نقد، بررسی و نظرات کتاب کوته فکران جامعه - احسان کیان فرد
4.2
1040 رای
مرتبسازی: پیشفرض
محمد ذبیحی
۱۴۰۱/۷/۶
174
کتاب جذابیت دارد اما در تواناییهای یک نابینا اغراق شده است، اینکه رانندگی کند بدون گواهینامه و اینکه بدون هیچ آموزشی رانندگی کند، گاهی در چینش موضوعات اشتباهات فاحشی دارد، اینکه پدرش از قبل برای او آپارتمانی خریده با یخچال پر از مواد غذایی، اصلا پدر او از کجا میدانسته پسرش پرورشگاه را کی ترک خواهد کرد، ویا پارک خودرو در پارکینگ با در باز و سوئیچ روی آن ویا چگونگی حضور در دادگاه که با وجود چندین شعبه رسیدگی مستقیم به همان اتاقی رفت که پرونده در دست بررسی بود، اینکه محیط دادگاه یک جو سنگینی دارد درست اما نه به آن شکل کهترین شده بود، اتفاقا تنها کاری که در این محیط انجام نمیشود خندیدن استای کاش میخندیدند. مطالب کتاب تخیلی است که با کمی از واقعیت ممزوج شده است، اتفاقات خیلی دور از ذهن است، مثلا یک نابینا بدون هیچ علمی در زمینه پزشکی بدنبال اختراع فرمولی برای یک بیماری نادر است، مطالب ناشیانه نوشته شده و بد هم پردازش شده. بطور کلی از خواندن کتاب چیزی دستگیرت نمیشود.
عالی بود با مقدمه سر گرم کننده شروع شده وبه قول معروف کمی فریبنده بود تا جایی که خواننده خیال میکرد واقعی است.
اما اغراق کردن نویسنده هم عالی بود نظیر نداشت البته کمی خواننده را به شک وا میداشت
اما در مورد آن ویروس BK جستجویی کردم ولی چیزی شبیه به این داستان نبود مثلا گفته بود بی کی مخفف نام اولین کسی است که ویروس را در ادرار او شناسایی کردهاند ولی در این داستان چیزی دیگری میگفت. شاید هم این کارِ خود نویسنده بوده باشد که تا هنوز مرا فریب داده😁
به هر حال کتاب بسیار مفید وآموزنده ودر عین حال پند آموز بود که میتوان برای جوانان به جهت شناخت احساسات واصلاح رفتار معرفی کرد. واین کتاب ویا این داستان دومین داستانی بود که بسیار جالب بود وبا شوق وزوق خیلی زیاد خواندم وبه پایان رساندم
اولین داستان زیبایی که خواندم و واقعیت هم داشت در مورد مرد سیاه پوست آفریقایی بود بود که در ایران آمده بود ودین اسلام را بر گزیده بود
اما اغراق کردن نویسنده هم عالی بود نظیر نداشت البته کمی خواننده را به شک وا میداشت
اما در مورد آن ویروس BK جستجویی کردم ولی چیزی شبیه به این داستان نبود مثلا گفته بود بی کی مخفف نام اولین کسی است که ویروس را در ادرار او شناسایی کردهاند ولی در این داستان چیزی دیگری میگفت. شاید هم این کارِ خود نویسنده بوده باشد که تا هنوز مرا فریب داده😁
به هر حال کتاب بسیار مفید وآموزنده ودر عین حال پند آموز بود که میتوان برای جوانان به جهت شناخت احساسات واصلاح رفتار معرفی کرد. واین کتاب ویا این داستان دومین داستانی بود که بسیار جالب بود وبا شوق وزوق خیلی زیاد خواندم وبه پایان رساندم
اولین داستان زیبایی که خواندم و واقعیت هم داشت در مورد مرد سیاه پوست آفریقایی بود بود که در ایران آمده بود ودین اسلام را بر گزیده بود
با احترام به تمام افراد نابینا... کتاب ایراداتی داشت که انگار خواننده رو مورد تمسخر گرفته
از جمله ایرادات کتاب میتوان به رانندگی افراد نابینا ان هم بدون آموزش پیشین اشاره کرد..
آدمای بینا و عادی بعد از آموزش و گذر دوران استرس، چندین مرحله آزمون و.. تازه کم کم شروع میکنن یاد بگیرن رانندگی رو و طی سالها تجربه ماهر میشن چجوری یه فرد نابینا بدون آموزش رانندگی ماه انه رانندگی میکنه؟؟؟
کتاب به طرز فجیعی ناشیانه و بدون علم نویسندگی نوشته شده!! لطفا لطفا قبل از چاپ و نشر کتاب خودتون یه دور بخونین..
کتابهای تخیلی از قبیل دنیای جادویی و فلان قابلیت انعطاف و کشش اغراق رو دارن خیلی زیاد هم دارن ولی این کتاب مربوط به زمان معاصر هست و حال رو بیان میکنه و دنیای دیگهای در کار نیست..
توصیه میکنم که قبل از شروع نوشتن انتخاب کنید که در چه قالبی میخواهید نویسندگی کنید.. تخیلی.. درام.. زندگینامه.. و غیره
ترکیب چند تا قالب نوشتن باهم شاید خوب دربیاد ولی نمیشه تضمین کرد که همیشه خوب میشه.. مثل اغراقهای این کتاب.. که فرد نابینا راحت بدون اطلاع قبلی اتاق مورد نظر دادگستری رو تشخیص میده.. عین یه فرد بینا که با کمک تابلوها مسیر رو درست میره و گاهی هم میپرسه از افراد توی مسیر
در هرحال من انتقاد هامو کردم و ایرادات کتاب رو ذکر کردم. ممنون از کتابراه
از جمله ایرادات کتاب میتوان به رانندگی افراد نابینا ان هم بدون آموزش پیشین اشاره کرد..
آدمای بینا و عادی بعد از آموزش و گذر دوران استرس، چندین مرحله آزمون و.. تازه کم کم شروع میکنن یاد بگیرن رانندگی رو و طی سالها تجربه ماهر میشن چجوری یه فرد نابینا بدون آموزش رانندگی ماه انه رانندگی میکنه؟؟؟
کتاب به طرز فجیعی ناشیانه و بدون علم نویسندگی نوشته شده!! لطفا لطفا قبل از چاپ و نشر کتاب خودتون یه دور بخونین..
کتابهای تخیلی از قبیل دنیای جادویی و فلان قابلیت انعطاف و کشش اغراق رو دارن خیلی زیاد هم دارن ولی این کتاب مربوط به زمان معاصر هست و حال رو بیان میکنه و دنیای دیگهای در کار نیست..
توصیه میکنم که قبل از شروع نوشتن انتخاب کنید که در چه قالبی میخواهید نویسندگی کنید.. تخیلی.. درام.. زندگینامه.. و غیره
ترکیب چند تا قالب نوشتن باهم شاید خوب دربیاد ولی نمیشه تضمین کرد که همیشه خوب میشه.. مثل اغراقهای این کتاب.. که فرد نابینا راحت بدون اطلاع قبلی اتاق مورد نظر دادگستری رو تشخیص میده.. عین یه فرد بینا که با کمک تابلوها مسیر رو درست میره و گاهی هم میپرسه از افراد توی مسیر
در هرحال من انتقاد هامو کردم و ایرادات کتاب رو ذکر کردم. ممنون از کتابراه
با سلام خداقوت
باید اعتراف کنم لحظههایی بود که غرق داستان شده بودم و یادآور خاطرات زیادی برای خودم بود. پندهای جالب و آموزندهای داشت که تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نبود که آخر هر داستان چه میشود و من را مشتاق به پایان رساندن سریع تر کتاب میکرد.
غیرقابل پیش بینی بودن همیشه برای من پوینت مثبتی بوده. اشاره به بحث آرامش، آسایش و رفاه و تفاوتهای آن که درنهایت به عبودیت ختم میشد را دوست داشتم. در کنار خوبیهایی که کتاب داشت اغراق زیادی درباره توانایی یک فرد نابینا با شرایط فعلی! وجودداشت. درست است که شاید در آینده با پیشرفت تکنولوژی رانندگی برای افراد نابینا فراهم شود ولی با تکنولوژی حال حاضر بسیاراغراق آمیز بود. هرچند خلاقیت تخیلی نویسنده برای وصف این حد از توانمندی فرد نابینا گاهی شگفت آور بود. و در نهایت سوئیچ کردن ناگهانی بعضی موضوعات برای من اذیت کننده بود و انسجام خیلی جالبی برای ذهن من خواننده از ابتدا تا انتهای کتاب به وجود نیاورد.
یاحق
باید اعتراف کنم لحظههایی بود که غرق داستان شده بودم و یادآور خاطرات زیادی برای خودم بود. پندهای جالب و آموزندهای داشت که تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نبود که آخر هر داستان چه میشود و من را مشتاق به پایان رساندن سریع تر کتاب میکرد.
غیرقابل پیش بینی بودن همیشه برای من پوینت مثبتی بوده. اشاره به بحث آرامش، آسایش و رفاه و تفاوتهای آن که درنهایت به عبودیت ختم میشد را دوست داشتم. در کنار خوبیهایی که کتاب داشت اغراق زیادی درباره توانایی یک فرد نابینا با شرایط فعلی! وجودداشت. درست است که شاید در آینده با پیشرفت تکنولوژی رانندگی برای افراد نابینا فراهم شود ولی با تکنولوژی حال حاضر بسیاراغراق آمیز بود. هرچند خلاقیت تخیلی نویسنده برای وصف این حد از توانمندی فرد نابینا گاهی شگفت آور بود. و در نهایت سوئیچ کردن ناگهانی بعضی موضوعات برای من اذیت کننده بود و انسجام خیلی جالبی برای ذهن من خواننده از ابتدا تا انتهای کتاب به وجود نیاورد.
یاحق
نقد کتاب:
این کتاب ترکیبی از واقعیت و کمی تخیل است و در عین اینکه وقایع و مشکلات جامعه را بیان میکند، به حوادث غیر واقعی هم اشاره میکند که البته برای جامعهای با مشکلات اجتماعی و سیاسی بسیار، خیلی هم دور از ذهن و تخیلی نیست مانند ویروس bk که اشارهای به ویروس کرونا داشته. شاید نویسنده کمی در توانایی فردی نابینا اغراق کرده و از واقعیت دور شده ولی هدف او نشان دادن تواناییها و استعدادهای نهفته افراد دارای نیاز ویژه ست و باز هم دور از ذهن نیست.
و این دلیل نمیشود که شایستگیهای افراد کم توان را نادیده گرفت و آنها را از جامعه طرد کرد.
خلاصه کتاب: حوادث جامعه را از زاویه دید یک شخص نابینا بیان میکند، فردی که با وجود نابیناییاش و مشکلات زندگی اش، دلسوز هموطنان خود است و پیگیر مسائل و مشکلات آنهاست. از طرفی هم که توسط پدر خود طرد و رها شده، در پی اثبات شایستگیها و موفقیتهای خود به پدرش میباشد.
از جمله اقدامات این شخصیت برجسته داستان، کشف ویروس bk و نجات جهان از این بیماری، نوشتن کتاب خائن و انتشار آن، ثبت خاطرات یک جوان عاشق و انتشار کتاب آن، کمک به کودکان کار و زنان دستفروش، پیگیری مسئله قتل کودک کار سرطانی، راه یافتن به مسابقه تلویزیونی و برنده جایزه آن شدن، اهدا کردند جایزه مسابقه به شرکت کنندهای که نیاز مالی داشته، آموزش به کودکان نابینا و....
با تشکر از نویسنده محترم و کتابراه. 🌿🌼
این کتاب ترکیبی از واقعیت و کمی تخیل است و در عین اینکه وقایع و مشکلات جامعه را بیان میکند، به حوادث غیر واقعی هم اشاره میکند که البته برای جامعهای با مشکلات اجتماعی و سیاسی بسیار، خیلی هم دور از ذهن و تخیلی نیست مانند ویروس bk که اشارهای به ویروس کرونا داشته. شاید نویسنده کمی در توانایی فردی نابینا اغراق کرده و از واقعیت دور شده ولی هدف او نشان دادن تواناییها و استعدادهای نهفته افراد دارای نیاز ویژه ست و باز هم دور از ذهن نیست.
و این دلیل نمیشود که شایستگیهای افراد کم توان را نادیده گرفت و آنها را از جامعه طرد کرد.
خلاصه کتاب: حوادث جامعه را از زاویه دید یک شخص نابینا بیان میکند، فردی که با وجود نابیناییاش و مشکلات زندگی اش، دلسوز هموطنان خود است و پیگیر مسائل و مشکلات آنهاست. از طرفی هم که توسط پدر خود طرد و رها شده، در پی اثبات شایستگیها و موفقیتهای خود به پدرش میباشد.
از جمله اقدامات این شخصیت برجسته داستان، کشف ویروس bk و نجات جهان از این بیماری، نوشتن کتاب خائن و انتشار آن، ثبت خاطرات یک جوان عاشق و انتشار کتاب آن، کمک به کودکان کار و زنان دستفروش، پیگیری مسئله قتل کودک کار سرطانی، راه یافتن به مسابقه تلویزیونی و برنده جایزه آن شدن، اهدا کردند جایزه مسابقه به شرکت کنندهای که نیاز مالی داشته، آموزش به کودکان نابینا و....
با تشکر از نویسنده محترم و کتابراه. 🌿🌼
کتاب فریبنده و جالبی بود ولی زیادی تخیلی بود چطور یه نابینا میتونه رانندگی کنه یا مثل پدرش چرا باید یه یخچال رو پر از خوراکی و غذا کنه یا چطور اون تونست فرمول یه بیماری رو کشف کنه اگه دقت کرده باشید به میکروسکوپ هم اشاره میکنه ولی چطور میتونه ازش استفاده کنه و اون چقدر از علم پزشکی و شیمی رو میتونه یا خوندن و نوشتن یاد بگیره ویا وقتی که یه دادگاه رفت اون مستقیم و بطور شانسی رفته تو اتاقی که پرونده مورد نظر ایشون اونجا بوده فضای دادگاه به طرز عجیبی انرژی منفی زیادی داره که باعث استرس احساس ناامنی میشه چطور ایشون خندش میگیره و بیخیال بوده کتاب از نظر تخیلی و سرگرم کننده بودن خوبه میتونست که به موضوعهای بیشتری توجه کنه تا جالب تر باشه امیدوارم کتابهای دیگه
آقای احسان کیان فرد بهتر و بی عیبتر باشه چون تویه این کتاب عیبهای زیادی داشتن ولی اینکه بتونه کتابی که با خودکار نوشته باشن رو بخونه یه چیزی ولی اینکه رسید عابربانک یا کارتخوان رو بخونه یه خورده عجیبه چون اونا اگه اشتباه نکنم لیزری چاپ شن چون هیچ رد فشاری رو کاغذ نیست انگار یکی با ملایمت خیلی زیادی داره عداد و نوشته هارو مینویسه.
آقای احسان کیان فرد بهتر و بی عیبتر باشه چون تویه این کتاب عیبهای زیادی داشتن ولی اینکه بتونه کتابی که با خودکار نوشته باشن رو بخونه یه چیزی ولی اینکه رسید عابربانک یا کارتخوان رو بخونه یه خورده عجیبه چون اونا اگه اشتباه نکنم لیزری چاپ شن چون هیچ رد فشاری رو کاغذ نیست انگار یکی با ملایمت خیلی زیادی داره عداد و نوشته هارو مینویسه.
با سلام و عرض ادب خدمت نویسنده محترم. به نظر من برای واقعی جلوه دادن داستان میتوانستید به جای نابینا بودن فرد میگفتید هر دو دست را ندارد یا هر دو پا را ندارد اینطور برای خواننده قابل پذیرش میشد ولی اینکه فرد نا بینا بتواند رانندگی کند و قبل از رانندگی ماشین را هم تغییر وضعیت بدهد یا نکته مهم تر فرد زمانی که وارد منزل شد و لباسهایی که در داخل کمد بودند از چه کسی بودند و از کجا میدانستند چه سایزی بخرند و وسایل داخل یخچال رو بر چه اساسی و چه کسی گذاشته بود، یا مهمترین نکته فردی ک از مادرزادی نابینا هست از کجا رنگ هارو میشناسه درحالی که اون بجز سیاهی چیزی نمیبینه.. مثلا یک فرد نابینا اگر بینایی خودش رو ب دست بیاره و چند نوع رنگ جلوش بزاری از کجا میدونه مثلا رنگ زرد چه شکلیه.؟
نویسنده محترم با نهایت تشکر از شما اما برای رساندن منظور اصلی و مقصد خودتون قصد داشتید از یک داستان به عنوان مزه داستان استفاده کنید که ایراداتی داره.
نویسنده محترم با نهایت تشکر از شما اما برای رساندن منظور اصلی و مقصد خودتون قصد داشتید از یک داستان به عنوان مزه داستان استفاده کنید که ایراداتی داره.
کتاب خوبی بود. این کتاب به ما نشان میدهد که کسانی که نابینایی هستند ناتوان نیستند یعنی نابینایی به معنای ناتوانی نیست و ما نباید آنهارا طرد کنیم.
یکی از نقطه ضعفهای بزرگ کتاب که در خیلی از نظرات آمده است، این است که زیادی اغراق کرده. درسته کسانی که نابینا هستند میتوانند کارهای زیادی انجام دهند ولی خب یک نابینا دیگر نمیتوان رانندگی کند این یکم مسخره به نظر میاد.
ابتدای کتاب بسیار جذاب و سرگرم کننده شروع شده است و مطالب کتاب بیشتر دور تخیل میچرخد که در بعضی جاهای آن از واقعیت هم سخن به میان آمده است.
به نظر من نویسنده باید یکم ماهرانه تر این کتاب را مینوشت. و کمی بیشتر در مرد نویسندگی مطالعه میکرد. به هر حال نویسندگی کار سختی است و من از نویسنده محترم تشکر میکنم و به ایشان خسته نباشید میگویم.
با تشکر
یکی از نقطه ضعفهای بزرگ کتاب که در خیلی از نظرات آمده است، این است که زیادی اغراق کرده. درسته کسانی که نابینا هستند میتوانند کارهای زیادی انجام دهند ولی خب یک نابینا دیگر نمیتوان رانندگی کند این یکم مسخره به نظر میاد.
ابتدای کتاب بسیار جذاب و سرگرم کننده شروع شده است و مطالب کتاب بیشتر دور تخیل میچرخد که در بعضی جاهای آن از واقعیت هم سخن به میان آمده است.
به نظر من نویسنده باید یکم ماهرانه تر این کتاب را مینوشت. و کمی بیشتر در مرد نویسندگی مطالعه میکرد. به هر حال نویسندگی کار سختی است و من از نویسنده محترم تشکر میکنم و به ایشان خسته نباشید میگویم.
با تشکر
جوری که نویسنده از طرف یک نابینا صحبت میکرد واقعا آدم میتونست کاملا درک کنه که نابیناها چجوری زندگی میکنن اما احساس میکنم کمی کلیشهای و غیر واقعی بود درسته که توانایی هر فرد و کارهایی که انجام با بینا یا نابینا بودن یه آدم فرق زیادی رو نداره اما حتی ادنهای بینا هم بعد از کلی تمرین میتونن رانندگی کنن اما چجوری یک فرد نابینا آنقدر خوب میتونه رانندگی کنه وقتی حتی تمرینم نکرده اما کتاب از خیلی نظرها عالی بود که میتونه این ضعفش رو بپوشونه بخش کوچکی از رو هم به زندگی عاشقانه فرد اختصاص داده بود که بنظرم واقعا برای خواننده جواب بود در کل اگر میخواید یک کتاب با نثر عالی و کمی انگیزشی بخونید کتا خیلی مناسبی که هرکس شاید باید یبار بخونه
کتاب جالبی بود اولش که شروع به خوندن کردم فکر کردم یک داستان واقعیه ولی به مرور فهمیدم تخیلیه.. 🤔🤔در اینکه انسانهای معلول تواناییهای زیادی دارن شکی نیست ولی نویسندهی کتاب خیلی اغراق کرده و این ازجذابیت کتاب کم میکنه.. 🙄🙄نکتهی مهم دیگه اینکه متاسفانه اولین کتابیه که دیدم انقدر غلط املایی داره مثلا نوشته اثیر بجای اسیر یا تعنه بجای طعنه وچند نمونهی دیگه که باعث شد یه ستاره کمتر بدم😔😔. ولی توصیف جهان پیرامونمون از زبان یک فرد نابینا بسیار زیبا و دوست داشتنی بود 🤩🤩موفق باشی نویسندهی عزیز🌻🌻🌻
از نویسنده کتاب ممنونم اثرشون عالی و آموزنده بود و ارزش غرق شدن تو داستان برای ساعات طولانی رو داشت ولی یه ستاره کم دادم چون آخرش جالب تموم نشد یعنی من اینجوری حس کردم که بعد از فاش کردن واقعیت زندگی پدرش برای مردم، داستان قراره ادامه داشته باشه و قشنگ تر تموم بشه ولی یهو با چنتا جمله کوتاه نتیجه داستان معلوم شد و منِ خواننده کتاب این نقص رو حس کردم کاش با ملایمت بیشتری داستان تموم میشد ولی در کل خیلی خوب بود و به نظر من هر کسی تو زندگیش باید یه بار این کتاب پر از پند رو بخونه ازش درست زندگی کردن رو یاد بگیره. 🙂
موضوع این کتاب خیلی خاص و جذاب بود، داستان بسیاری عالی بود و خوب پیش رفت. موضوع داستان و بهتره بگم پیام داستان این بود که هیچ کس رو نباید دست کم بگیری. افراد دارای معلولیت قطعا دارای ذهن قویتر و ویژگیهای متمرکز بیشتری هستن. در حالی خیلی دست کم گرفته میشن من اعتقاد دارم که میتونن از پس هر کاری بر بیان. ماجرای این هست که فارغ از خصایص فرد نابینا و کارهایی که انجام میدهد و قابل باور نیست (مثل رانندگی در شهر) خصلتهای جامعه را در حدی که با آنها آشنا هستیم روشن میکند
به نظر من مطالعه این کتاب به صورت گذرا ارزشمند است.
از نویسنده و ناشر و تمام زحمت کشیدگان در این راه کمال سپاسگزاری را دارم
به نظر من مطالعه این کتاب به صورت گذرا ارزشمند است.
از نویسنده و ناشر و تمام زحمت کشیدگان در این راه کمال سپاسگزاری را دارم
موضوعی که نویسنده انتخاب کرده جالبه اینکه توانایی یک فرد معلول رو نشون بده ولی مواردی که در کتاب به کار برده نشون میده که نویسنده با تمرکز کامل کتاب رو ننوشته اینکه وارد خونهای میشه که یخچال پر مواد پدرش از کجا میدونست کی از پرورشگاه بیرون میره که یخچال رو پر مواد غذایی کرده؟ علت اینکه شخص پرورشگاه اینه که خانوادش ترکش کردند پس چرا براش خونه و ماشین و یک یخچال پر گذاشتند؟ در مورد رانندگی کردنش به نظر من اینکه میتونست رانندگی کنه منطقیه چون خیلی افراد نابینا هستند که میتونن بدون علم قبلی پیانو و گیتار و.... بزنند ولی اینکه بدون گواهینامه پشت رول نشسته عجیبه
با سلام خدمت نویسنده محترم کتابتون رو خوندم و خیلی هم لذت بردم از نوشتار شما میتوان فهمید که در مورد نوشتن کتابتون زیاد تحقیق کردین و با عنصر تخیل اون رو ترکیب کرده و اثری زیبا رو ارائه کردین و میتوان گفت که خوندن این کتاب جرقههایی در تاریکی وجود انسان پدیدار میکنه و باعث شناخت ناتوانی و در نتیجه باعث ترمیم ضعفها میشه و راهی برای پیروزی در هر شرایط و محدودیتها میشه صرف نظر از اشکالات نوشتاری و اشکالات تلفیق واقعیت و تفکر کتابتون رو دوست داشتم و با مطالعه بیشتر و کسب تجربه مفید میتوانید به پیشرفت بزرگی دست یابید براتون ارزوی موفقیت و سربلندی میکنم
گزارههای غلط
مثال اول:
یک دیوار همواره از آجرهای اندک به دژ مستحکم میرسد!
مشابه این گزاره در متن آمده است طبیعتا هر دیواری به دژ مستحکم تعلق ندارد.. مفهوم دژ مشخص است. در اینجا از واژه دژ به صورت اشتباهی استفاده شده است..
مثال دوم:
راوی نابینا میتواند از بوی دود اگزوز رنگ را تشخیص بدهد.
اگر نابینای مادرزاد باشد که اصلا تصوری از رنگ ندارد. اگر نابینای مادرزاد هم نباشد دود اگزوز به رنگ ماشین مربوط نمیشود. در اینجا رابطه علت و معلولی زیر سوال رفته... در یک داستان حتی تخیلی رابطه علت و معلولی باید قابل قبول باشد. این یک اصل داستانی نویسی است.
مثال اول:
یک دیوار همواره از آجرهای اندک به دژ مستحکم میرسد!
مشابه این گزاره در متن آمده است طبیعتا هر دیواری به دژ مستحکم تعلق ندارد.. مفهوم دژ مشخص است. در اینجا از واژه دژ به صورت اشتباهی استفاده شده است..
مثال دوم:
راوی نابینا میتواند از بوی دود اگزوز رنگ را تشخیص بدهد.
اگر نابینای مادرزاد باشد که اصلا تصوری از رنگ ندارد. اگر نابینای مادرزاد هم نباشد دود اگزوز به رنگ ماشین مربوط نمیشود. در اینجا رابطه علت و معلولی زیر سوال رفته... در یک داستان حتی تخیلی رابطه علت و معلولی باید قابل قبول باشد. این یک اصل داستانی نویسی است.
اینکه یک نابینا قهرمان داستان باشه موضوع جالبیه ولی بقدری داستان غیر قابل باور بود، ازیک صفحه ۴۹ به بعد ترجیح دادم بقیهاش رو نخونم. چند جا هم با عقل جور در نمیومد مثلا اتومبیلی که در پارکینگ بود درش همینجوری از اول بازبوده؟ میتونست نابینا هنگام ورود بخونه متوجه یک دسته کلید دیگه بشه بعد وقتی تصادفا وارد پارکینگ میشه و توسط همسایه از وجود اتومبیل خبردار میشه احتمال بده اون مربوط به این اتومبیله یا میشه توی یه خونوده سه نفر همزمان سرطان داشته باشند؟ ای کاش توانمندیهای یک نابینای تیزهوش رو به یک داستان تبدیل میکردید
درود بر جناب کیان فرد و آرمانهای انسانی، اخلاقی و اجتماعی شان، موضوع داستان اجتماعی و اخلاقی بود و واقعا ما همه در برابر هم مسئولیم و نباید از معضلات و مشکلات جامعه سرسری گذشت، روانی قلم آقای کیان فرد، افکار صلح آمیز و انسانی ایشان مورد ستایش من است، موضوع داستان پرداخت جذابی داشت، معضلی است که در همهی جوامع وجود دارد اینکه دستهای پنهان سعی دارند حاصل تحقیقات افراد را به نام خودشان ثبت کنند، اینکه حقوق محققین گمنام پایمال میشود و مواردی از این قبیل، به امید آنکه عدالت در جامعهی بشری اجرا شود.
با وجود اغراق در تواناییهای یک نابینا و یا ویروس Bk که درموردش تحقیق کردم و چیزی نبودکه در داستان گفته شده بود باز هم داستانی بود که دوست داشته باشم اونو به دیگران معرفی کنم. من انتظار واقعیتهای علمی رو از کتاب داشتم ولی واقعیتهای اجتماعی کتاب کاملا ملموس و قابل مشاهده است. و کار یک رمان اجتماعی هم همین تصویر واقعیتهای اجتماع است. تلنگرهای خوبی برای صفتهای با ارزش انسانی داشت اینکه اگر کسی خطایی در اجتماع کرد فقط اون یک نفر مقصر نیست و اطرافیانش هم سهمی درآن خطا دارند. هرچند سهوی باشد.
بنظرم خوندنش مفید هست. به مردم برای افزایش درک و دیدشون نسبت به معلولین کمک میکنه اما در طول داستان خیلی زیاد نکاتی بودند که از تواناییهای یک فرد معلول و نابینا خارجه, حتی درصورت داشتن استعداد بازهم ازنظر انجام دادن برای یک نابینا غیرممکنه و بنظرم نویسنده زیاده روی کرده!!! غلط املایی هم گاهی داشت و برعکس ماجراهای درطول داستان که ریز و با جزئیات توضیح داده شده بود، پایانش خیلی سریع بود و جا داشت کمی بیشتر توضیح میداد و ازاحساست پدر و پسر و مکالمه بینشون بعدازسالها میگفت,... درکل اما داستان جالبی بود!
پراکنده گویی نویسنده و گاها فراموشی اینکه قهرمان داستان نابیناست باعث ضعف داستان شده مثلا در جایی نویسنده عنوان میکنه که قهرمان داستان برای کشف عامل بیماری از میکروسکوپ استفاده کرده!! فرد نابینا هر چقدر هم توانایی داشته باشه قادر به استفاده کاربردی از میکروسکوپ نیست. نکات ریز اینچنینی در جاهای دیگهای از داستان هم به چشم میخوره که باعث ضعف کار میشه. در کل داستان سطح متوسطی داره امیدوارم کارهای قویتری از نویسنده در آینده نزدیک شاهد باشیم.
راوی داستان در محیط بسیار محدود پرورشگاه با معلولیت و ارتباط با تلوزیون شبه دانشمند خود را فرض کرده بود که از هر چیزی با اتکا به حواس بویایی و شنیداری شبه دانشمند بود واقعا سر گیجه گرفتم به دنبال کتاب جامعه شناسی بودم سر از داستان تخیلی فیک در اوردم و چندین داستان به شدت سطحی گنجانده بود در داستان اصلی بعد از این همه کتاب خواندن از نویسندگان انگلیسی و روسی و حتی نویسندگان شهیر ایرانی خواندن این کتاب مثل گرفتار همان ویروس ناشناخته شدن بود
بسیار زیبا بود،
حسش قریبه نبود
یکجوری بیان میکرد انگار خودت داخل اون موقعیت بودی
مخصوصا قسمت آخر داستان گریه آور بود
یک قسمتهایی رو میشه اشاره کرد حیرت آور یا شاید هم باورنکردنی بوده درباره افراد نابینا، اما میشه گفت هیچ چیز نشدنی نیست.....
دیدگاه من درمورد این داستان مفیده و نظر شخصی من اینه که بسیار خوب و زیبا داستان جلوه داده شده بود به نحوهای بیان کرد که من فکر کردم واقعا داستان واقعیته ولی خوب متوجه شدم تخیلی بوده...
حسش قریبه نبود
یکجوری بیان میکرد انگار خودت داخل اون موقعیت بودی
مخصوصا قسمت آخر داستان گریه آور بود
یک قسمتهایی رو میشه اشاره کرد حیرت آور یا شاید هم باورنکردنی بوده درباره افراد نابینا، اما میشه گفت هیچ چیز نشدنی نیست.....
دیدگاه من درمورد این داستان مفیده و نظر شخصی من اینه که بسیار خوب و زیبا داستان جلوه داده شده بود به نحوهای بیان کرد که من فکر کردم واقعا داستان واقعیته ولی خوب متوجه شدم تخیلی بوده...
من الان که دارم نظر مینویسم فصل دو کتاب خوندم واقعا از اینکه خدا اگر یک چیز بگیره یک چیز بهتر بهت میده شکی نی اگر یک حس گرفته شده ولی ما بقی حسها قویتره هست و دیدم مثل درخته هر چه بارش کمتر باشه ثمرش بهتره ولی یجا راجب بیماری که تحقیق میکرد خب میگه با میکروسکوپ چک میکردم و از این قبل حرفا وقتی کوره اخه چطور نگا میکرد داستان باید جوری باشه که همه چی بهم بخونه ولی در کل جالبه از اینکه که تو باید عمل کنی وقتی بخوای میتونی و میشه
بیسیار زیبا بود. در مورد آن افرادی که برایشان رانندگی یک نا بینا غیر قابل باوره. من به چشمان خودم دیدم نابینایی که با یک قایق چوبی میرفت ماهی گیری و مسافت طولانی و پی در پی تو دریا یک نفری میرفت و بر میگشت به ساحل دقیقا سر جاش که در ساحل طنابی برای قایق چوبیش داشت دقیق سر طنابش بر میگشت. داستان استادم عیسی م نابینایی در شهر کوران را بخوان.
جالب بود ولی در عین حال خیلی از زندگیی آدم دور بود بیشتر انگار تو تخیّل سیر میکردی تای زندگی واقعی، بعد اصلا شبیهی انسان نبود نه غذا خوردن و زندگی عادیش نه اتفاقات خارق العاده زندگیش، من باور دارم که خدا اگری توانایی رو به کسی نداده باشه در عوض تواناییهای دیگه ش رو تقویت کرده ولی این خیلی ماورائی بود ولی درکل خوب بودم خداقوت به نویسنده
من بر خلاف خیلی از نظراتی که خوندم هیچ اغراقی توی داستان و شخصیت اصلی نمیبینم چون جهان مارو دانشمندان معلول ذهنی و جسمی با نواقص مختلفی احاطه کرده که کمکهای زیادی به بشریت کردن و ما حتی اسمشونم نمیدونیم و یک جورایی گمنام هستند و من با تمام وجود شخصیت اصلی این کتاب رو حس کردم و همزاد پنداری داشتم احساس میکردم خود منم نه شخص دیگری تنها نکته منفی کتاب تموم شدنش بود نه چیز دیگهای...
حقیقتا خیلی عالی بود
ولی دو تا مورد هست ک شایان ذکر هست
درمورد اینکه افراد معلول توانمندیهای خاص خودشونو دارن حرفی نیست ولی تو این کتاب زیادی اغراق شده
ثانیا اینکه پایان این داستان خیلی یهویی تموم شد انتطار میرفت نویسنده یمقدار دیگه ادامه بده
نویسنده محترم تو اوج داستانو رها کرد
و علت یک ستاره کمتر دادن من هم دقیقا این دو مورد بود. .. بهرحال خیلی داستان زیبایی بود.
ولی دو تا مورد هست ک شایان ذکر هست
درمورد اینکه افراد معلول توانمندیهای خاص خودشونو دارن حرفی نیست ولی تو این کتاب زیادی اغراق شده
ثانیا اینکه پایان این داستان خیلی یهویی تموم شد انتطار میرفت نویسنده یمقدار دیگه ادامه بده
نویسنده محترم تو اوج داستانو رها کرد
و علت یک ستاره کمتر دادن من هم دقیقا این دو مورد بود. .. بهرحال خیلی داستان زیبایی بود.
یک رمان فوق العاده و جذاب که نویسنده با سبک نویسندگی رمانتیسیسم واقعا تاثیر گذار وقایع را توصیف کرده است. این رمان با ترجمهای جذاب و گیرا ذهن را درگیر میکند. و به شدت تغییرات سیر داستان اصولی و جذاب است. این رمان را به شدت به افراد عادی و به خصوص به رمان نویسان توصیه میکنم و تشکر میکنم از اپلیکیشن بی نظیر کتابراه که فرهنگ زیبای کتابخوانی را با کتابهای درجه یک رواج میدهند. 🌹
باسلام کتاب جالبی بود به نظرم یه جاهایی عینه واقعیته جاهایی که عیبهای افراد جامعه رو بهمون گوشزد میکنه که در واقع هم همین طور هست اینکه مسلما انسانهایی از بیرون بهتر میتوانند عیبهای ما رو به ما بگن تا اینکه خودمون بخوابم متوجهش بشیم جامعه هم همین طوره به نظرم تو این داستان این فرد نابینا خیلی قشنگ تونسته عیبهای افراد جامعه رو بهشون گوشزد کنه که برای تک تک اونها جای تامل داره
عالی بود این کتاب تاثیرات خیلی خوبی روی روح و روان من داشت؛ از جمله اینکه این کتاب به خوبی نشان میدهد معلولیت افراد باعث میشود حواس دیگر آنها خیلی بهتر از بقیه کار کند مِن جمله حس بویایی و شنوایی برای یک فرد نابینا و از طرفی افراد سالم با خواندن این کتاب از اینکه فرد مفیدی نباشند احساس شرم میکند وفکری به حال ساعت و لحظههای پیش رویشان میکنند واقعا عالی بود👌🏻👌🏻👌🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی کتاب خوبی بود ومن خیلی لذت بردم واینکه بعضیها گفتن اغراق داشت من مخالف هستم به این دلیل که هرکاری وهرچیزی که دور از ذهن من وشماست یه فرد دردنیا اون کارو به راحتی انجام میده حتی اگه نقص عضوی داشته باشه هیچ کاری نشد نداره الکی نیست که اشرف مخلوقاتیم واقعا خسته نباشید من که لذت بردم امیدوارم همیشه بدرخشین در ضمن ما منتظر جلددوم سلول هستیم
کتاب کوته فکران جامعه نه به دلیل ایراد گرفتن به رفتار مردم جامعه بلکه به دلیل در آینه قرار دادن برخی از افکار انسانها و تاثیر آنها روی زندگی دیگران میباشد تا نوع رفتار خود را از زاویه دیگر ببینیم و سپس در مورد آن تصمیم بگیریم.
این مباحث پیرامون داستان یک شخصیت نابینا بررسی میگردد که با چشمان نابینا مواردی را میبیند و درک میکند که انسانهای بینا از درک آن عاجز میباشند.
این مباحث پیرامون داستان یک شخصیت نابینا بررسی میگردد که با چشمان نابینا مواردی را میبیند و درک میکند که انسانهای بینا از درک آن عاجز میباشند.
این کتاب کاملا ارزش خوندن رو دار نگاهی جالب اما غم انگیزی به جامعه مسموم داره جامعهای که از نداشتن فرهنگ رنج میبره. روایت بسیار خوبی داره واز همون اول رو شمارو به خودش جذب میکنه. و شما رو مجبور به خوندن کتاب میکنه. سبک نوشتن داستان این شباهت خیلی زیادی به کتاب جز از کل داره (اونایی کتاب رو خوندن میفهمن) و اگه از سبک نوشتار جز از کل خوشتون اومد از اینم خوشتون میاد.
نویسندههای ایرانی اکر یکم به خودشون تکونی بدن میتونن از بهترینهای جهان باشن همانطور که آثار کلاسیک ما لایق ستایش هستن نویسندگان سبک نوین هم باید بیشتر مطالعه کنن و دست از لجبازیهای معمول بردارند آقای کیان فرد پر توان به کارت ادامه بده اگر بتونی هزاران کتاب در سبک خودت بخونی میتونی بهتر از نویسندگان دیگر بنویسی هر ایرانی استعداد خوب بودن رو داره کتاب برای یکبار خوندن خوبه.
جالب بود
در کل میخواد بگه محدودیت ممنوعیت نیست
و کسانی که معلولیت جسمی دارن میتونن توی خیلی چیزا از بقیه سرتر و قوی تر باشن کمی اغراق هم کرده
این ژانر رو دوست داشتم ولی آخر این داستان خیلی مختصر و کوتاه تموم شد توقع داشتم جزییات بیشتری داشته باشه بهتر تموم بشه دیگه هیچ اثری از پدرش دیده نشد یعنی تا آخر عمر هیچ ارتباطی یا برخوردی باهم نداشتن؟ اونم بعد از چنین خرابکاری
در کل میخواد بگه محدودیت ممنوعیت نیست
و کسانی که معلولیت جسمی دارن میتونن توی خیلی چیزا از بقیه سرتر و قوی تر باشن کمی اغراق هم کرده
این ژانر رو دوست داشتم ولی آخر این داستان خیلی مختصر و کوتاه تموم شد توقع داشتم جزییات بیشتری داشته باشه بهتر تموم بشه دیگه هیچ اثری از پدرش دیده نشد یعنی تا آخر عمر هیچ ارتباطی یا برخوردی باهم نداشتن؟ اونم بعد از چنین خرابکاری
کتاب خوبیه ولی چند تا عیب و ایراد آشکار داشت. اولا املای بعضی کلمات رو غلط نوشته. مثلاً به جای حاضر، نوشته حاظر. ثانیا، محتوای این کتاب، از نظر عقلی کمی محاله. ثالثا توی فصل اول، داشت در مورد یک آدم کور مادرزاد صحبت میکرد که یکدفعه پرش خورد به سمت کلمههایی مثل آرامش، رفاه و.... به اندازهای که من فکر کردم اون، پایان فصل اول هست. لطفاً این موارد را اصلاح کنید
باسلام و احترام خدمت کتابراه داستان بسیار اغراق امیز وتخیلی بود درتواناییهای افراد معلول شکی نیست ولی نه در این حد که یک نابینا بدون آموزش بتواند رانندگی کند. یابدون کمک افراد اتاقهای دادگستری رو پیدا کندو... ولی از مشکلات جامعه صحبت کرده از کودکان کار آز زنان بی سرپرست ازانکلهای جامعه و.... که درعین حال بسیار آموزنده و تاثیر گذار بود. باتشکر
تقریبا کتاب از اونجایی که به صورت داستانی و رمان حالت هستش خوندنش میچسبه ولی خب یکم اغراق ها درمورد رانندگی و اینا بعضی جاها آدمو اذیت میکنه. البته نمیگم قدرتی نیس در واقع خدا هرچیو از آدم میگیره به جاش چیزها و قدرتهای دیگه میده حتی تو خیلی جاها هم شنیدیم که مثلا کسی دست نداره یا فلجه از پاهاش به نحو احسنت استفاده میکنه و حتی بهترین کارهای هنری رو خلق میکنه
خیلی سم بود کاری به رانندگی یه نابینا ندارم که اصلا تعلیم ندیده ولی کشندهترین بیماری چه در جهان چه در ایران بیماری قلبی عروقیها هستن دوم اینکه تنها یک رگ بگیره و این حرفهایی که نوشته بود کاملا اشتباه بود اون عروق کرونر هستن عروق خون رسان به قلب تازه اونم تا 60 سالگی حتما یکیاش میگیره و بدن خودش رگ سازی مجدد میکنه چه قدر باگ داشت😕
نویسنده به خوبی سعی در بیان مشکلات جامعه داشت و به نکات خوبی اشاره شده بود اما به صورت کاملا غیر واقعی و اغراق آمیز آدم بیشتر یاد سوپرمن میوفته (رانندگی فرد نابینا بدون اموزش و درکی از ماشین، کشف ویروس و درمان با میکروسکوپ، چطور اونا دیدن زیر میکروسکوپ براش امکان پذیر بوده، و..) اغراق بیش از حد جذابیت داستان رو از بین برده متاسفانه
داستان تاثیر گذار و جالبی بود توی دو شب تونستم تمومش کنم حس خوبی بهم داد حس زندگی کردن
اما یه ایرادش نظرم نسبت به عالی بود را کاهش داد
نقش اول داستان فردی نابینا بود اما نوشته شده بود که ویروس رو از طریق میکروسکوپ دنبال میکرده و یک خلل ایجاد شد تو ذهنم به عنوان خواننده
اما مجموعا داستان جلب کنندهای بود ممنون احسان کیان فرد عزیزم💙💙
اما یه ایرادش نظرم نسبت به عالی بود را کاهش داد
نقش اول داستان فردی نابینا بود اما نوشته شده بود که ویروس رو از طریق میکروسکوپ دنبال میکرده و یک خلل ایجاد شد تو ذهنم به عنوان خواننده
اما مجموعا داستان جلب کنندهای بود ممنون احسان کیان فرد عزیزم💙💙
کتاب را که مطالعه میکردم گاهی احساس میکردم نویسنده فراموش کرده قهرمان داستان یک نابینا ست آنقدر خصوصیات شخصیت داستان اغراق شده است که به هیچ وجه برای خواننده قابل باور نیست داستان در داستان وهمه جا پراز تناقض بزرگنماییهای دور از ذهن بود امیدوارم کتابهای دیگر این نویسنده پربارتر و منسجم تر باشد موفق باشید
از نظر این که یک داستان هست و درباره یک نابینا هست و وقتی خودش رو در می یابه و کارهای فوقالعاده مثل بیرون رفتن، رانندگی کردن، کارهای شخصی، برقراری ارتباط با دیگران و... انجام میده (درسته که در دید ما نابینا به سختی میتونه از خیابون رد بشه ولی اگر واقعا کسی بخواد و تلاشش رو بکنه میتونه حداقل کارهای خودش رو انجام بده)
در این که رمان جالب و سرگرم کنندهای هست جای شکی نیست و اغراقهایی صورت گرفته که در ژانر این رمان نمیگنجه و بهتر بود در معرفی کتاب اشاراتی بهش میشد تا خوانندههایی که از این تیپ رمانها خوششون نمیاد سراغ این رمان نیان اما در کل اگر اهل رمانهای فانتزی و سرگرم کننده بدون دلایل منطقی هستین این رمان بخونید قشنگه👌
گیرایی داستان بسیار عالی، تم داستان جدید و غیر تکراری بود، خیلی ظریف به وضعیت سیاسی جامعه اشاره کرده بود، اولین کتابی است که بعد از خواندن کتابهای بسیار در "طاقچه"آن را ذخیره کردم و پیشنهاد خواندنش را به دوستانم و کاربران گرامی، توصیه میکنم، موفقیت روز افزون نویسندهی محترم را از خداوند بزرگ آرزو دارم. با تشکر از شما
کتاب داستان خوبی داشت
واقعا کور بودن فیزیکی مهم نیست آدم خوبه فکرش و عقلش کور نباشه
اما یه نکته که داستان داشت این بود که آدم کوری که گواهینامه نداره یا اصلا نمیتونه تابلوهای راهنمای رانندگی رو ببینه چطور با بو کشیدن میتونه رانندگی کنه؟
این نکته داستان رو ضعیف کرد اما نه انقدر که چشم منه خواننده از داستان خسته بشه
واقعا کور بودن فیزیکی مهم نیست آدم خوبه فکرش و عقلش کور نباشه
اما یه نکته که داستان داشت این بود که آدم کوری که گواهینامه نداره یا اصلا نمیتونه تابلوهای راهنمای رانندگی رو ببینه چطور با بو کشیدن میتونه رانندگی کنه؟
این نکته داستان رو ضعیف کرد اما نه انقدر که چشم منه خواننده از داستان خسته بشه
سلام واقعا کتاب عالییییی بود،..،
بستگی به دید و نقطه نظر خوانندهام داره.
در باب مثال قریب به اکثر افراد، درک روشنی از چهار حس دیگر خود غیر بصری ندارن و یا مسائل و جنایات به ظاهر کوچک و فی واقع رادیکالی در جامعه را نادیده میگیرن "ولی این کتاب با ژرفنا چنین اهدافی را دنبال میکند
ممنون از تیم کتابراه🌷
بستگی به دید و نقطه نظر خوانندهام داره.
در باب مثال قریب به اکثر افراد، درک روشنی از چهار حس دیگر خود غیر بصری ندارن و یا مسائل و جنایات به ظاهر کوچک و فی واقع رادیکالی در جامعه را نادیده میگیرن "ولی این کتاب با ژرفنا چنین اهدافی را دنبال میکند
ممنون از تیم کتابراه🌷
من فقط تا صفحه ۴۲ کتابتونستم دووم بیارم. به نظر من نویسنده بیش از حد اغراق کرده و هر چقد هم حسهای غیر از بینایی پیشرفته باشن، انقدر سریع محلها و رنگها و اتفاقات رو نمیشه دقیق متوجه شد، یهو بعد از چند سال یه ادم نابینا از پروشگاه اومده بیرون و خیلی راحت بدون عصا دقیقا مثل یه ادم بینا کار انجام میده.
این کتاب رو پیشنهاد میکنم بخونید اینکه نویسنده نگاه خلاقانهای داشته و معلولیت در برخی زمینهها (مثل معلولیت بینایی در اینجا) رو به منزلهی قوی تر بودن سایر حواس دونسته در کل خوشم اومد پنجرهی دید جدید و خوبی داشت اینکه یه زمانی کارهایی که برای افراد دارای معلولیت ممکن نبوده ممکن خواهد شد.
با سلام. خیلی از این کتاب خوشم اومد. داستان بسیاری عالی بود و خوب پیش رفت. موضوع داستان و بهتره بگم پیام داستان این بود که هیچ کس رو نباید دست کم بگیری. افراد دارای معلولیت قطعا دارای ذهن قویتر و ویژگیهای متمرکز بیشتری هستن. در حالی خیلی دست کم گرفته میشن من اعتقاد دارم که میتونن از پس هر کاری بر بیان