نقد، بررسی و نظرات کتاب پسرک خانه‌ی اربابی - فرانسیس آلگود

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
maniya
۱۴۰۳/۰۹/۰۱
یک داستان تخیلی است که یک پسر بچه با پدربزرگ و مادربزرگش در جنگل زندگی می‌کند او کاوش در جنگل را بسیار دوست داشت یک روز که در حال بازی در جنگل بود ناگهان صدایی می‌شنود در واقع این صدا از جانب یک سنجاقک بود آن سنجاقک یک فرشته بود او با خود می‌گوید حتماً خیالاتی شدم و به خانه می‌رود این موضوع را با پدر بزرگ و مادربزرگ خود تعریف نمی‌کند چند روز بعد دختر عموی او جین یز برای تعطیلات به آن جا می‌رود او نیز همانند آن پسر بچه یک دختر خیالاتی است او با خود یک لاک‌پشت آورده است که آن را بعداً در جنگل آزاد کند آن‌ها آن لاک‌پشت را به انبری می‌برند و پسر می‌گوید که می‌رود که غذا برایش بیاورد در این هنگام دختر در انباری تنها می‌شود و صدایی می‌شنود و یک سنجاقک لب پنجره می‌بیند وقتی پسر بچه برمی‌گردد برای او تعریف می‌کند سر بچه نیز می‌گوید که در جنگل چه چیزی را شنیده و سنجاقک دیده و جنیز می‌گوید که یک سنجاقک دیده نها تصمیم می‌گیرند فردا صبح با لاک پشت به جنگل بروند در آن جا لاک‌پشت را رها کردم و سنجاقک را دیدم به دنبال آن سنجاقک نزدیک تنه درختی شدند در تنه درخت یک حفره بود آن دو از درخت بالا رفتند و حفره را جستجو کردند در آن یک کیسه بود که سکه‌هایی مال یک قرن پیش بود سکه‌های طلا و با ارزش آن‌ها خوشحالی کردند
Ahmad
۱۴۰۳/۰۵/۱۸
خطر اسپویل :
داستان از یک روز در جنگل شروع می شود که پسر بچه ای در جنگل در حال بازی و جستجو است که ناگهان به دسته ای از سنجاقک ها بر می خورد که بسیار زیبا هستند. یک سنجاقک که بالهای طلایی رنگی دارد به او نزدیک می شود و پسرک زمزمه ای می شنود و فکر می کند خواب است ولی خواب نیست و بعد سنجاقک دور می شود. پسرک تمام راه را تا خانه می دود و پیش پدربزرگ و مادربزرگش برمی گردد. و میز شام را می چیند پدربزرگ از داستان های اغراق آمیز پسرک خوشش می آید و پسر برایش ماجراها را تعریف می کند ولی از صداهایی که شنیده چیزی نمی گوید. پسرک به رخت خواب می رود تا شاید دوباره آن صداها را بشنود. در طی چند هفته بعد دیگر او هیچ صدایی را نمی شنود تا این که قرار می شود دخترعمویش برای تعطیلات پیش آن ها بیاید. روزی که دخترعمویش با پدرمادرش می آیند دختر عمویش در یک جعبه یک لاک پشت با خودش آورده است که از او می خواهد امشب یک خانه و مقداری غذا برای لاک پشت تهیه کنند و فردا لاک پشت را به جنگل ببرند و آزاد کنند. آن ها برای پیدا کردن جعبه به اتاق زیر شیروانی می روند ولی چون آن جا تاریک است پیر برای آوردن چراغ قوه به اتاقش می رود که در این جا دختر هم زمزمه هایی می شنود و سنجاقک را می بیند و می ترسد وقتی که پسرعمویش برمی گردد متوجه ترس او می شود و او می گوید که صداهایی شنید و پسر به او می گوید که این جا همیشه صداهای شنیده می شود و دخترعمویش میگوید که من تابه حال چیزی نشنیده ام و پسر ماجرای زمره هوایی که شنیده را می گوید و می گوید که یک سنجاقک با او حرف زده است و دختر عمویش از شنیدن نام سنجاقک تعجب می کند و می گوید که اوهم آن سنجاقک رادیده فردا با هم به جنگل می روند دوباره سنجاقک را می بینند و او به آن ها جای یک کیسه سکه را نشان میدهد.
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۳
داستان با پسر بچه‌ای در جنگل شروع می‌شود که با تصورات و تخیلات خود در حیوانات و گیاهان و درختان صحبت می‌کند، که فرشته‌ی مهربون در قالب یه سنجاقک با او ارتباط برقرار می‌کند، واقعیتی که همه‌ی ما در شرایطی به همین شکل با پدیده‌های اطرافمون ارتباط برقرار می‌کنیم و آنرا جزئی از اسرار پنهانی خود دانسته و فقط با برخی از دوستان صمیمی خود در میان می‌گذاریم، تخیلی که موجب رشد و شکوفایی استعداد‌ها و افزایش قدرت تخیل و اعتماد به نفس افراد می‌شود، البته افراد می‌توانند بدون توجه به سن و سال در شرایط مختلف این حس را درک کنند و نوعی آرامش درونی را احساس کنند، من خودم گهگاهی با پرندگان، گل‌ها، حیوانات خانگی و درختان صحبت می‌کنم و احساس می‌کنم که پاسخ مرا می‌دهند، حس عجیبی است یکبار امتحان کنید جالب است.
عباس پورخلیلی
۱۴۰۲/۰۳/۱۷
داستان با پسر بچه‌ای در جنگل شروع می‌شود که با تصورات و تخیلات خود در حیوانات و گیاهان و درختان صحبت می‌کند، که فرشته‌ی مهربون در قالب یه سنجاقک با او ارتباط برقرار می‌کند، واقعیتی که همه‌ی ما در شرایطی به همین شکل با پدیده‌های اطرافمون ارتباط برقرار می‌کنیم و آنرا جزئی از اسرار پنهانی خود دانسته و فقط با برخی از دوستان صمیمی خود در میان می‌گذاریم، تخیلی که موجب رشد و شکوفایی استعداد‌ها و افزایش قدرت تخیل و اعتماد به نفس افراد می‌شود، البته افراد می‌توانند بدون توجه به سن و سال در شرایط مختلف این حس را درک کنند و نوعی آرامش درونی را احساس کنند، من خودم گهگاهی با پرندگان، گل‌ها، حیوانات خانگی و درختان صحبت می‌کنم و احساس می‌کنم که پاسخ مرا می‌دهند، حس عجیبی است یکبار امتحان کنید جالب است.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۲۹
داستان مناسب نوجوانان است و از آنجایی که من هنوز هم داستان‌های ماجراجویانه را مثل دوران نوجوانی‌ام دوست دارم، به خواندن آن ادامه دادم ولی اصلا نکته خاصی نداشت و بی‌معنا تمام شد. این داستان مثلا ماجراجویانه است، اما کلمات و بیان نویسنده اصلا هیجان لازم را به خواننده انتقال نمیدهد. در ضمن اصلا معلوم نیست پسرک چرا پدر و مادری ندارد. عنوان داستان نیز به ماجرای قصه بسیار بی‌ارتباط است. در ابتدا راوی داستان اول شخص است، اما در قسمتی از آن به سوم شخص تغییر می‌یابد، حتی اگر اشکال از متن اصلی است، به نظرم بهتر است لااقل در ترجمه اصلاح می‌شد.
Zubina
۱۴۰۲/۰۸/۲۰
روایتی کوتاه و شیرین از ماجرایی خاطره انگیز..
ترجمه نسبتا تحت اللفظی داشت و شاید به خاطر برگردانده شدن، از گرمی و نشاط داستان کم شده بود. منتها اگر اهل تخیل و رویابافی باشید، ارتباط خوبی با داستان برقرار میکنید و تصور فضای سرسبز جنگل و اتفاقات شیرین و هیجان انگیزی که برای یک کودک رخ داده، برای شماهم لذت بخش خواهد شد.
Dianera
۱۴۰۳/۰۱/۱۰
داستان در مورد پسری بود که همراه با پدر بزرگ و مادر بزرگ خود زندگی میکرد و خانه شان در نزدیکی جنگل بود. روزی او در جنگل صدایی میشنود و بعد با دختری به نام جین به دنیال صدا میروند. اگر همراه با خواندن کتاب تصورسازی ذهنی کنید شیرین تر میشود.
Mehdi Moghaddam
۱۴۰۲/۰۱/۱۲
با سلام
در حقیقت خیلی داستان ضعیفی بود که واقعا هیچ چیزی در خود نداشت. یک داستان تخیلی بی مفهوم که در بردارنده هیچ چیزی در خود نداشت.
متاسفم هیچ نظر خاصی ندارم.
آیناز ر
۱۳۹۹/۱۲/۱۴
قبلا خونده بودم جالب و کوتاه بود
راجب به ماجراجویی یه پسر بچه تو باغ خونه‌شون هست و مثل افسانه‌ها داستان شروع میشه ولی نقطه اوج نداره انقدر کوتاهه مثل داستان بردارن گریم هست فقط چند درجه پایینتر
Sepid Mmm
۱۴۰۱/۰۶/۲۳
داستان خوبی بود ولی مفهوم آن چنانی را نمی‌رساند و درواقع هدف داستان مشخص نبود با این حال برای رده سنی نوجوانان و کودکان بالای ۹ سال مناسب است و حجم کمی نیز دارد
ابوالفضل صیدی
۱۴۰۱/۰۳/۱۵
داستان قشنگی بود ولی نه سر داشت نه ته آخر داستان معلوم نشد فقط یه وسط هاش نویسنده از تخیل‌اش استفاده کرده بود که این داستان جالب کرده بود
ولی درکل چیز خیلی خوبی نداشت
مهتا مبینی
۱۳۹۸/۱۲/۲۸
کاش از اون سکه‌ها نصیب ما هم میشد 😂😂😂بگذریم کتاب زیبایى بود، من از داستان هاى خیالى خیلى خوشم میاد، کلاً دوستش داشتم خوب بود
فاطمه صادقی
۱۴۰۱/۰۶/۱۹
من کتاب‌های تخیلی رو دوست دارم اما این کتاب خیلی غیر واقعی بود. نتیجه‌ی جالبی هم نداشت و از نظر نوشتاری ضعیف بود. ۲ ستاره رو برای زحمت نویسنده گذاشتم.
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۵/۰۹
وقتی که تنهایی به آدم رو میاره، بیشتر حیوانات و طبیعت هست که حال آدم رو خوب می کنه مثل داستان پسر تنها کتاب ما ممنون از کتابراه
احمد دهانی
۱۴۰۲/۰۱/۰۴
کتابی بدی نیست من به کتاب تخیلی بسیار علاقمند هستم ولی نویسنده فقط کمی در اواسطش از تخیل استفاده کرد داستانی خوب ومهیج برای کودک ونوجوان.
Emilia Jackson
۱۴۰۱/۰۶/۲۹
داستان در مورد پسری است که ابتدا وضع زندگی عالی دارد ولی بعد اتفاق‌هایی براش می‌افتد. کتاب جالبی بود و دیدگاهی عجیب و خوب داشت
Ay naz
۱۴۰۳/۰۲/۰۶
روایت کوتاه، خاص، ماجراجو، جذاب بود. نویسنده قلمش قشنگ و حرف هایش متفاوت بودولی من آخرش را ندانستم واقعا سر در نمیارم.
نازسمن جعفرپور
۱۴۰۲/۰۵/۱۷
خوب بود مثل افسانه‌ها شروع شد ولی خیلی کوتاه بود و به نظر من هیچ مفهوم خاصی نداشت اما برای کودکان خوبه
مهدیه
۱۴۰۲/۰۳/۱۳
یاده بچگیم افتادم
منو دوستم همش درمورد پری‌ها و جنگل و گنج صحبت میکردیم، بازی هامون هم اینطوری بود، خاطراتم زنده شد.
احسان حسین زاده
۱۳۹۷/۰۷/۱۰
فوق العاده جالب و جذاب و هیجان انگیز بود و با روحیه من همخوانی داشت این ماجرا و داستان این کتاب
محسن اندیشمند
۱۴۰۲/۰۱/۰۶
در به تصویر کشیدن فضای داستان و زمان بندی در طول داستان هماهنگی خوبی دیده نمیشه.
samira khandanikia
۱۴۰۱/۰۷/۱۷
اصلا جالب نبود خیلی تخیلی بود صحنه‌های جالبی هم نمیشد ازش تصور کرد بیشتر مخصوص کودکان بود
z
۱۴۰۱/۰۶/۰۹
سلام روزتون بخیر
داستان خیلی جالبی بود
ومن در کل داستان‌های خیلی رو دوست دارم 👍🤩
Amiri
۱۴۰۱/۰۲/۱۰
از این داستان‌های هست که دوست داری بخونی ادامه‌اش چی میشه برای سرگرمی خوبه
Asu
۱۴۰۰/۱۱/۲۴
خیلی قشنگ نوشته شده بود آدم رو مجبور می‌کرد ادامه بده ما رو داخل اون فضا قرار می‌داد
Ati t
۱۴۰۳/۰۵/۱۲
چون هیچی از کتاب یادم نمیاد میفهمم که کتاب گیرایی نبود که تو ذهنم نمونده هنوز
ستایش کیوانی
۱۴۰۳/۰۱/۲۶
کتاب کوتاه و جذابی بود و در حین خواندن واقعا از آن لذت بردم و اصلا خسته نشدم
sh. saberi
۱۴۰۲/۰۷/۱۴
یه داستان تخیلی بود. من که به دلم ننشست، منتظر ادامش بودم ولی تموم شده بود.
علی حیدرپور
۱۴۰۲/۰۴/۲۱
کتاب زیبایی بود داستانی جالب و خوبی داست از نویسنده و مترجم گرامی تشکر میکنم
F.Namazi
۱۴۰۲/۰۲/۰۸
کتاب قشنگی بود و تصویر سازی و تداعی اتفاقات در ذهن خیلی زود نقش می‌بست
سید ایین موسوی
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
خیلی این کتاب عالی بود من از دیشب داشتم کتاب‌های مناسب سنم را می‌خواندم
Gol Yakh
۱۴۰۲/۰۱/۱۰
یک کتاب تخیلی خیلی خلاصه با ده دقیقه زمان میشه خوندش و لذت برد
فاطمه
۱۴۰۱/۰۷/۱۲
یه داستان کوتاه ولی جذاب بود ترجیح میدادم یکم داستان طولانی تری باشه
فاطمه زهرا حسینی
۱۴۰۱/۰۷/۰۴
کتاب خوبی بود، پایانش یکم نامشخص بود اما بعنوان یه کتاب داستان کوتاه جالب بود
Ameneh bararzadeh
۱۴۰۱/۰۵/۰۵
خیلی جالب بود تصویر پردازی خوبی درداستانش داشت ازخواندنش لذت بردم.
دریا
۱۴۰۳/۰۹/۱۲
کتاب جالبیه پیشنهاد میشه بخونید و لذت ببرید
محمودی
۱۴۰۳/۰۷/۱۲
کتاب نسبتا خوبی بود یک داستان خیالی باتخیلات کودکانه
مهدی قانونی
۱۴۰۲/۱۰/۱۶
کتاب تفریحی است یعنی چیز خاصی به شما اضافه نمی‌کند
ارتا آریای
۱۴۰۲/۰۴/۰۸
ای کاش اون سکه نصیب ماهم میشد
اما داستان ضعفی بود
ارشا
۱۴۰۱/۱۱/۳۰
خوبه به نظر من باید بیشتر خوندش چون خیلی چیز‌های جالبی دارد
Yekta ghaeni
۱۴۰۰/۰۶/۱۹
من که عاشق این جور داستانام ممنونم از شما
Mobina Rezanejad
۱۳۹۶/۱۰/۲۱
داستان قشنگی بود من خیلی دوست داشتم
زهرا اقبال
۱۳۹۶/۱۰/۱۲
کاش از اون سکه‌ها واسه مام بود داستان قشنگی بود
Parya
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
خوب نوشته شده بود به دلم نشست
A⅔
۱۴۰۳/۰۱/۰۹
داستان کوتاه و جالبی بود
parinaz hamedi
۱۴۰۱/۰۹/۰۱
خیلی کتاب کوتاهه و خیلی معنیشو نفهمیدم
ژینو شامحمدی
۱۴۰۱/۰۳/۱۷
انتظار بیشتر از این داشتم ولی
کاربر قاسمی
۱۴۰۱/۰۲/۲۳
حس واقعی که با کتاب بدست اوردم
نگار هدایتی
۱۴۰۱/۰۱/۰۲
به نظرم ارزش خواندن داره
لیلا رنجبر
۱۴۰۰/۱۲/۲۴
عالی بود من که دوستش داستم
1 2 >>