معرفی و دانلود کتاب کماکان
برای دانلود قانونی کتاب کماکان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کماکان
کتاب کماکان نوشته دجله دهیمینژاد، داستان زندگی پر درد و رنج دختری را به تصویر میکشد که ناچار میشود به عنوان خونبها به ازدواج با مردی تن بدهد و در شکنجهگاه او پا بگذارد تا زندگی مصیبتبارش را ادامه بدهد.
درباره کتاب کماکان:
رمان پیش رو قصه اندوهبار دختری را روایت میکند که پس از اینکه برادرش به طور غیرعمد مرتکب قتل میشود به عنوان خونبها و به اجبار، با پسر خانواده مقتول ازدواج میکند. این دختر که از خانه و خانوادهاش طرد میشود، پا در شکنجهگاهی میگذارد که گویی از آن راه نجاتی نیست. این رمان، داستان بیدفاع بودن و مظلومیت و روح رنجدیده زنان را به نمایش میگذارد.
کتاب کماکان برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای اجتماعی علاقهمندید، این کتاب به شما پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب کماکان میخوانیم:
در خلسه فرو رفته بودم و سرمست از این رهایی، همچون خوابگردها، به طرفِ اتاق پاهایم را میکشیدم که صدایِ جیغِ زایره مرا در جا میخکوب کرد و از خلسه بیرون آورد. بسمالله میگفت و بیوقفه جیغ میکشید و مردها و ام ولید را صدا میکرد. چند ثانیه نگذشت که همهمهای در اتاقها بلند شد و اهلِ خانه با صورتهای پف کرده و موهای پریشان و چشمهایی که از وحشتِ شنیدنِ صدایِ جیغ، گرد شده بودند به حیاط ریختند.
آنها هم با دیدنِ دیوانهی بیمویی که با شکمی برآمده، وسطِ حیاط ایستاده بود و آب از سر و لباسش میچکید وحشت کردند و بسمالله گفتند. زایره زبانش بند آمده بود و فقط «یومه جن، یومه جن» میگفت و به دیوار تکیه داده بود تا از حال نرود و زمین نخورد. ام ولید درِ اتاق را روی بچههایش بست تا بیرون نیایند و جن به جلدشان نرود، بر سرِ ولید هم که همانجا ایستاده بود و از ترس میلرزید فریاد زد که اجازه ندهد هدیه بیرون بیاید، میگفت حامله است و دیدنِ جنزده برایش خطر دارد.
یادم آمد مادربزرگ هم آن زمان میگفت جن خودش را تویِ شکمِ زنِ حامله مخفی میکند. لابد ام ولید هم به این حرفها اعتقاد داشت و نگران بود عروسش بعد از نُه ماه برایشان بچه جن بزاید. شاید هم من واقعاً جن زدهای بودم که تمامِ این هفت ماه، سنگینیِ جنِ راه گم کردهای را میکشیدم که بیکسی و بیپناهیام جریترش کرده بود تا کالبدم را به خدمت بگیرد.
همه ابو ولید را صدا میزدند و منتظرِ آمدنِ منجی و قهرمانشان بودند. دست و پای همه از شدتِ ترس و وحشت میلرزید و صدای بسمالله و اعوذبالله گفتنشان، حیاط را برداشته بود.
بالاخره ابو ولید پیدایش شد با موهایی ژولیده و چشمهای قرمز و خوابآلودی که به زحمت پلکهایشان را باز و دور از هم نگاه میداشت. پیژامهاش را بالا میکشید و پهلویش را میخاراند و اهلِ خانه را به دنبالِ یافتنِ دلیل سروصدای به پا شده با کلافگی نگاه میکرد. ردِ نگاهشان را که گرفت برایِ یک لحظه تهی شدنِ جسم از جان را دیدم. رنگش پرید و چشمهایش به دو حفرهی تاریک و دهانش به دهانهی غاری قندیل بسته، تبدیل شدند که گویی سالهاست ردِ زندگی از رویشان برچیده شده بود. دستهایش توی هوا منجمد مانده بودند و ترس، ترسی عمیق و کشنده، چنان ویرانگر و مرگبار بر نگاهش مستولی شده بود که حتی در دورترین نقطه از بایگانیِ خاطراتم، تصویری از شهوت و قدرت و حقارتِی که همراهِ همیشگیِ نگاهش بود نمییافتم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کماکان |
نویسنده | دجله دهیمی نژاد |
ناشر چاپی | نشر ستاک |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 272 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-96418-4-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |