معرفی و دانلود کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

عکس جلد کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
قیمت:
۱۰۵۰۰۰ ۶۳,۰۰۰ تومان ۴۰%
خرید کتاب صوتی
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

بن‌بست زندگی عاشقانه‌ی زنی جوان، ایده‌ی کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم، رمان اجتماعی و زندگی‌نامه‌ای باربارا کامینز را می‌سازد. «سوفیا» دختری زیباست، اما بسیار بی‌تجربه. او بیست‌ویک سال بیشتر ندارد که به دام عشق گرفتار می‌شود. عشقی گرم و آتشین که به‌سرعت به رابطه‌ای سرد و خاکستری تبدیل می‌شود. در فضای غبارزده‌ی لندن 1930 زنی زندگی می‌کند که هنوز به آستانه‌ی سی سالگی نرسیده، اما روحش آهسته و پیوسته توسط شوهر هنرمند و فرزند دوست‌داشتنی‌اش، خورده می‌شود.

درباره‌ی کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

همیشه گفته‌اند عشق برای آغاز زندگی لازم است، اما برای ادامه‌ی آن کافی نیست. شاید اگر کسی زودتر این حرف را به گوش «سوفیا فرکلاف» خام و ناآزموده می‌رساند، خط کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم (Our Spoons Came From Woolworths) به سمت‌وسوی دیگری می‌گرفت. اگر نگوییم باربارا کامینز (Barbara Comyns) خط به خط رمانش را از زندگی خود رونویسی کرده، باید اعتراف کنیم که طرح اصلی روایت را از تجربه‌ی زیسته‌ی خود الهام گرفته است.

ازدواج سوفیا، زودهنگام بود، حداقل برای دختری به لطافت و سادگی او. اما وقتی که دختر جوان برای اولین‌بار با «چارلز» چشم در چشم شد، فهمید که برای تمام عمر عاشق شده و عاشق خواهد مرد. سرنوشت زن و مرد جوان خیلی زود به زندگی مشترک ختم می‌شود. همه‌چیز رنگ‌وبویی تازه اما بی‌نهایت ساده دارد. قرار هم نبود زندگی آن‌ها با تجمل و تشریفات اضافه آغاز گردد. در حقیقت، ازدواج آن‌ها چهره‌ای مخفی و به دور از انظار داشت. زیرا هیچکسی از اعضای خانواده چنین پیوندی را عاقلانه نمی‌دانست، هیچ‌کس جز خود دو جوان شوریده.

سرگذشت سوفیا فرکلاف، آغازی شیرین با یک پایان تلخ

خالق رمان صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم، از اینجای داستان به بعد، قلم قدرتمند خود را به کار می‌گیرد و توصیف ظرایف و جزئیات داستانی را به اوج می‌رساند. در یک سو از این فضاسازی قابل لمس و درگیرکننده، شاهد زندگی زنی هستیم که وسایل دست‌دوم و قراضه تهیه می‌کند تا اولین آشیانه‌ی عشقش را با چارلز بسازد. او آجر‌های زندگی محقر خود را روی هم می‌چیند به این امید که چارلز نیز بتواند از نقاشی‌های خود چند پوند پول به خانه بیاورد. اما اوضاع، به هیچ وجه آن‌طور که سوفیا تصور می‌کند، پیش نخواهد رفت.

معرفی و دانلود کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

در سوی دیگر از فضاسازی ماهرانه‌ی این داستان، اوضاع و احوال جامعه‌ای را می‌بینیم که به موازات زندگی راوی، رو به افول و ویرانی است. لندن نیز مانند راوی داستان قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم، با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم می‌کند. دیگر خبری از روزهای آفتابی و خوش آشنایی نیست و سوفیا و چارلز، مانند هر شهروند دیگری که به این رکود بزرگ دچار شده، چاره‌ای ندارند جز آنکه هر پنی از پول خود را با ترس و لرز خرج کنند. اما در این بین اتفاقی دیگر زندگی زن را به دره‌ای عمیق‌تر هدایت می‌کند.

باربارا کامینز، داستان‌نویسی در قامت یک معترف

هنوز یک سال از ازدواج دختر بیست و یک ساله نگذشته بود که خبر بارداری‌اش او را به وحشت انداخت. در اینجا، بیش از هر نقطه‌ی دیگری از ماجرا، به ارتباط تنگاتنگ قهرمان دست‌وپابسته‌ی داستان و نویسنده‌ی آن پی می‌بریم. سوفیا با روراستی و صداقتی گزنده و اعتراف‌گونه لب به روایت روزهای تلخ زندگی خود می‌گشاید. در آن روزها، چارلز فقط مشغول نقاشی بود و به نظر نمی‌رسید به فرزند داخل شکم او یا دیگر مصیبت‌های زندگی رنگ‌وروباخته‌شان علاقه‌ای داشته باشد.

تولد فرزند اول نیز باعث نشد تا چارلز فکر شغل نان و آب‌داری باشد یا حداقل دست به فروش نقاشی‌هایش بزند. به این ترتیب، چاره‌ای برای سوفیا باقی نماند جز آنکه به سراغ کار کم‌اجرتی برود. او پیش از این هم در کارگاه نقاشی کار کرده بود و پیشنهاد مدل شدن می‌توانست شروع دوباره‌ای برای زندگی فلاکت‌بارش باشد، یا شاید هم راهی برای فرار از خانه‌ی ماتم‌زده و شوهری که دیگر اثری از عشق در چهره‌‎‌اش باقی نمانده. پیشنهاد می‌کنیم برای پی گرفتن سرنوشت پرفرازونشیب سوفیا، شما هم با این رمان زنانه همراه شوید و از طنز سیاه و هوشمندانه‌ی باربارا کامینز و ترجمه‌ی شیوا و روان نیما حسن ویجویه لذت ببرید.

این کتاب با تلاش نشر صوتی رادیو گوشه تهیه شده و با همکاری انتشارات بیدگل به دست شما می‌رسد. روایت دلنشینی که در اثر می‌شنوید نیز حاصل هنرمندی سینوره کفاش طلب است.

کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم برای شما مناسب است اگر

  • پیگیر آثار برتر ادبیات داستانی قرن بیستم، به‌ویژه آثار نویسندگان نامدار زن هستید.
  • به داستان‌های واقع‌نمایانه و ژانر رئالیسم اجتماعی به‌ویژه در بستر ادبیات انگلستان علاقه دارید.
  • داستان‌های نیمه‌اتوبیوگرافی و روایت‌هایی که از زندگی خود نویسنده وام گرفته شده را می‌پسندید.

در بخشی از کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم می‌شنویم

بالاخره صبح از راه رسید و هوا روشن شد. چمدان‌های نیمه‌بسته دوروبر تختم پخش‌وپلا بود. پوسترهایی که برای پوشاندن کاغذدیواری بدریخت به دیوار زده بودم این‌طرف‌وآن‌طرف افتاده بود. وارتی بزرگ از داخل تُنگ نگاهم می‌کرد؛ بیرونش آوردم و روی دستم حرکت کرد و افتاد روی تختخواب. با ملافه‌ها و پتو تونلی برایش درست کردم که از بینشان خودش را به‌آرامی پیش می‌کشید؛ انگار موجودی باشد متعلق به عهدِ بوق. مدام سعی می‌کردم ذهنم را از این موضوع که امروز می‌توانست اولین صبح متأهلی‌ام باشد دور کنم. دوازده ظهر باید اتاق را تحویل مستأجر جدید می‌دادم. قبلاً تصور می‌کردم که همین‌جا بمانم، اما عملاً بدون چارلز چنین چیزی ممکن نبود. البته دیگر حالم از اینجا به‌هم می‌خورد و از عهدۀ اجاره هم برنمی‌آمدم.

حمام کردم و لباس پوشیدم و مانده بودم که چه‌کار کنم. تلفن را برداشتم و به دوست مذهبی‌ام، خانم اَمبِر، زنگ زدم و گفتم دیگر بابت مهمانی کوچکی که قرار بود بعد از ازدواجمان به افتخار ما توی آپارتمانش ترتیب بدهد خودش را به زحمت نیندازد. به چارلز فکر می‌کردم و اینکه مادرش یواشکی از شهر خارجش کرده و به ویلتشِر برده بود. صدای بسته‌ شدن درِ ورودی را شنیدم و کسی از پله‌ها هول‌هولکی بالا ‌دوید و یکهو چارلز درِ اتاق را باز کرد. اولش برایم باورکردنی نبود و انگار خواب می‌دیدم، اما او واقعاً آنجا بود. مرا بوسید و گفت باید برای دیدن پدرش به ایستگاه قطار برویم. بعد از آن‌همه فکروخیال، خوشحال بودم که دوباره می‌دیدمش و توی نگاهش خواندم که بالاخره قرار است ازدواج کنیم. کت‌وشلوار جدیدش تنش بود، که طرح چهارخانه داشت و هدیۀ تولد بیست‌ویک‌سالگی‌اش بود، بنابراین من هم پیراهن کتان زرد‌رنگ کهنه‌ام را درآوردم و کت‌ودامن سبز‌رنگم را پوشیدم که دامنش با گرهی از بغل بسته می‌شد و گرهش معمولاً مواقعی که نباید باز می‌شد، ولی خب بهترین لباسی بود که داشتم. به‌سرعت به‌سمت ایستگاه پدینگتون راه افتادیم.

وقتی رسیدیم عمه ‌امای قدبلند روی سکوی راه‌آهن قدم می‌زد. نزدیکش شدیم و برایش تعریف کردیم که شبِ قبل بعد از اینکه از پیش او رفتیم چه به سرمان آمده بود. قطار رسید و پائول پیاده شد. یک کلاهِ لبه‌باریک قدیمی سرش بود که قبلاً ندیده بودم. رو به چارلز کردم و گفتم: «انگار قراره ازدواج کنیم که بابات همچین کلاهی سرش کرده.» البته وقتی به‌سمت اِما چرخید از کت‌وشلوار مندرسش جا خوردم؛ پشتِ کت از بالا تا پایین درزدوزی شده بود. چیزی توی دلم فروریخت، اما چارلز خوشحال به‌ نظر می‌رسید و گفت: «نگران نباش. کسی نمی‌تونه مانع ازدواجمون بشه.»

فهرست مطالب کتاب صوتی

نمونه
1 دقیقه
معرفی
18 دقیقه
قسمت یک
28 دقیقه
قسمت دو
21 دقیقه
قسمت سه
28 دقیقه
قسمت چهار
25 دقیقه
قسمت پنج
24 دقیقه
قسمت شش
25 دقیقه
قسمت هفت
21 دقیقه
قسمت هشت
23 دقیقه
قسمت نه
21 دقیقه
قسمت ده
23 دقیقه
قسمت یازده
28 دقیقه
قسمت دوازده
31 دقیقه
قسمت سیزده
32 دقیقه
قسمت چهارده
21 دقیقه
قسمت پانزده
34 دقیقه
قسمت شانزده

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
نویسنده
مترجمنیما حسن ویجویه
راویسینوره کفاش طلب
ناشر چاپینشر بیدگل
ناشر صوتی رادیو گوشه
سال انتشار۱۴۰۴
فرمت کتابMP3
مدت۶ ساعت و ۴۵ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های صوتی داستان و رمان اجتماعی خارجی، کتاب‌های صوتی داستان و رمان واقعی خارجی، کتاب‌های صوتی ادبیات کلاسیک
قیمت نسخه صوتی
۱۰۵۰۰۰ ۶۳,۰۰۰ ت ۴۰%
خرید کتاب صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

هیچ نظری برای این کتاب ثبت نشده است.

راهنمای مطالعه کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم

برای دریافت کتاب صوتی قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.

👋 سوالی دارید؟