معرفی و دانلود رایگان کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری
برای دانلود قانونی کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری
کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری نوشته زهرا بوزار، مجموعهای از داستانهای کوتاه عاشقانه است که عشق و علاقه میان همسران را در قالب قصه به تصویر میکشد و اهمیت بیان جمله «دوستت دارم» را یادآور میشود.
درباره کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری:
زهرا بوزار در کتاب حاضر در قالب داستانهایی عاشقانه به همسران این پیام را میرساند: گاهی در بدترین حالت با درک تفاوتها میتوان بهترین لحظات را با کمی چاشنی محبت و مهربانی رقم زد. این کتاب میتواند راهگشای کوچکی باشد برای افراد تا بدانند دنیا منتظر هیچکس نمیماند و ناگهان چقدر زود دیر میشود.
کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای کوتاه عاشقانه علاقهمند هستید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری میخوانیم:
این اواخر همسرش حتی به خانه هم نمیآمد و سعی میکرد روز و شب در مغازهاش بماند. او برای خودش زندگی میکرد و زن هم برای خودش. دیگر عاطفهای بینشان نمانده بود. حاصل خودخوریهایش این بیماری کوفتی شد. حالا چکار باید میکرد. سعی کرد خودش را جمعوجور کند. تاکسی گرفت و به خانهاش رفت. لیوان آب سردی را سر کشید و بعد گوشیاش را برداشت و به دخترش که تازه ازدواجکرده بود زنگ زد. از او خواست شب به خانهاش بیاید.
شب که شد دخترش آمد و مسئله را با او در میان گذاشت، دخترش شوکه شد و گریه کرد؛ اما زن گفت: «جای نگرانی نیست. حتماً درمان میشوم.» البته اینها را برای دلخوشی فرزندش میگفت. مادر بود. تحمل دیدن غصه فرزندش را نداشت. چند روزی گذشت. زن شیمی درمانی را شروع کرد؛ اما روحیهاش صفر شده بود و با خودش میگفت: «کاش زودتر بمیرم و از این زندگی راحت شوم.» اما جلوی دخترش وانمود میکرد که خوب است. روز دهم شیمیدرمانیاش بود که به اتفاق دخترش به خانه آمد. در عین ناباوری همسرش را دید که در گوشهای از اتاق نشسته. او را که دید بلند شد و به طرفش آمد و گفت: «چی شده؟»
زن با بیمیلی گوشهای نشست و گفت: «چیز مهمی نیست.» دخترش با بغضی در گلو گفت: «میخواستی چه شود؟! مادرم به خاطر تو سرطان گرفته.» مرد پاهایش سست شد و بر زمین نشست. قطره اشکی از گوشهی چشمش چکید که از دید زن پنهان نماند؛ اما دیگر برای زن اهمیتی نداشت. دخترش آنها را تنها گذاشت و مرد به کنار همسرش آمد. دستش را در دستانش گرفت و گفت: «چه بلایی به سرت آمده؟»
زن گفت: «این نتیجه تمام بیمهریهایت است.» مرد گفت: «هر چه بگویی حق داری. توقع ندارم مرا ببخشی؛ اما میخواهم در این راه از جانم مایه بگذارم تا زودتر خوب شوی. به خدا من تو را دوست دارم نمیخواهم از دستت بدهم.» حرفهایش برای زن عجیب بود.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
عشق واقعی
یک شاخه گل خشکیده
عزیزم دوستت دارم
مرا محکم بگیر
با هم حلش میکنیم
سرطان را شکست داد
زن و شوهر عاشق
راه ابراز عشق
تاجر و چهار همسرش
پلکانی برای تو
همسر زیبا
همسر من بهترین است
برایم لالایی دوست داشتن را بخوان
یک جمله عاشقانه
فقط تو میتوانی حال دلم را خوب کنی
و آن روز که گفتی دوستم داری
درک تفاوتها
قلبم مال توست
دختر فلج
همسر عاقل
فداکاری
جای خالی تو
غذای ساده
جانم را برایت میدهم
پیرمرد فقیر و همسرش
میدانم او کیست؟
اثبات عشق
شرط
دختر نابینا
قدر همدیگر را بدانیم
وفاداری
نهایت دوست داشتن
تولدت مبارک
سورپرایز
منابع
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب و آن روز که گفتی دوستم داری |
نویسنده | زهرا بوزار |
ناشر چاپی | انتشارات اندیشه طلایی |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 131 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-974998-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |