معرفی و دانلود کتاب چون دختر بودم
برای دانلود قانونی کتاب چون دختر بودم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب چون دختر بودم
کتاب چون دختر بودم نوشتۀ محمدرضا آذرصفا، داستان زندگی دختری را به تصویر میکشد که در خانوادهای مردسالار به دنیا میآید و رشد میکند و از این رو زندگی سختی را میگذراند تا اینکه تصمیم میگیرد تغییری در خود و زندگیاش ایجاد کند.
کتاب چون دختر بودم برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای اجتماعی علاقهمند هستید این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب چون دختر بودم میخوانیم:
«چند ماه پیش پدرت مُرد!»
شوک بزرگی بهم وارد شد؛ برایم غیرقابل باور بود! دیگر حرفهایش را نمیشنیدم. حالم خیلی بد شده بود، خودش وضعیتم را که دید، بلند شد و رفت. مثل مجسمهای روی نیمکت نشسته و به روبهرویم زل زده بودم. قبولِ اینکه پدرم مُرده و دیگر نمیتوانم ببینمش، برایم سخت و باورنکردنی بود. پدری که هرگز وجودش را کنارم حس نکردم، محبتی ازش ندیدم و دست نوازشش که هیچگاه روی سرم کشیده نشد، اما با همۀ این تفاصیل پدرم بود، وجودم از او شکل گرفته بود و هر کس دیگری هم جای من بود، ناراحت و غمگین میشد.
دختر بدی برای پدر و مادرم نبودم؛ تا زمانیکه در خانهشان زندگی میکردم، کاری نکردم که باعث سرافکندگیشان شود. سربهراه و باوقار بودم و همیشه تلاشم بر این بود که باعث افتخار خانواده بشوم، ولی کنترل همهچیز در دستان من نبود و به تنهایی نمیتوانستم همهچیز را تغییر دهم. متوجه گذر زمان نشدم، اما دو ساعتی تنها در همان حالت آنجا نشستم.
یک هفته بعد دوباره پسرخالهام به دیدنم آمد و گفت برادر بزرگم تمام زندگی پدرم را به باد داده و همۀ دار و ندارش را خرج آن زنهای بیوه کرده، چند واحد آپارتمان و چند دستگاه کامیون را دادهاند تا از شر آنها خلاص شوند. پسرخالهام ادامه داد: «وقتی پدرت این وضعیت رو میبینه، سکتۀ قلبی میکنه و میمیره و تنها همان خانۀ ویلایی باقی مانده بود که برادرهایت طلب ارث و میراث میکنند و بعد از شروع به کارهای انحصار وراثت، متوجه میشوند پدرت... »
و دیگر حرفش را ادامه نداد. چشمانم را تنگ کردم و گفتم:
«پدرم چی؟! چرا حرف نمیزنی؟!»
پسرخالهام همچنان ساکت بود و سرش را پایین انداخته بود که ناگهان فریاد کشیدم و گفتم:
«یه چیزی بگو!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب چون دختر بودم |
نویسنده | محمدرضا آذرصفا |
ناشر چاپی | انتشارات نسل روشن |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 84 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-247-486-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |
خیلی دلم برای دختره سوخت در آن دوره بین دختر و پسر چقدر تبعیض قائل میشدن
آدم هرس میخوره از افکار پوچ پدر و مادرش؛
در داستان به وضوح دیده شد محبت بیش از حد باعث شد بچه هاش (پسر ها) به راه نادرست برند و باعث بشه سرمایه و زندگیشون بر باد بره
اینجا که داداش بزرگه بعد ازمستی خواست تعرض کنه بعد مادرش اتفاق و خفه کرد!! خیلی درد اور بود چطور یک مادر میتونه اینقدر پسر هاشو دوست داشته باشه و همه حق و حقوق دخترش رو پایه مال کنه
خانواده خالش هم خیلی آدمهای کوتاه فکر بودن اخه پسرش چه شرط مسخرهای گذاشته بود چقدر در اون خانواده پسره خود شفیته بود
ولی این که تونست در برابر خواسته پسر مقاومت کنه و رسم خانوادگی رو شکست قسمت جالب داستان بود
بهترین قسمت دستان حمایت عمه و شوهر عمهاش بود نویسنده به زیبایی توانست از این دو شخصیت آدم روشن فکر بسازه و این که چقدر آدمهای فریختهای هستند و تبعیض بین دختر و پسر قائل نمیشدن و شرایط برابری برای دختر و و پسر ایجاد کرد دلداری هاشون و قوت قلبی که میدادن حمایت تمام و کمالشون برای دختر عموشون تحسیت بر انگیز بود
بنظرم نویسنده به خوبی توانست از شوهر عمه و عمهاش شخصیت فریختهای بسازه
ولی چقدر در زندگی سختی کشید
سرانجام با این همه سختی توانست دانشگاه رو پشت سر بزاره و شرکیتی برای خود بسازه و مادرش رو دوباره به خونه خودش بیاره بهترین قسمت داستان بود
اخر داستان خیلی غافل گیر شدم وقتی فهمید پدرش دو زن دیگع بجز مادرش داد
چقدر پدرش قدر نشناس و بی وجدانی بود چطور توانست همه دارای هاش به زنای بده که نصف همسر اولش بهش رسیدگی نمیکرد
این که تونست خودش رو ثابت کنه و شرکت بزنه محشر بود