معرفی و دانلود کتاب پستونشین
برای دانلود قانونی کتاب پستونشین و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پستونشین
کتاب پستونشین نوشتهی حسین مافی رمانی موجز و کوتاه است که داستان پیرمردی کارگر و روزمرگیهایش را روایت میکند. روزگاری که روبهزوال است، هر روز از جلوی چشم پیرمرد میگذرد و او را مشوشتر میکند. این کتاب به توصیف احوالات او و افکار مریضش پرداخته است. اما کسی نمیداند سرنوشت این پیرمرد آواره چه میشود.
دربارهی کتاب پستونشین
کتاب پستونشین رمان ایرانی کوتاهی نوشتهی حسین مافی است که روزگار رو به زوال پیرمردی متوهم و پریشانحال را به تصویر میکشد. داستان که از زبان اول شخص روایت میشود، ما را با سرگردانی پیرمرد همراه و با فضای نمور و خاکستری ذهن او آشنا میکند. کتاب تماماً واگویههای ذهنی پیرمرد و البته توصیف وقایع از زبان او است. داستان در بستر فرهنگ طبقهی فرودست سنتی روایت میشود و دارای زمینهای اجتماعی است. فضای مردسالارانهی خفقانآور و سرشار از تنشی که روان شخصیت اصلی و اطرافیانش را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است، مسئلهای است که در کتاب پستونشین بسیار به چشم میخورد. شخصیتی بیکار و سرگردان و روانپریش که با عقدههای فراوان کلنجار میرود، به توصیف موقعیتها از نگاه خود و تجربیات شخصیاش میپردازد. تجربیاتی که گاه گریزی به گذشتهی شیرین میزنند و گاه تلخترین شرایط را رقم میزنند. در این میان پیرمرد به دنبال منجی و نور امیدی، در خیالاتش سیر میکند.
این کتاب توسط انتشارات متخصصان در اختیار خوانندگان قرار گرفته است.
کتاب پستونشین برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب پیش رو برای علاقهمندان به رمانها و داستانهای ایرانی با مضامین روانشناسی و اجتماعی مناسب است.
در بخشی از کتاب پستونشین میخوانیم
مدتی بود باران میبارید. وزش باد، قطرات باران را در فضا پراکنده میکرد. جوهای آب و ناودانیها پر از آب باران شده بودند. سطح آب تا قوزک پا بالاآمده و رفتوآمد سخت شده بود. از دور نور سرخرنگی نمایان شد. داشت نزدیک میشد و به سمتم میآمد. بیتوجه به نور، سرم را پایین انداختم و سعی کردم با گوشهی چشمهایم پیرمرد را دنبال کنم. از زیر درختانی که روی برگشان با آب باران خیس شده بود، راه میرفتم و سرتاپایم خیس شده بود. انگار زیر پایم موتور مولد قویای وصل کرده بودند. پاهایم با وجود خستگی و فرتوتی تنم، داشت بیمحابا پیش میرفت، بی توقف و پیدرپی. از خیابانها و میدانهای زیادی عبور کردم. سرم پایین بود و طوری در خیال پیرمرد فرو رفته بودم که متوجه نشدم از کجاها رد شدهام.
از دور، ورود پیرمرد به خانهای قدیمی و بستهشدن در را دیدم. محتاطانه و با ترس پیش رفتم و جلوی در ایستادم. در را زدم. خبری نشد. دستم را مشت کردم و اینبار با جرأت بیشتری چندبار پشت سر هم در را کوبیدم. صدای تقتق پای کسی از پشت در به گوش رسید. میشد فهمید کسی با قدمهای آهسته دارد سمت در میآید. در باز و پیرمرد جلوی چشمهایم ظاهر شد. با حرکات سر و دستانش من را برای رفتن به داخل دعوت کرد. وارد خانه شدم. با راهنمایی پیرمرد از حیاط رد شده و به اتاقکی که گوشه آن بود، رسیدم. بیمعطلی در فلزی را به رویم باز کرد و وارد اتاقک شدم. روی فرش نشستم. اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد، نوشته درشت نصبشده روی دیوار بود. نوشته را زیر لب زمزمه کردم، درست مثل بقیه. چند دقیقه که گذشت، برایمان چای آوردند. چایم را برداشتم و سر کشیدم. همیشه چایخوردن برایم منزجرکننده بود، ولی انگار این چایی از جنس دیگری بود. تا ته لیوان خوردم و حتی اگر لیوان دیگری هم بود، سر میکشیدم. مدتی در همان حالت چمباتمه زده و زلزده نشستم تا شب به انتها رسید. با کمی جابهجاکردن بدنم، کتم را از تنم درآوردم و زیر سرم گذاشتم، پاهایم را عین طفلی عاجز در بغلم جمع کردم و چشمانم را روی هم گذاشتم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پستونشین |
نویسنده | حسین مافی |
ناشر چاپی | انتشارات متخصصان |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 46 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-390-246-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |