نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب پسرک خانهی اربابی

پسرک خانهی اربابی
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۹/۰۱
00
یک داستان تخیلی است که یک پسر بچه با پدربزرگ و مادربزرگش در جنگل زندگی میکند او کاوش در جنگل را بسیار دوست داشت یک روز که در حال بازی در جنگل بود ناگهان صدایی میشنود در واقع این صدا از جانب یک سنجاقک بود آن سنجاقک یک فرشته بود او با خود میگوید حتماً خیالاتی شدم و به خانه میرود این موضوع را با پدر بزرگ و مادربزرگ خود تعریف نمیکند چند روز بعد دختر عموی او جین یز برای تعطیلات به آن جا میرود او نیز همانند آن پسر بچه یک دختر خیالاتی است او با خود یک لاکپشت آورده است که آن را بعداً در جنگل آزاد کند آنها آن لاکپشت را به انبری میبرند و پسر میگوید که میرود که غذا برایش بیاورد در این هنگام دختر در انباری تنها میشود و صدایی میشنود و یک سنجاقک لب پنجره میبیند وقتی پسر بچه برمیگردد برای او تعریف میکند سر بچه نیز میگوید که در جنگل چه چیزی را شنیده و سنجاقک دیده و جنیز میگوید که یک سنجاقک دیده نها تصمیم میگیرند فردا صبح با لاک پشت به جنگل بروند در آن جا لاکپشت را رها کردم و سنجاقک را دیدم به دنبال آن سنجاقک نزدیک تنه درختی شدند در تنه درخت یک حفره بود آن دو از درخت بالا رفتند و حفره را جستجو کردند در آن یک کیسه بود که سکههایی مال یک قرن پیش بود سکههای طلا و با ارزش آنها خوشحالی کردند
هیچ پاسخی ثبت نشده است.