها خواندن را دارد. سپاسگزارم از زحمات خانم فریبا امینی و سایت کتابراه. واقعا فوق العاده بود.
ممنون از کتابراه
سپاس از نویسنده
رمان خیلی خوبی بود هم از لحاظ نوشتاری وهم از لحاظ ادبی
طوری که خواننده را مجذوب خودش میکرد و میخکوب تا تمامش کنی
البته کمی غلط املایی هم داشت
قصه از سنتهای قدیم میگفت اناف بر کردن که دست دختر و پسر نبود و باید انجام میشد خیلی اختلافها و دعواها بر سر این سنت اتفاق میافتاد ولی خیلی شیرین و محاورهای نوشته شده بود و خواننده فکر میکرد که داره باهاشون زندگی میکنه
داستان داره با ما حرف میزنه از یک نسل سوخته که حق حرف زدن رو حرف بزرگترا رو نداشتن ولی حکمت خدای چیز دیگه میگفت
زندگی معمولی وبدور از تجملات و.. که صفای خاصی داشته ولی در اون زمان وضع اقتصادی پایین بوده وقشر عظییمی از مردم باهاش دست وپنجه نرم میکردن
پیشنهادم ایه که بخونیدش و از خوندنش لذت ببرید و ههم. نه یاد بگیریم که خدا پاداش صابران و سختی دیدگان رو خودش بخوبی میده