معرفی و دانلود کتاب گرما و غبار

معرفی کتاب گرما و غبار

کتاب گرما و غبار نوشته‌ی روت پریور جابوالا یکی از مشهورترین رمان‌های ادبیات آسیاست. این اثر پس از انتشار برنده‌ی جایزه «بوکر» شد. این رمان که در سال 2014 توسط نشریه‌ی تلگراف به عنوان یکی از ده رمان برتر ادبیات آسیا در تمام ادوار انتخاب شد، از تکنیک‌های روایی متنوعی بهره می‌برد. داستان کتاب بر محوریت زنی است که به هند سفر می‌کند تا در باب مادربزرگ ناتنی‌اش اطلاعاتی کسب کند.

درباره‌ی کتاب گرما و غبار

کتاب گرما و غبار (Heat and Dust) از نثر داستانیِ ویژه‌ای برخوردار است. این رمان زیبا که تابه‌امروز مقالات گوناگونی در باب درون‌مایه‌ها و سبک روایی‌اش منتشر شده، به اسرار زندگی یک زن می‌پردازد. گرما و غبار در فصول ابتدایی با روایت اول شخص پیش می‌رود. شخصیت زن اصلی داستان نامه‌هایی از مادربزرگ‌ ناتنی‌‌اش که اولیویا نام دارد می‌خواند. بخش‌های اول کتاب با تمرکز بر خواندن این نامه‌های هیجان‌انگیز، مقدمه‌ای جذاب از آنچه در فصول آینده خواهیم خواند وعده می‌دهند. این نامه‌ها که تعدادشان زیاد است، ترسیم‌گر تجربه‌های اولیویا در دورانی هستند که در دهه‌‌ی بیست میلادی در کشور هند زندگی می‌کرد. با کاربست تکنیک فلش‌بک و گریزهایی که به گذشته زده می‌شود، ما این تجربیات را از نقطه‌دید اولیویا دنبال می‌کنیم.

با وجود آنکه در ابتدا به نظر می‌رسد اولیویا یک زن انگلیسی معمولی است، اما در ادامه درمی‌یابیم که او از قواعد زندگی در انگلیس آزرده است و به دنبال یافتن یک زندگی رهاتر و مهیج‌تر است. با ورود به کشور هند، اولیویا با مردی به نام ناواب آشنا می‌شود و با شیفتگی‌هایی که به طور مشترک نسبت به یک‌دیگر احساس می‌کنند، رابطه‌ای را باهم شکل می‌دهند. اولیویا که خود را سرشار از میل به ناواب می‌باید و مسحور کاریزما و جذابیت‌های او می‌شود، به آرامی روح و جان‌اش را تحت کنترل و سلطه‌ی این مرد درمی‌آورد. با پیش‌روی داستان، بر ما آشکار می‌شود که این مرد کاریزماتیک علاوه بر اولیویا بر دیگر شخصیت‌های داستان نیز کنترل دارد...

این کتاب که توسط روت پریور جابوالا (Ruth Prawer Jhabvala) نوشته شده داستان زنی را ترسیم می‌کند که از زندگی مشترک با مرد خود دچار ملال گشته و به دنبال جاذبه و عشق در آغوش مردی دیگر است. می‌توان گفت این کتاب شباهت‌هایی با رمان «پل‌های مدیسون کانتی» دارد و شاید بتوان ادعا کرد کتاب گرما و غبار منبع الهامی برای آن رمان بوده است. از دیگر ابعاد مهم رمان پیش رو می‌توان به وفور تکنیک‌های ادبی و استفاده از دو راوی در رمان اشاره کرد. همین تمهیدات ساختاری و روایی است که باعث شده این رمان از روت پریور جابوالا اثری مهم و خواندنی باشد. گفتنی است که کتاب گرما و غبار توسط مهدی غبرایی به فارسی ترجمه شده و از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

نکوداشت‌های کتاب گرما و غبار

• یک کتاب ممتاز و عالی. یک خط داستانی پیچیده‌ که با ظرافت و زیبایی مثال‌زدنی نوشته شده است. اثری والا و تأثیرگذار. روت پریور جابوالا نه تنها یک داستان عاشقانه‌‌ی جذاب را روایت کرده بلکه روح و جریانِ یک کشور مجذوب‌کننده و افسونگر را شرح داده است. این کتاب یک جواهر است. (The Times)
• یک نویسنده‌ی نابغه...یک نویسنده در سطح کلاس جهانی، یک استاد داستان‌گویی. (Sunday Times)
• کتابی که با مهارت‌های تکنیکی نوشته شده و در عین حال ساده و محجوب است. اثری که به خاطر موقعیت مکانی داستان و نگاهی که به روابط انگلو-هندی دارد، می‌تواند یادآور رمان بزرگ «گذری به هند» نوشته‌ی ادوارد مورگان فورستر باشد، اما رمان جابوالا از این مقایسه رنج نخواهد برد چون یک اثر اصیل است. (The Washington Post)

اقتباس‌های سینمایی و هنری از کتاب گرما و غبار

• فیلم «گرما و غبار» تولید سال 1983 توسط فیلمساز مشهور آمریکایی جیمز آیووری ساخته شد. فیلمنامه‌ی این فیلم توسط خود روت پریور جابوالا نوشته شده بود. در فیلم بازیگران مشهوری چون ژولی کریستی ایفای نقش کرده‌اند.

کتاب گرما و غبار برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب به کسانی که به رمان‌های مشهور ادبیات مدرن علاقه دارند توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب گرما و غبار می‌خوانیم

‌اُلیویا تنها کسی نبود که داگلاس را تحسین می‌کرد. مهمان دائمی نواب، همان انگلیسی که نامش هَری فلانی بود و کنارش نشسته بود، زمزمه کرد: «از شوهرتان خوشم آمد.» اُلیویا گفت: «آه، جداً؟ من هم همین‌طور.» هَری دستمال سفره‌اش را از روی زانو برداشت و تویش کِرکِر کرد. پشتش زمزمه کرد: «با دوستان دیگرمان خیلی فرق دارد.» چشم‌هایش به سمت کرافوردها و مینیزها چرخید و وقتی متوجه اُلیویا شد دلتنگی در آن موج می‌زد. اُلیویا می‌دانست کارش خلاف وفاداری است، اما نتوانست در پاسخ از لبخند زدن خودداری کند. برایش خوشایند بود که می‌دید یک نفر دیگر هم احساسی مشابه او دارد؛ تاکنون در هند به چنین کسی برنخورده بود. گاهی ناگزیر این احساس به او دست می‌داد که حتی داگلاس هم با او اختلاف سلیقه دارد. باز نگاهش کرد که نشسته بود و با توجه و احترام کامل به حرف‌های سرگرد مینیز گوش می‌داد.

‌نواب هم در بالای یک سر میز ظاهراً با توجه و احترام به حرف‌های مهمانان گوش می‌داد. در واقع با اشتیاق خم شده بود تا هیچ کلمه‌ای را نشنیده نگذارد. وقتی داستان سرگرد مینیز جالب شد داشت تعریف می‌کرد که یک رباخوار شیطان‌صفت و زیرک هندی در پاتنا چطور می‌خواسته سال‌ها پیش سر سرگرد شیره بمالد؛ همان وقت‌ها که هنوز دهانش بوی شیر می‌داد...