معرفی و دانلود کتاب میخواستم چیزی بهت بگم
برای دانلود قانونی کتاب میخواستم چیزی بهت بگم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب میخواستم چیزی بهت بگم
عشق، خشم، آشتی، امید و گاهی حسرت و تأمل در زندگی روزمره محور داستانهای کتاب میخواستم چیزی بهت بگم نوشتهی آلیس مونرو است. این کتاب یکی از مجموعه داستانهای کوتاهی است که در سال 2013 جایزهی نوبل ادبیات را برای وی به ارمغان آورد و او را به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر معرفی کرد.
دربارهی کتاب میخواستم چیزی بهت بگم
زنان مختلف، خواهران، مادران، دختران، خالهها، مادربزرگها و دوستان در 13 داستان کتاب میخواستم چیزی بهت بگم (Something I've Been Meaning to Tell You) با گذشته خود و با تجربیات زندگیشان مواجه میشوند؛ یعنی هر آنچه که از گذشته همراه دارند، آنچه اکنون در زندگیشان اتفاق میافتد و تصوری که از آینده دارند. این کتاب دومین مجموعهداستان آلیس مونرو (Alice Munro) است که نخستین بار در سال 1974 منتشر شد. آلیس مونرو در این مجموعه، مشاهدات دقیق و نثر بیپیرایه و استادانهی خود را به نمایش میگذارد و داستانهایی روانشناختی و اجتماعی از دل زندگی میگوید.
آلیس مونرو؛ مشاهدهگر دقیق لحظهها و احساسات
آلیس مونرو که به ملکهی داستانهای کوتاه معاصر شهرت یافته، در کتاب میخواستم چیزی بهت بگم نگاهی ظریف به جزئیات روابط خانوادگی و شخصی میاندازد و روانشناسی شخصیتها را با کمترین افراط، با حقایق تلخ و شیرین زندگی تلفیق میکند. وی با زبانی ساده اما پرتوان و نثری بیپیرایه که از اغراق و صنعتهای ادبی بیمورد پرهیز دارد، احساسات عمیق را منتقل میکند. تکنیک روایت آلیس مونرو بسیار درخور توجه است؛ او گاهی زمان را عقب و جلو میبرد، خاطرهها را وارد میکند، سکوتها و لحظههای نهان بین کلمات را برجسته میکند و از این طریق، بار احساسی زیادی میآفریند. شخصیتهای داستانهای آلیس مونرو معمولاً نه کاملاً قهرماناند، نه کاملاً شکستخورده. زندگیشان پیچیده است، ترکیبی از امید و ناامیدی، انتخابها و مصلحتها. این واقعیت انسانی و پرهیز از سیاه و سفید کردن موقعیتها، ارزش ادبی کتاب را بالا میبرد.
تأثیرپذیری آلیس مونرو از تولستوی و چخوف
مشاهدات دقیق و تکنیکهای استادانهای که آلیس مونرو در مجموعه داستان میخواستم چیزی بهت بگم به کار برده، بسیاری از منتقدان بزرگ را بر آن داشته تا او را با چخوف و تولستوی مقایسه کنند. آلیس مونرو مانند چخوف، در داستانهای کوتاهش روحیات آدمها را بدون داوری آشکار نمایش میدهد و بر تنشهای درونی، سکوتها، خاطرهها و احساساتی که گفته نمیشوند اما بر زندگی تأثیر میگذارند، تمرکز میکند. از طرف دیگر آلیس مونرو، همانند تولستوی به لحظههایی که ساده اما معنادار، به تعارض بین انسانها و وظایفشان و به مکاشفههایی که درونیاند، اهمیت میدهد. در مجموع میتوان گفت نمادها و ارجاعهای نهفته در متن، در کنار خلق موقعیتهایی که خواننده را وادار به تأمل میکند، تأثیر نویسندگان برجسته چون چخوف و تولستوی را بر آلیس مونرو بازتاب میدهد.
این کتاب را نشر نقد فرهنگ با ترجمهی نیایش عبدالکریمی و ضمیمهای از بیژن عبدالکریمی دربارهی بینش و داستانهای آلیس مونرو منتشر کرده است.
نکوداشتهای کتاب میخواستم چیزی بهت بگم
- آلیس مونرو، این نویسندهی فوقالعاده بااستعداد قصهپرداز، بهسرعت به یکی از بزرگترین نویسندگانِ نمادین جهان تبدیل میشود. … هر داستان کوتاه مانند بنایی است با اتاقهای بسیار. (نقد کتاب نیویورک تایمز)
- چه صادقانه و چه زیبا. … سفری افسونانگیز در جهانی از عشق، تهدید و شگفتی … [آلیس مونرو] نویسندهای است با استعداد و بینش عظیم. (لسآنجلس تایمز)
- کتاب میخواستم چیزی بهت بگم استادانه و فراتر از هر تردید، توانایی نافذ آلیس مونرو را در به تصویر کشیدن ذات شخصیت در نوسانهای ناگهانی انگیزههای انسانی نشان میدهد … تصور ادراکی دقیقتر از این دشوار است. (روزنامهی هوستون پست)
کتاب میخواستم چیزی بهت بگم برای شما مناسب است اگر
- به داستانهای کوتاه دربارهی معناهای پنهان در زندگی روزمره علاقه دارید.
- طرفدار داستانهایی هستید که با زبانی ساده و بیآلایش، بر روابط انسانی و احساسات درونی و نه صرفاً حوادث بزرگ یا مهیج، تأکید دارند و باعث تأمل خواننده میشوند.
- دوست دارید یک مجموعه داستان کوتاه از نویسندهای که برندهی جایزه نوبل شده، بخوانید.
- میخواهید با داستانهای کوتاه آلیس مونرو آشنا شوید.
در بخشی از کتاب میخواستم چیزی بهت بگم میخوانیم
از پنجرهی اتاق خواب مادربزرگم میتوان ریل قطار و رودخانهی واواناش که در بین نیزار پیچ و تاب میخورد را دید. حالا همه چیز یخ زده است، فقط یخ و برف دیده میشود. برفِ دست نخورده. حتی در روزهای طوفانی موقع غروب ابرها کنار میرفتند و آسمان صاف میشد و قرمز رنگ. مثل سیبری، مادربزرگم ناراحت شد و گفت مگر در بیابان زندگی میکند که همه چیز برایم جدید و زیباست. همه جا مزرعه بود و چمنزار، هیچ هم شبیه بیابان نبود ولی حالا که برف آمده همه جا یکدست سفید شده.
طوفان قبل از ظهر شروع شد، سر کلاس شیمی بودیم و از پشت پنجره انتظار اتفاقات عجیب و غریبی میکشیدیم. مثلاً جادهها بسته شوند، قحطی شود و مجبور شویم در راهروهای مدرسه بخوابیم. در خیالم در آن وضع آشفته کسی به کسی کاری ندارد، برق قطع میشود، شمع روشن میکنیم و همه با هم آوازی میخوانیم که صدای طوفان را نشنویم. آقای هارمر، معلم جوانمان که سعی میکردم سر کلاس نگاهم با نگاهش گره بخورد، من را به آغوش میکشید و وقتی شمع خاموش میشد بیشتر پیش میرفت. هیچ وقت کار به آنجاها نکشید. عوضش زودتر از معمول تعطیل شدیم. با اینکه ظهر بود سرویسهای مدرسه چراغهایشان را روشن کرده بودند. من معمولاً سوار اتوبوس وایتچرچ میشدم و به سمت غرب میرفتم. از ایستگاه تا خانهمان کمتر از یک مایل راه بود. زمستانها دو، سه بار به خانهی مادربزرگ در شهر میروم و امشب یکی از آن شبهاست.
ورودی خانهاش چوبی بود، صیقلی، معطر، تمیز و دنج. انگار وارد یک فندق میشدیم. در اتاق ناهارخوری چراغ زردی روشن بود. آن جا تکالیفم را انجام میدادم کاری که در خانهی خودمان نه وقتش را داشتم نه جایش را خاله مَج روی میز روزنامه انداخته بود که رومیزی کثیف نشود. خاله مج، خواهر مادربزرگم بود. هر دو بیوه بودند.
فهرست مطالب کتاب
درباره نویسنده
نوشته
چطور با شوهرم آشنا شدم
راه رفتن روی آب
بخشش در خانوادهها
بگو آره یا نه
جلادان
مراکش
بانوی اسپانیایی
باد زمستانی
یادبود
درهی اوتاوا
میخواستم چیزی بهت بگم
دریافتهای شهودی آلیس مانرو از زندگی در جهان امروز
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب میخواستم چیزی بهت بگم |
نویسنده | آلیس مونرو |
مترجم | نیایش عبدالکریمی |
ناشر چاپی | انتشارات نقد فرهنگ |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 311 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-94898-1-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه خارجی |