معرفی و دانلود کتاب معلم

معرفی کتاب معلم

مگر مخفی کردن یک جسد چقدر کار سختی است؟ آن هم هنگامی که هیچ شاهدی برای قتل وجود ندارد، نقشه توسط یک معلم طراحی و همه چیز در تمیزترین حالت ممکن انجام شده است. کتاب معلم درباره‌ی یک معلم ریاضی به نام ایو و همسرش نیت است. این دو خوشبخت نیستند. با وارد شدن دانش‌آموزی به نام ادی در زندگی نیت، اوضاعشان بدتر هم می‌شود. فریدا مک فادن در هر فصل از این داستان معمایی و جنایی، رازهایی را برملا می‌کند که با فاش شدن آن‌ها در شوک و بُهت فرو می‌رویم و باید بکوشیم تا وقایعی را که جلوی چشم‌مان شکل می‌گیرند، باور کنیم. این کتاب از پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز است.

درباره‌ی کتاب معلم

نیت مرد جذابی است، این حقیقتی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را انکار کند. ایو مجبور است مدام به تعریف و تمجید دیگران درباره‌ی شوهرش گوش دهد و همیشه این واقعیت را که نیت از او زیباتر است، به یاد داشته باشد. او می‌داند نیت اغلب زنان را به خود جذب می‌کند. این موضوع تا قبل از شروع سال تحصیلی جدید چندان ایو را آزار نمی‌داد و او از این موضوع عذاب نمی‌کشید، اما حالا همه چیز عوض شده. معلم فرانسه که خانمی جوان و جذاب است، سعی دارد توجه نیت را به خود جلب کند، البته نیت به او اقبال چندانی نشان نمی‌دهد، اما زنگ خطری در درون ایو به صدا در آمده است. او می‌داند که رابطه‌ی زناشویی‌اش با نیت رو به سردی رفته است و آن‌ها به مرور از یکدیگر دور شده‌اند. البته همچنان هنوز به شوهرش اعتماد دارد؛ به مردی که اگر بگوییم هیچ‌کس او را نمی‌شناسد و کسی از افکار و احساساتش خبر ندارد، اغراق نکرده‌ایم. کتاب معلم (The Teacher) مثل بسیاری از داستان‌های فریدا مک فادن (Freida McFadden) درباره‌ی زنی است که در موقعیت افتضاحی گرفتار شده، اما داستان معلم با باقی آثار او یک فرق اساسی دارد و آن بی‌خبری و ساده‌لوحی ایو است.

این زن هشدارهای دیگران درباره‌ی حوادثی که پیرامون شوهرش رخ می‌دهند، جدی نمی‌گیرد و دوست دارد بپذیرد زندگی‌اش آن‌قدرها هم که تصور می‌کند فاجعه نیست؛ البته این خودفریبی چندان ادامه پیدا نمی‌کند؛ حضور «ادی» در مدرسه‌ای که او و نیت معلم‌های آنجا هستند، همچون پتک آهنی، واقعیت تلخی را به سمت ایو پرتاب می‌کند؛ واقعیتی که بهای دیر دریافتنش، مرگ یک بی‌گناه است.

شایعات حقیقت دارند

یکی از تفریحات دانش‌آموزان دبیرستانی که نیت و ایو در آن‌جا تدریس می‌کنند، مسخره کردن ادی است. این دختر با اغلب هم‌سن و سالانش فرق دارد و رفتارهایش عادی نیست، اما چیزی که باعث نفرت همه از او شده، شایعه‌ای است که هیچ‌کس در حقیقی بودنش شک ندارد. سال گذشته معلمی به نام آرت به اتهام برقراری رابطه با ادی، از مدرسه اخراج و بی‌آبرو شد. آرت و ادی می‌گویند بین آن‌ها چیزی نبوده و همه‌ی این اتهامات شایعه‌اند، اما کسی نمی‌تواند حرف آن‌ها را باور کند. ادی همچنان در همین مدرسه حضور دارد و از هر سو تحت فشار است. همکلاسی‌هایش تا جای ممکن او را آزار می‌دهند، معلمان با او خوش‌رفتار نیستند، البته نه همه‌ی معلمان. در این مدرسه یک نفر با ادی بسیار مهربان است و او کسی نیست جز نیت. داستان جنایی معلم در هر فصل، بیش از پیش به ما ثابت می‌کند شایعاتی که درباره‌ی ادی و آرت گفته می‌شود و به‌تازگی راجع‌به ادی و نیت می‌گویند، چندان هم بیراه نیست و شاید باید عینک خوش‌بینی را به کناری بگذاریم و واقعیت‌ها را همان‌طور که هستند ببینیم.

جشن طلاق

موضوعی که هیچ شکی در آن وجود ندارد این است که رابطه‌ی ایو و نیت دیگر قابل ادامه دادن نیست؛ این حقیقت زمانی به ایو اثبات شد که نیت برای تولد او، هیچ هدیه‌ای نمی‌خرد، تبریک نمی‌گوید، به ایو که خود را آراسته توجهی نمی‌کند و جشن تولد همسرش را نادیده می‌گیرد. از سوی دیگر ایو به‌تازگی با مرد دیگری آشنا شده؛ مردی که برخلاف نیت، ایو را دوست دارد و حالا هم یک کفش قرمز را به‌عنوان هدیه‌ی تولد جلوی در خانه‌ی ایو گذاشته است. با وجود اینکه ایو هنوز سعی دارد تا رابطه‌اش با نیت را بهتر و ازدواجش را حفظ کند، این جشن تولد ناامیدکننده به مخاطبان رمان معلم نشان می‌دهد ازدواج این دو نفر تمام شده است. البته فریدا مک فادن کاری می‌کند که ایو هم به واقعیت زندگی‌اش پی ببرد و خود درخواست طلاق دهد.

ارتباط میان ادی و نیت دیگر موضوعی مخفیانه نیست و ایو از همه چیز باخبر شده. تکلیف برای او و نیت مشخص است: طلاق. انکار کردن دیگر فایده‌ای ندارد. ازدواج نیت و ایو باید به پایان برسد، هرچه زودتر بهتر؛ اما موضوعی که در این میان ایو را آزار می‌دهد سرنوشت ادی است. او دختری نوجوان و ناآگاه است و کسی باید او را درباره‌ی کار اشتباهی که انجام داده آگاه کند، به‌خصوص حالا که ادی خود به خانه‌ی ایو آمده و قرار است همه چیز را دگرگون کند و داستان معلم را با پایانی هولناک فیصله دهد.

کتاب معمایی معلم با ترجمه‌ی مریم علیزاده میلانلو در انتشارات کتاب کوله‌پشتی به چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب معلم

• از پرفروش‌ترین آثار نیویورک‌تایمز
• نامزد جایزه‌ی بهترین کتاب معمایی گودریدز سال 2024

نکوداشت‌های کتاب معلم

• فریدا مک فادن اسرار و شایعات را روی هم می‌گذارد تا حقیقت را به‌مرور آشکار کند. او مدام ما را به مرز انفجار خبری می‌رساند و تا همه‌چیز رو به آرامش می‌رود، بمب دیگری را منفجر می‌کند تا همه‌چیز را تغییر دهد. (Booklist)
• رازهای گوناگون و شوکه‌کننده، همانند یک قطار سریع‌السیر ژاپنی از مسیر داستان معلم می‌گذرند و ما را شگفت‌زده می‌کنند. (First Clue)

کتاب معلم برای شما مناسب است اگر

• نمی‌توانید به سرعت واقعیت تلخی که در زندگی‌تان جریان دارد را بپذیرید و یک تصمیم قطعی بگیرید.
• به داستان‌هایی که هنوز معمای قبلی را آشکار نکرده، معمای بعدی را به‌وجود می‌آورند، علاقه‌مندید.
• طرفدار تریلرهای روان‌شناسی، معمایی و جنایی هستید.

در بخشی از کتاب معلم می‌خوانیم

فکر می‌کردم به دردسر بزرگی افتاده‌ام، اما بعد مشخص شد آقای تاتل به دردسر افتاده است. خانم هیگینز شروع کرد به پرسیدن کلی سؤال درمورد او و رابطه‌مان. ابتدا نمی‌دانستم دارد درمورد چه صحبت می‌کند، اما بعد شروع کرد به پرسیدن اینکه آیا آقای تاتل تابه‌حال تو را لمس کرده است یا نه. آن موقع بود که تازه متوجه شدم منظورش چیست. او می‌پرسید آیا آقای تاتل به روش نامناسبی لمسم کرده است یا نه. او هیچ‌وقت مرا به طرز نامناسبی لمس نکرده بود، اما به‌هرحال لمسم کرده بود. مثلاً یک ‌بار که بعد از مدرسه درس می‌خواندیم، درمورد پدرم صحبت کردم و اینکه وقتی مست به خانه می‌آمد چقدر سخت بود و گریه‌ام گرفت و بعد، ‌ آقای تاتل شانه‌ام را لمس کرد. پس بله، ‌لمسم کرده بود، اما نه آن‌طوری، ‌ حتی به چیزی که خانم هیگینز می‌گفت نزدیک هم نبود.

بااین‌حال ‌وقتی جواب این سؤال را می‌دادم درنگ کردم و او از آن سوءاستفاده کرد. بعد هم پیش از آنکه بفهمم، همه در مدرسه فکر کردند ارتباط خاصی با آقای تاتل دارم و حتی اگر این‌طوری فکر نمی‌کردند، احتمال می‌دادند دروغ می‌گویم تا جلب‌توجه کنم.

اما بدترین قسمت ‌اتفاقی بود که برای آقای تاتل افتاد. او فقط سعی کرده بود کمکم کند. چون پدرم مرده بود و من هم دوستی نداشتم و در خطر رد شدن در درس ریاضی بودم دلش برایم سوخته بود. سعی کردم به همه بگویم که او فقط مهربان بود نه بیشتر، اما بعد والدین با مدرسه تماس گرفتند ودرخواست کردند استعفا کند. او چاره‌ای نداشت.

و حالا باز هم آن کار را تکرار کرده‌ام. حتی بدتر، ‌ اولین بارم هم نیست. قبلاً‌ بدون اطلاع ناتانیل دو بار دیگر هم مقابل خانۀ‌ او رفتم.

نمی‌دانم چه فکری کردم و به آن جا رفتم. فقط مثل همیشه بعد از مدرسه دلم برای ناتانیل تنگ شد و کم‌کم کنجکاو ‌شدم که شام خوردن در خانۀ‌ او چطوری است. خانه‌اش با دوچرخه فقط پنج دقیقه با خانۀ‌ ما فاصله داشت. به همین دلیل وقتی مادرم شب به طبقۀ بالا و به اتاق‌خوابش ‌رفت، ‌ از در پشتی بیرون آمدم و با دوچرخه تا آن جا رفتم.

احمق، ‌ احمق، ‌ احمق.