معرفی و دانلود کتاب کانادا جای تو نیست

معرفی کتاب کانادا جای تو نیست

کتاب کانادا جای تو نیست، مجموعه‌ای از هشت داستان‌ کوتاه است که توسط فرشته توانگر نوشته شده‌اند. او از طریق داستان‌های این کتاب، مرزهای سنتی قصه‌گویی را شکسته است و با شرح جنبه‌های مختلف اتفاقات و کندوکار در احساسات، افکار و ویژگی‌ها، خواننده را با درونی‌ترین و عمیق‌ترین لایه‌های شخصیت‌ آشنا می‌کند. این کتاب برنده‌ی مقام اول جایزه‌ی هفت اقلیم در سال 1392 بوده است.

درباره‌ی کتاب کانادا جای تو نیست

فرشته توانگر در کتاب کانادا جای تو نیست، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه‌اش را گرد هم آورده است. این کتاب، متشکل از هشت داستان است که چهار داستان اول به روابط و پیچیدگی انسان‌ها می‌پردازد و داستان‌های بعدی، موقعیت‌هایی را توصیف می‌کند که گریز از آن‌ها غیرممکن است؛ موقعیت‌هایی که به قول نویسنده، میان سایه‌ و روشن در نوسان‌اند.

«بو»، اولین داستان این مجموعه است که از زاویه‌ی اول شخص روایت می‌شود و ماجراها و اتفاقات روزمره‌ی شخصی را تعریف می‌کند که به کار در یک مرکز دارالترجمه مشغول است و روزانه به واسطه‌ی مدارکی که ملزم به ترجمه‌ی آن‌هاست، با شخصیت‌های مختلفی به‌صورت غیرمستقیم سروکار دارد؛ اما ماجرای یکی از این افراد، پیچیدگی‌های بیشتری دارد که خواننده در طول داستان به آن‌ها پی می‌برد.

«جنگ من»، «صاحب‌مرده‌ها»، «پشت‌بام‌ها و صحرا»، «صاحبخانه»، « از فردریش چه خبر؟»، «سوراخ» و «گربه‌ها» دیگر داستان‌های درج‌شده در این کتاب‌اند. نویسنده در ابتدا خاطرنشان می‌کند که داستان‌های این مجموعه را متعلق به خود نمی‌داند. او بر این باور است که در یادداشت‌ها، خواننده قادر است چهره‌ی حقیقی نویسنده را ببیند، اما داستان‌ها این فرصت را در اختیار مؤلف قرار می‌دهند تا خود را پنهان کند و فقط قسمت‌هایی را که تمایل دارد با خواننده به اشتراک بگذارد، نشان دهد. ازاین‌رو فرشته توانگر با اشاره به قابلیت‌های قالب‌های مختلف ادبی، مدعی می‌شود که در تلاش است تا از خلال داستان‌هایش، چهره‌ی حقیقی خود را به نمایش بگذارد و حضوری صمیمانه داشته باشد. چراکه از منظر او، صداقت و صمیمیت، هنر را در نگاه دیگران قابل‌اعتماد جلوه می‌دهد.

این کتاب که به مجموعه‌ی «جهان تازه‌ی داستان» تعلق دارد، توسط نشر چشمه منتشر شده‌ است.

درباره‌ی مجموعه کتاب جهان تازه‌ی داستان

جهان تازه‌ی داستان، مجموعه‌ای است که آثار داستانی نویسندگان معاصر فارسی را در بر می‌گیرد. این مجموعه که به‌ همت نشر چشمه به راه افتاده است، عناوین متعددی را شامل می‌شود.

کتاب کانادا جای تو نیست برای چه کسانی مناسب است؟

دوستداران ادبیات معاصر فارسی و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه، از مطالعه‌ی این کتاب لذت خواهند برد.

با فرشته توانگر بیشتر آشنا شویم

فرشته توانگر، مترجم و نویسنده‌ی ایرانی متولد سال 1354 است که داستان‌نویسی تدریس می‌کند و آثار درخشانی نظیر کتاب‌های «همین‌جا روی زمین»، «خانه‌ها و خیابان‌ها» و «گرنیکا» را در کارنامه دارد. او در طول سال‌های فعالیت خود توانسته‌ جوایز و افتخارات متعددی کسب کند. برای مثال کتاب «گرنیکا»، به‌عنوان بهترین و شناخته‌شده‌ترین اثر این نویسنده، در سال 1383 عنوان برگزیده‌ی منتقدان جایزه‌ی مهرگان ادب را کسب کرد و در سال 1384، بهترین داستان بلند این جشنواره شد.

فرشته توانگر از اعضای کانون نویسندگان ایران است که علاوه‌ بر نگارش، به ترجمه هم اشتغال دارد. از میان آثار ترجمه‌شده‌ی او به فارسی می‌توان به کتاب‌‌های «تمساح غول‌پیکر» و «آدم کوچولو»، نوشته‌ی رولد دال اشاره کرد.

در بخشی از کتاب کانادا جای تو نیست می‌خوانیم

مادرم تلفنی خبر داده بود از شیراز می‌آید مدتی پیش من بماند. برای آوردنش از ترمینال جنوب, قرار بود صبح زود راه بیفتم. گفت از همان‌ جا تاکسی می‌گیرد، اما چون آپارتمانم را بلد نبود و با تهران هم آشنایی چندانی نداشت، ترجیح دادم خودم بروم دنبالش. تاکسی که رو‌به‌روی در ترمینال نگه داشت, پیاده به قسمت اتوبوس‌ها رفتم. بعضی از مردم روی نیمکت‌ها نشسته و بعضی دیگر‌, سرپا‌, به دیوارها تکیه داده بودند. انگار می‌خواستند وانمود کنند روزی عادی پیش‌ رو دارند، اما چهره‌های‌شان چیز دیگری نشان می‌داد. آن چشمان دودوزن و آن بی‌قراری, یک‌جوری‌, آ‌ن‌ها را لو می‌داد.

مادرم کنار اتوبوسی ایستاده بود که تازه داشت مسافرهایش را پیاده می‌کرد. داشت دوروبرش را می‌پایید. مثل کسی که رهایش کرده باشند سرگردان بود. از دور, تا مرا دید, شناخت و خندید. همدیگر را بوسیدیم. چمدان را از دستش گرفتم. گفت سفر خسته‌کننده‌ای بوده، چون تمام شب مردی را کنارش نشانده بودند. طرف هم خواب بوده و هیچ ملاحظه‌ی او را نکرده, لابد فکر می‌کرده حالا که با پیرزنی سروکار دارد فرقی نمی‌کند خودش را جمع‌و‌جور کند یا به او بچسبد.

«بی‌ادب بود.»

«برگشتن با هواپیما برو.»

دست آزادم را دور شانه‌های لاغرش حلقه کردم و باهم به ‌طرف تاکسی‌های ترمینال راه افتادیم. به میدان فردوسی که رسیدیم، هر دو به مجسمه نگاه کردیم. انگار من هم مثل او مسافر بودم و مثل یک مسافر به میدان نگاه کردم. به‌نظرم همه‌چیز غریب و به‌ طرز بچگانه‌ای احمقانه بود.

فهرست مطالب کتاب

پیش‌گفتار
بو
جنگ من
صاحبِ مرده‌ها
پشت‌بام‌ها و صحرا
صاحبخانه
از فردریش چه خبر؟
سوراخ
گربه‌ها