معرفی و دانلود کتاب گل جادویی
برای دانلود قانونی کتاب گل جادویی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب گل جادویی
کتاب گل جادویی رمانی تخیلی و ماجراجویانه است. نویسندهی این رمان اسپانیایی، استبان ناوارو، داستان سفر سه پسربچه برای یافتن گِلِ جادویی و شفابخش را روایت میکند. آنها در این سفرِ اودیسهوار، ماجراجوییهای زیادی را تجربه میکنند.
دربارهی کتاب گل جادویی
کتاب گِل جادویی (El lodo mágico) داستان سه دوست و همکلاسی به نامهای آندرس، آلبرتو و خوان را روایت میکند. آنها عاشق هیجان هستند و از هر چیزی که روال عادی زندگی را برهم بزند استقبال میکنند. این سه دوست هرروز عصر بعد از مدرسه به کنار دریاچه میروند تا آندرس برایشان داستانهای تخیلی تعریف کند. آندرس در داستانگویی مهارت زیادی دارد. داستانهای ساده را با چنان جزئیاتی تعریف میکند که حتی قوها و قورباغههای کنار دریاچه را به شنیدن وا میدارد! آندرس در یک روزِ خاص تصمیم میگیرد داستان پدربزرگش و بیماری قانقاریا را تعریف کند.
استبان ناوارو (Esteban Navarro Soriano) نویسندهی اسپانیایی با علاقه به داستانهای محیرالعقول، به سراغ داستانی دربارهی یک درمان قطعی برای تمام بیماریهای میرود. او در کتاب گِل جادویی در قرن بیستویکم دوباره به سراغ روایتهای خیالی و جادوییای میرود که در گذشته همدم شبهای ما بودند و از زمانی به بعد جایگاه خود را در دنیای مدرن از دست دادند. کتابِ گِل جادویی داستانی رمزورازگونه در دنیای مدرن امروز است.
وقتی خوان و آلبرتو متوجه میشوند پدربزرگ آندرس از بیماری قانقاریا نمرده و شفا یافته، شگفتزده علت را جویا میشوند. آندرس از رازِ گلِ جادویی پرده برمیدارد. او تعریف میکند که همه از درمان پدربزرگ ناامید شده بودند، تا اینکه او یک روز به پیکنیک میرود. وقتی پدربزرگ از دریاچه بیرون میآید متوجه گلولایی میشود که دور پایش چسبیده است. او آن را پاک میکند و در کمال تعجب میبیند که قانقاریا کاملاً از بین رفته. آندرس میگوید که بنا به گفتهی پدربزرگ این گِل فقط در جایی به نام بلیسته (Beliste) وجود دارد. کافی است گِل را روی ناحیهی زخم یا بیماری بمالید تا درجا اثر کند. این داستان شگفتانگیز که به نظر واقعی میرسد، آلبرتو و خوان را به وجد میآورد. آنها میخواهند هرطور شده به گِل جادویی دست پیدا کنند، اما خبر ندارند سفری که در پیش دارند تا چه اندازه میتواند خطرناک و سخت باشد.
ماجراجویی سه دوست آغاز میشود. آنها به دنبال حرف پیرمرد راهی سفر میشوند. در این راه با چیزهای عجیب و تخیلی روبهرو میشوند، مثل دزدیدن پیپِ یک جن در کوهستان، سوار شدن به قطار اشباح، پیدا کردن قورباغهی بالداری که از برنز ساخته شده و... . آنها باید در مسیر خود از شهرهای مختلفی بگذرند و اشیائی را پیدا کنند که در یافتن و اثربخشی گِل جادویی مؤثر باشند.
استبان ناوارو با بهرهگیری از خیالپردازی، مکانهای واقعیِ داستان را به مکانهایی منحصربهفرد تبدیل کرده. او همچنین به رویدادهای واقعی تاریخ اسپانیا اشاره میکند. کتاب گِل جادویی را فرهاد عبادی از اسپانیایی به فارسی برگردانده و انتشارات دانیال آن را منتشر کرده است.
کتاب گل جادویی برای چه کسانی مناسب است؟
علاقهمندان به داستانهای تخیلی و ماجراجویانه از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
با استبان ناوارو بیشتر آشنا شویم
استبان ناوارو متولد 1965 در مورسیای اسپانیاست. او بیش از بیست سال بهعنوان مأمور پلیس اسپانیا خدمت کرده است. ناوارو در حال حاضر نویسندهی رمانهای سیاه و پلیسی است. او تاکنون دو دوره مسابقهی ادبیات پلیسی و فرهنگی را در اسپانیا برگزار کرده و عضو هیئت داوران چندین مسابقهی ادبی است.
استبان ناوارو در سال 2011 با تریلوژی رمانهای پلیسی خود اعم از «پدر خوب (El Buen Padre)»، «توتفرنگی قرمز (Los fresones rojos)» و «چشمان نویسنده (Los ojos del escritor)» به فروش زیادی دست یافت. قهرمان این سه رمانْ پلیسی به نام مویس گوسمان است. استبان ناوارو با رمان «خانهی جلویی (La casa de frente)» به یکی از پرفروشترین نویسندگان آمازون تبدیل شد.
او جوایز ادبی زیادی، از جمله جایزهی نادال بارسلونا، جایزهی رمان شهر آلمریا و جایزهی داستانکوتاه Paperblanks شهر دوبلین شده است.
در بخشی از کتاب گل جادویی میخوانیم
هر سه با هم حفاری را ادامه دادند. و در همان حال به هم برخورد میکردند. در حال ضربه زدن به زمین با دستان خالی و پر از خون بودند. خاک اضافه را از اطراف صندوقچه قلعی بیرون آوردند، یا حداقل اینطور به نظر میآمد. اندازهی یک تلفن رومیزی بود و با یک قفل بزرگ قدیمی بسته شده بود، قفل اندازهی یک لامپ شصت واتی بود. صندوقچه را با احتیاط زیاد از حفره بیرون آوردند، نمیدانستند درون آن چیست.
آندرس فریاد زد: «الان وقت نداریم صندوقچه را باز کنیم. باید در یکی از کولهپشتیهایمان بگذاریم. الان است که پدرو سر برسد و بهتر است هیچ چیز در این باره نداند.»
صندوقچه را در کولهپشتی خوان گذاشتند که جادارترین کولهپشتی بود و به سمت صومعهی سن میگل به راه افتادند، جایی که با راهنمای خود قرار گذاشته بودند، ولی قبل از حرکت تختهسنگ گرانیت را دوباره به جای خود برگرداندند. آلبرتو تعدادی از سنگهای سیلیسی را جمعآوری کرد و خاک را به شکلی یکنواخت در آن محل پخش کرد تا کسی متوجه نشود چهکار کردهاند. در چنان مکان کوچکی آنان یک صندوقچه و ابزارهای میانهسنگی را یافته بودند. با خودش فکر کرد: «چه کسی میداند چقدر بقایای باستانشناسی میتوانستند در آن محل وجود داشته باشند؟» پدرو که مثل همیشه وقتشناس بود، سر ساعت تعیینشده خودش را جلوی صومعهی سن میگل رساند.
درحالیکه داشت خم می شد تا بند کفشش را ببندد، پرسید: «میخواهید شهر را به شما نشان بدهم؟»
آندرس پاسخ داد: «نیازی نیست، زمانی را که تنها بودیم در شهر گشتیم. بیشتر دلمان می خواهد به آبیلا بازگردیم و کمی در مدرسه استراحت کنیم، گردش دیروز حسابی ما را خسته کرد و فردا باید تمام روز در نمایشگاه باشیم.»
پدرو تأیید کرد: «هرطور مایلید. من خیلی خوشحالم که توانستم با دوستی که خیلی وقت بود او را ندیده بودم، صحبت کنم.»
پدرو متوجه وضعیت اسفبار سه دوست شده بود، ولی چیزی نگفت. پسرها دستهایشان را در جیبهایشان کرده بودند تا انگشتان و ناخنهای خونینشان دیده نشود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب گل جادویی |
نویسنده | استبان ناوارو |
مترجم | فرهاد عبادی |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب دانیال |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 254 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-8136-71-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی |